فومنی

گاه نوشته های محمد پور خوش سعادت

فومنی

گاه نوشته های محمد پور خوش سعادت

فومنی

بسم رب الحسین (ع)
وما تدری نفس ماذا تکسب غدا و ما تدری نفس بای ارض تموت ان الله علیم خبیر
محمد پور خوش سعادت هستم .
در اینجا مقالات و دغدغه هایم را منتشر می کنم


۱۴ مطلب در مرداد ۱۴۰۴ ثبت شده است

صدا و سیمای گیلان؛ بازتولید تحقیر یا بازتعریف هویت؟ 

 محمد پور خوش سعادت

در دنیای امروز که رسانه‌ها نقش بی‌بدیلی در شکل‌دهی به افکار عمومی و سیاست‌گذاری ایفا می‌کنند، انتظار می‌رود نهادهایی چون صدا و سیما، به‌ویژه در مراکز استانی، به بازتاب درست، مسئولانه و توسعه‌محور از جوامع محلی بپردازند. اما متأسفانه در گیلان، این رسانه نه‌تنها به رسالت خود عمل نمی‌کند، بلکه گاه به‌مثابه یک عامل بازدارنده در مسیر توسعه فرهنگی، اجتماعی و حتی اقتصادی منطقه عمل کرده است. تحقیر فرهنگی، نقطه آغاز عقب‌ماندگی توسعه‌ای‌ست.
 
ریشه این وضعیت را باید در تداوم یک استراتژی تحقیرآمیز به مردم گیلان جست‌وجو کرد؛ نگاهی که نخستین بار در سینمای پیش از انقلاب با کاراکترهایی همچون «علی میری» شکل گرفت؛ استراتژی انگلیسی با شخصیت‌هایی سطحی، ساده‌لوح، با لهجه‌ای تحریف‌شده و رفتارهایی اغراق‌آمیز که کمترین نسبتی با فرهنگ واقعی گیلک نداشتند و برای تحقیر و کوچک‌نمایی گیلانیان غیور که نقش‌آفرین حماسه‌های بزرگ در تاریخ ایران بوده‌اند، صورت گرفته است.
جالب آنکه پس از انقلاب نیز این نگاه تحقیرآمیز در رسانه ملی و سینما تداوم یافت؛ شخصیت‌های گیلانی عمدتاً به‌عنوان پیشخدمت‌های کم‌مایه یا افراد ساده‌لوح نمایش داده می‌شدند. این در حالی است که رسانه‌های استانی مشابه (مثل شبکه کردستان) با تولید آثاری مانند «شوی کوردی» توانستند زبان و فرهنگ محلی را ارتقا دهند. امروز، پس از گذشت چند دهه، به‌جای نقد و فاصله گرفتن از آن سنت نازل، صدا و سیمای گیلان عملاً آن سیاست انگلیسی را بازتولید می‌کند؛ با سریال‌ها و برنامه‌هایی که پر است از شخصیت‌های کلیشه‌ای، شوخی‌های دم‌دستی، لهجه‌سازی‌های زننده، و لودگی‌هایی که حتی از بلاگرهای مجازی هم سطحش پایین‌تر است و عملاً گیلان را با این بازتولید کلیشه، خودتحریمی فرهنگی می‌کند.
 
شاید برخی کارشناسان این نوع تولید محتوا را سرگرم‌کننده یا طنز بدانند، اما واقعیت آن است که تداوم چنین نگاهی نه‌تنها به چهره فرهنگی گیلان ضربه زده، بلکه موقعیت مردم این خطه را نزد سایر هموطنان و به‌ویژه نزد سیاست‌گذاران ملی تقلیل داده است. وقتی شبکه باران ما را جدی نمی‌گیرد، چرا سیاست‌گذار ملی بگیرد؟ نکته مغفول این تصویرسازی‌های مخرب، اقتصاد خلاق گیلان را تحت تأثیر قرار داده است. سرمایه‌گذاران حوزه‌های مختلف کمتر تمایل دارند در منطقه‌ای فعالیت کنند که رسانه رسمی آن، مخاطبان را به سمت تصویرهای سطحی از فرهنگ بومی سوق می‌دهد.
وقتی گیلانیان در رسانه رسمی خود همچون جماعتی کم‌هوش، لوده و فاقد عمق فکری بازنمایی می‌شوند، چگونه می‌توان انتظار داشت نگاه دولت، سرمایه‌گذاران، و حتی نهادهای علمی و فرهنگی به این استان، نگاهی جدی، سازنده و مسئولانه باشد؟ هویت گیلک و تالش، سرمایه است؛ نه محتوای طنز درجه‌سه. این بازنمایی‌های نادرست، حتی بر صنعت گردشگری گیلان نیز تأثیر منفی گذاشته است. در حالی که این استان می‌تواند با تکیه بر فرهنگ غنی، طبیعت بکر و مفاخر تاریخی خود مقصدی برای گردشگری فرهنگی باشد، تصویر کلیشه‌ای و لوده‌گونه‌ای که رسانه ارائه می‌دهد، گردشگران را به سمت برداشت‌های سطحی از این منطقه سوق می‌دهد. همچنین، سرمایه‌گذاران اقتصادی و صنعتی به دلیل نبود تصویر حرفه‌ای و جدی از مردم گیلان، کمتر انگیزه‌ای برای ورود به این منطقه پیدا می‌کنند.
 
سؤال بنیادین اینجاست: آیا رسانه‌ای که باید زبان مردم باشد، امروز در گیلان به بلندگوی تحقیر مردم بدل نشده؟ آیا می‌توان از چنین رسانه‌ای که حتی زحمت معرفی مفاخر، آیین‌ها، ادبیات، موسیقی و ظرفیت‌های بومی گیلان را به خود نمی‌دهد، انتظار داشت که در مسیر توسعه استان گام بردارد؟ واقعیت تلخ آن است که صدا و سیمای گیلان با تکیه بر برنامه‌سازی بی‌هویت بومی، سیاست تقلید و بازارپسندی، و بی‌توجهی به داشته‌های فرهنگی گیلک‌ها، عملاً به مانعی برای خودباوری فرهنگی، سرمایه‌گذاری اجتماعی و حتی شکل‌گیری انسجام هویتی در استان تبدیل شده است.
 
این مسئله صرفاً یک موضوع فرهنگی یا رسانه‌ای نیست؛ ما با یک بحران ادراک عمومی مواجه‌ایم. تصویر نادرستی که از گیلانیان در رسانه شکل می‌گیرد، به‌طور مستقیم بر نوع نگاه تصمیم‌گیران ملی به توسعه این خطه تأثیر می‌گذارد. چگونه می‌توان انتظار داشت به منطقه‌ای که مردمانش در رسانه خود نیز جدی گرفته نمی‌شوند، بودجه و برنامه‌ریزی راهبردی تخصیص یابد؟
  
اگر صدا و سیمای گیلان به روند کنونی ادامه دهد، شبکه باران به‌جای موتور محرکه توسعه، به ترمز فرهنگی و عامل تحقیر هویت بومی تبدیل خواهد شد. این روند می‌تواند به کاهش اعتماد عمومی، تضعیف جایگاه اجتماعی مردم گیلان، و از دست رفتن فرصت‌های اقتصادی منجر شود. اگر شبکه باران میخواهد در افق ۱۴۳۰ به رسانه‌ای پیشرو تبدیل شود میبایست که:
• هویت غنی گیلان را با افتخار بازنمایی ‌کند.
• به جذب سرمایه‌گذاری در گردشگری و اقتصاد خلاق کمک ‌کند.
• اعتماد سیاست‌گذاران ملی را برای تخصیص بودجه و برنامه‌ریزی راهبردی جلب ‌کند.
وظیفه گیلانیان در قبال کج روی شبکه باران چیست ؟
آیا زمان آن نرسیده که نخبگان گیلان با مطالبه‌گری، خواستار بازنگری در سیاست‌های رسانه‌ای صدا و سیمای گیلان شوند؟ یا باید شاهد ادامه این روند تخریب هویتی باشیم؟ صدا و سیمای گیلان در حال حاضر در مسیری قرار دارد که به جای بازتعریف هویت غنی و تاریخی مردم گیلان ، به بازتولید کلیشه‌های تحقیرآمیز و مانعی برای توسعه تبدیل شده است. اما با تغییر رویکرد، همکاری با نخبگان، و تمرکز بر تولید محتوای اصیل، این رسانه می‌تواند به عاملی برای خودباوری فرهنگی، انسجام هویتی، و توسعه اقتصادی تبدیل شود. صدای مردم گیلان باید به‌عنوان سرمایه‌ای فرهنگی و تاریخی در رسانه ملی شنیده شود، نه سوژه‌ای برای طنزهای سطحی. آینده توسعه‌ای و تصویر گیلان به این انتخاب بستگی دارد.

 

http://foumani.ir/post/136

 

https://eitaa.com/foumani

 

۰ نظر ۳۰ مرداد ۰۴ ، ۱۳:۴۹
محمد پور خوش سعادت

قیمت‌گذاری دستوری برنج؛ خطری برای آینده کشاورزی گیلان

محمد پور خوش سعادت 

دولت  قیمت رسمی برنج را ۱۵۰ هزار تومان اعلام کرده است. در نگاه نخست شاید چنین سیاستی اقدامی در جهت حمایت از مصرف‌کننده به نظر برسد، اما واقعیت‌های اقتصادی و اجتماعی حکایت دیگری دارند. این تصمیم نه‌تنها سودی   مصرف‌کننده ندارد، بلکه می‌تواند به نابودی تدریجی کشاورزی خرده‌پای گیلان   بینجامد.

استان گیلان به طور میانگین سالانه بین ۶۰۰ تا ۶۵۰ هزار تن برنج سفید تولید می‌کند و   سطح زیر کشت برنج در استان‌های شمالی کشور حدود ۵۵۰ هزار هکتار برآورد می‌شود و ایران سالانه بین ۲ تا ۲.۵ میلیون تن برنج سفید تولید می‌کند.

اما نیاز مصرفی کشور به برنج بیش از این ظرفیت تولید است و سالانه تا ۳.۵ میلیون تن برآورد می‌شود. همین شکاف موجب می‌شود که  تا یک میلیون تن برنج سفید از طریق واردات به کشور سرازیر شود. آمارهای رسمی نشان می‌دهند که ایران در سال گذشته نزدیک به یک میلیون تن برنج به ارزش حدود ۱.۲ میلیارد یورو وارد کرده است؛ رقمی که بخش مهمی از آن با ارز ترجیحی تأمین شده است. وزیر جهاد کشاورزی نیز اذعان کرده که نیمی از برنج مصرفی امسال وارداتی است.

در چنین شرایطی، تعیین قیمت دستوری برای برنج داخلی  آن هم با نادیده گرفتن هزینه‌های واقعی تولید از بذر و کود و سم گرفته تا دستمزد کارگر و آب‌بها   نه‌تنها حمایت از مصرف‌کننده محسوب نمی‌شود، بلکه مستقیماً به زیان کشاورزان خواهد بود. کشاورز گیلانی با مشقت بسیار و در زمین‌های کوچک، برنجی معطر و با کیفیت تولید می‌کند که مشتریان خاص خود را دارد. حال اگر این محصول به قیمت دستوری و غیرواقعی عرضه شود، انگیزه تولیدکننده کاهش یافته و او یا ناچار به ترک زمین خواهد شد یا محصول خود را به بازار غیررسمی می‌برد؛ بازاری که در آن دلالی و فساد به سرعت رشد می‌کند و هم کشاورز و هم مصرف‌کننده بازنده اصلی خواهند بود.

این سیاست علاوه بر آثار اقتصادی، از منظر توسعه نیز خطا است. کشاورز شمالی در شرایطی که می‌تواند به سمت محصولاتی با ارزش افزوده بیشتر همچون  مرکبات یا محصولات گلخانه‌ای و میوه هایی همچون کیوی و میوه های پرطرفدار جدید , حرکت کند، به اجبار به کشت برنجی وادار می‌شود که بازده اقتصادی‌اش بسیار محدود است. نتیجه آن، قفل شدن ظرفیت‌های کشاورزی منطقه در یک محصول پرهزینه است که نه سودآوری مطلوبی دارد و نه آینده‌ای روشن.

از سوی دیگر، این نوع مداخلات دستوری تهدیدی جدی برای هویت برنج معطر ایرانی است. برنج‌هایی مانند صدری و هاشمی تنها یک محصول کشاورزی نیستند، بلکه بخشی از فرهنگ، اقتصاد و برند ملی ایران‌اند. تداوم چنین سیاست‌هایی می‌تواند کیفیت و جایگاه این ارقام ممتاز را تضعیف نماید

اگر هدف دولت حمایت از مصرف‌کننده است، راه‌حل آن در اصلاح زنجیره توزیع، حذف واسطه‌ها، و تقویت یارانه‌های هدفمند نهفته است، نه در قیمت‌گذاری دستوری که جز رانت و بازار سیاه نتیجه‌ای به دنبال ندارد. حمایت واقعی از کشاورزان شمال تنها از مسیر تسهیلات تولید، مکانیزاسیون، توسعه صنایع تبدیلی و برندینگ محصول امکان‌پذیر است.

به بیان دیگر، تعیین قیمت رسمی ۱۵۰ هزار تومان برای برنج داخلی نه‌تنها کمکی به تعادل بازار نمی‌کند، بلکه هم کشاورزان را از زمین می‌راند، هم بازار غیررسمی را تقویت می‌کند، و هم وابستگی کشور به واردات را افزایش می‌دهد. این سیاست  نابخردانه در نهایت بیش از آن‌که سودی برای جامعه داشته باشد، آینده کشاورزی گیلان و هویت تولید سنتی آن را به مخاطره می‌اندازد

http://foumani.ir/post/135

 

https://eitaa.com/foumani

 

۰ نظر ۲۷ مرداد ۰۴ ، ۱۷:۲۲
محمد پور خوش سعادت

ارمنستان در بزنگاه تغییر

محمد پور خوش سعادت

دولت نیکول پاشینیان، که در سال ۲۰۱۸ بر موج اعتراضات اجتماعی و با شعار اصلاحات و شفافیت به قدرت رسید، امروز با چالشی مضاعف روبه‌روست: شکاف میان وعده‌های آغازین و نتایج عینی، به‌ویژه پس از شکست در جنگ دوم قره‌باغ، سبب شده بخش قابل توجهی از افکار عمومی از پاشینیان فاصله بگیرند.

۱. نیروهای داخلی

حامیان دولت:

هسته اجتماعی دولت پاشینیان را طیف لیبرال و غرب‌گرا، لایه‌هایی از طبقه متوسط شهری، نسل جوان تحصیل‌کرده و کنشگران مدنی تشکیل می‌دهند. با این حال، این پایگاه در مقایسه با سال‌های نخست قدرت، فرسوده‌تر شده و دیگر از شور و اشتیاق گذشته برخوردار نیست.

ملی‌گرایان سنتی:

متشکل از فرماندهان و نظامیان پیشین که پس از شکست در جنگ دوم قره‌باغ (۲۰۲۰) اعتماد خود را به دولت از دست داده‌اند. این جریان، به‌واسطه پیوندهای تاریخی و ساختاری با روسیه، سیاست‌های غرب‌گرایانه پاشینیان را تهدیدی برای امنیت ملی ارمنستان می‌انگارد.

کلیسای اچمیادزین:

به‌عنوان کهن‌ترین نهاد هویتی ارمنیان، امروز به یکی از قطب‌های مخالف دولت تبدیل شده است. اتهام‌های مستقیم پاشینیان علیه کاتولیکوس و بازداشت اسقف باگرات گلستانیان، صف‌آرایی بی‌سابقه‌ای میان تخت و محراب ایجاد کرده و این شکاف، بیش از هر زمان، بنیادهای مشروعیت سیاسی را به چالش کشیده است.

اپوزیسیون پارلمانی:

ائتلاف‌هایی همچون ارمنستان شکوفا و جریان‌های محافظه‌کار سنتی، با بهره‌گیری از تعارضات دولت با کلیسا و ملی‌گرایان، در پی فرسایش پایگاه اجتماعی پاشینیان هستند و کاهش محبوبیت او را فرصتی برای بازسازی موقعیت خود می‌دانند.

۲.   بحران مشروعیت 

اعلام دولت در ژوئن ۲۰۲۵ مبنی بر کشف و خنثی‌سازی توطئه کودتا توسط گروه نبرد مقدس به رهبری گلستانیان   که عمدتاً از افسران و نیروهای امنیتی پیشین تشکیل شده  با واکنش‌های دوگانه مواجه شد. در حالی‌که دولت این رویداد را تهدیدی جدی علیه امنیت ملی معرفی کرد، بخش مهمی از افکار عمومی آن را نه یک خطر فوری، بلکه نشانه‌ای از فرسایش سرمایه اجتماعی و محبوبیت پاشینیان دانست. این دوگانگی، به فضای چندصدایی و پرتنش سیاست داخلی ارمنستان افزوده است.

۳. میدان رقابت قدرت‌های خارجی

روسیه:

هرچند حضور میدانی و نظامی مسکو در ارمنستان کاهش یافته، نفوذ آن در میان نیروهای ملی‌گرا، نهادهای امنیتی پیشین و بخشی از ساختار اقتصادی پابرجاست. خروج تدریجی ارمنستان از سازمان پیمان امنیت جمعی، در نگاه کرملین، نوعی چرخش ژئواستراتژیک غیرقابل‌پذیرش است.

ایالات متحده:

با امضای منشور شراکت راهبردی در ژانویه ۲۰۲۵ و نقش‌آفرینی مستقیم در توافق صلح با آذربایجان (اوت ۲۰۲۵)، واشنگتن به مهم‌ترین شریک امنیتی و سیاسی ایروان بدل شده است. سفارت آمریکا در ایروان، افزون بر نقش دیپلماتیک، به کانونی برای پیشبرد برنامه‌های آموزشی، رسانه‌ای و پرورش نخبگان جوان تبدیل شده است.

فرانسه:

به‌دلیل پیوندهای تاریخی با دیاسپورای ارمنی و مواضع سخت‌گیرانه نسبت به باکو و آنکارا، پاریس از حامیان پرنفوذ رویکرد دولت پاشینیان در اروپا محسوب می‌شود. همکاری فعال سفارت فرانسه با جامعه مدنی و رسانه‌های ارمنستان، نفوذ نرم این کشور را در ایروان تثبیت کرده است.

ایران:

با وجود همسایگی جغرافیایی و پیوندهای تاریخی و فرهنگی، نقش ایران در تحولات سیاسی ارمنستان به‌طور محسوسی کمرنگ  و عمدتا تحت تاثیر لابی های باکودر ایران بوده است.

۴. چشم‌انداز پیش‌رو

امضای توافق صلح با آذربایجان ، به‌ظاهر نقطه پایانی بر مناقشه نظامی گذاشته، اما آغاز مرحله‌ای تازه از رقابت سیاسی داخلی است. پاشینیان برای تثبیت دستاوردهای خود، نیازمند مدیریت هم‌زمان سه پرونده حساس است: کاهش تنش با کلیسا،مهار اپوزیسیون ملی‌گرا و بهره‌گیری از حمایت غرب برای توسعه اقتصادی . با این حال، کاهش محبوبیت و فرسایش سرمایه اجتماعی، اجرای این راهبرد را با موانع جدی مواجه می‌سازد.

انتخابات پارلمانی ژوئن ۲۰۲۶ آزمون نهایی این مسیر خواهد بود:

در صورت موفقیت در تثبیت صلح و بهبود معیشت، دولت می‌تواند پایگاه اجتماعی خود را بازسازی کند.     اما در صورت ناکامی، ملی‌گرایان و جریان‌های نزدیک به روسیه شانس بازگشت به قدرت را خواهند داشت و کاهش محبوبیت پاشینیان این احتمال را بیشتر می‌کند.

ایران  با وجود همه ظرفیت‌های ژئوپولیتیکی و فرهنگی تاکنون نتوانسته نقش خود را در موازنه قفقازی ایفا کند. بازتعریف راهبرد منطقه‌ای و فعال‌سازی دیپلماسی چندلایه با ایروان، نه یک انتخاب اختیاری، بلکه ضرورتی امنیتی و اقتصادی برای آینده شمال‌غرب کشور است.

 

http://foumani.ir/post/134

 

https://eitaa.com/foumani

۰ نظر ۲۲ مرداد ۰۴ ، ۱۶:۱۰
محمد پور خوش سعادت

پاییز قفقاز جوجه های ترامپ را خواهد شمرد

محمد پور خوش سعادت

راه‌اندازی کریدور ترامپ میان ارمنستان و آذربایجان، در ظاهر نوید صلحی تاریخی را می‌دهد، اما در باطن، صحنه یک صلح مین‌گذاری‌شده  است؛ صلحی که بوی باروت می‌دهد و پیامدهای عمیقی برای امنیت منطقه و معادلات اوراسیا به همراه خواهد داشت.

البته این بار ما غافل‌گیر نشدیم، بلکه  خود را به خواب زدیم.

کریدور زنگزور که به مدت ۹۹ سال در اختیار شرکت‌های آمریکایی قرار گرفته، یک مسیر ساده ترانزیتی نیست؛ بلکه قطعه‌ای از پازل مهار ژئوپلیتیک ایران، چین و روسیه و سدسازی در برابر پیوندهای بریکس است. این کریدور بخشی از زنجیره پنج‌گانه‌ای است که اتصال‌های حیاتی ایران را در نقاط کلیدی قطع می‌کند. گام بعدی شاید  کریدور داوود  باشد ؛ مسیری از اسرائیل تا کردستان عراق و آسیای مرکزی.

 البته علیف پاداش همراهی خود با اسراییل  در جنگ ۱۲ روزه علیه ایران را گرفت ولی شاید سناریوی بعدی  جزایر سه گانه و یا تنگه هرمز باشد .

پیامدها برای ایران روشن است: کاهش نقش  در معادلات انرژی، تضعیف جایگاه ژئواکونومیک، تحکیم کمربند امنیتی رقبای منطقه‌ای، قطع مسیرهای راهبردی به روسیه و محدودسازی دسترسی چین به آسیای مرکزی.

 هم علی‌اف و هم پاشینیان، فارغ از اختلافات ظاهری، در خدمت طرحی‌اند که همزمان منافع واشنگتن، لندن، آنکارا و تل‌آویو را پیش می‌برد.

 اما این پایان ماجرا نیست !

ابهام حقوقی در تعریف  کریدور  یکی از مهم‌ترین مین‌های این زمین بازی است. پاشینیان می‌گوید مسیر، تماماً تحت حاکمیت ارمنستان خواهد بود، اما علی‌اف از وضعیتی شبه‌حاکمیتی سخن می‌گوید. آنچه اهمیت دارد، این است که توافق اخیر چراغ سبزی به اتصال مستقیم ترکیه به آذربایجان از خاک ارمنستان داده است؛ خواه آن را  دالان  بنامیم، خواه  مسیر ، خواه زیر پرچم روسیه یا آمریکا.

 

نکته‌ای که در تحلیل بسیاری مغفول می‌ماند، این است که روسیه الزاماً در قفقاز جنوبی هم‌راستا با ایران حرکت نمی‌کند. همان‌گونه که ترکیه توانسته با وجود رقابت‌ها، بازدارندگی مؤثری در برابر مسکو ایجاد کند، ایران نیز باید با ترکیبی از دیپلماسی فعال و قدرت سخت، این تعارضات را مدیریت کند.

نقشه مهندسان این پروژه، سرگرم‌کردن ایران بر سر یک پرونده تک‌محوره (زنگزور و الان ترامپ ) و غفلت از سایر جبهه‌های قفقاز است.

 در حالی که بازسازی پایگاه اجتماعی ایران در منطقه، تقویت بازدارندگی، و توانمندسازی شبکه‌های فرهنگی مذهبی و قومی پیوندخورده با ایران، کلید معادله آینده خواهد بود.

مقاومت  تجربه‌ای گران‌بها از اخراج آمریکا از عراق و افغانستان دارد. همان طوری که ترامپ در ذیل این صلح با اشاره مستقیم به حاج قاسم سلیمانی و ضربات مهلکی که از مقاومت خورده اند متصور است با نبود سپهبد شهید سلیمانی ، دیگر مزاحمی در این مسیر ندارد، اما واقعیت آن است که شبکه مقاومت بر محور یک فرد بنا نشده است. رؤسای جمهور بسیار باتجربه‌تر از ترامپ پیش‌تر از این منطقه به اجبار خارج شده‌اند، و این بار نیز  پاییز  قفقاز، جوجه‌های خود را خواهد شمرد.

فرجام محتوم این ماجرا روشن است: حضور ایالات متحده در سیونیک، مانند بغداد و کابل، نهایتاً به فرار ختم خواهد شد. آنچه سرنوشت  کریدور ترامپ  را رقم خواهد زد، نه متن توافق در کاخ سفید، بلکه میدان ژئوپلیتیک قفقاز و اراده بازیگران بومی است.

 صلح فرا منطقه ای امروز، مین‌گذاری فرداست؛ و تنها با دکترین جامع امنیتی و دیپلماسی (رسمی، پنهان و نهضتی) و خارج ساز ی نفوذی های پانترک و پانترک الهی از چرخه تصمیم سازی  می‌توان از انفجار آن به زیان ایران جلوگیری کرد

http://foumani.ir/post/133

 

https://eitaa.com/foumani

۰ نظر ۱۹ مرداد ۰۴ ، ۱۱:۱۱
محمد پور خوش سعادت

نوروزبل، فرصت برندسازی فرهنگی گیلان

محمد پور خوش سعادت

 

نوروزبل، جشنی که ریشه در تاریخ و سنت‌های دیرپای مردم دیلم و گیلان دارد، فراتر از آیینی گذار از زمان به زمان است؛ این مناسک سنتی همچون مظهری زنده از استمرار فرهنگ و هویتی است که طی قرون متمادی در متن زیست‌بوم طبیعی و اجتماعی این سرزمین شکل گرفته و پیوسته پابرجا مانده است. این جشن، نمود بارزی است از همبستگی اجتماعی، تعلق جمعی و پیوند ناگسستنی انسان با طبیعت و محیط پیرامونش؛ پیوندی که سرشت گیلان را در اعماق وجود خود جای داده است.

 

نگاهی جامعه‌شناسانه به نوروزبل، آن را نه تنها کنشی جمعی برای بازتولید هویت محلی و تقویت سرمایه اجتماعی، بلکه عاملی فرهنگی می‌داند که با گردهم آوردن عناصر متکثر جامعه، مناسبات انسانی و نمادهای فرهنگی را بازسازی و بازتعریف می‌کند. این فرآیند بازخوانی فرهنگ محلی، پاسخی است به یکنواخت‌سازی فرهنگی ناشی از جهانی‌شدن، و عاملی تعیین‌کننده در حفظ تنوع و غنای فرهنگی ایران زمین.

 

نوروزبل، فراتر از حافظه جمعی و سنت‌های گذشته‌اند؛ این آیین‌ها محملی برای نوآفرینی فرهنگی و مقاومت خلاقانه در برابر تغییرات شتابان اجتماعی هستند. نوروزبل نه تنها بیانگر سبک زندگی منحصربه‌فرد این خطه است، بلکه بازتاب پیوند عمیق فرهنگ، طبیعت و اجتماع در ساختار اجتماعی گیلان است.

 

این رویداد در امتداد فرهنگ ایران بزرگ و گنجینه بی‌کران خرده‌فرهنگ‌های آن قرار دارد. خرده‌فرهنگ‌ها، سرمایه‌هایی سترگ و مقوم هویت کلان ایران‌اند که می‌بایست به مثابه ریشه‌های تنومند یک درخت بزرگ، پاس داشته و تقویت شوند. برخلاف آنچه برخی می‌پندارند، خرده‌فرهنگ‌ها در تضاد با هم نیستند، بلکه در هم‌آمیختگی و تکامل فرهنگی نقش بنیادین ایفا می‌کنند.

 

 نهادهای فرهنگی استان گیلان می توانند با اتخاذ رویکردی راهبردی و جامع، زمینه‌های بهره‌برداری از نوروزبل را فراهم سازند؛ به گونه‌ای که این جشنواره به مثابه نمادی برجسته در سطح ملی و فراملی معرفی شود. برگزاری سالانه جشنواره‌ای فرهنگی-هنری با تمرکز بر موسیقی، نمایش آیین‌های بومی و هنرهای سنتی، می‌تواند عرصه‌ای پویا برای حضور و مشارکت گسترده مردم و هنرمندان محلی فراهم آورد. همچنین، پشتیبانی رسانه‌ای وسیع و هماهنگ از سوی صدا و سیما و دیگر رسانه‌ها، گامی حیاتی در جهت گسترش آگاهی و شناخت عمومی نسبت به این میراث فرهنگی است.

 

افزون بر این، تقویت همکاری میان دانشگاه‌ها و مراکز پژوهشی در زمینه مستندسازی، پژوهش‌های تاریخی و جامعه‌شناسی پیرامون نوروزبل، نقشی اساسی در حفظ و انتقال دانش فرهنگی و تاریخی به نسل‌های آتی ایفا می‌کند. در نهایت، طراحی و توسعه بسته‌های گردشگری تخصصی که تلفیقی از طبیعت، تاریخ و فرهنگ گیلان باشند، می‌تواند به شکوفایی اقتصادی منطقه کمک کرده و تجربه‌ای منحصر به فرد برای گردشگران داخلی و خارجی رقم زند.

 

نوروزبل، نه تنها یک آیین کهن بلکه فرصت مغتنمی است برای بازخوانی و پاسداشت هویت و فرهنگ اصیل گیلان، سرمایه‌ای ملی و منطقه‌ای که شایسته است همواره در زمره ارزش‌های برتر این دیار و پیشانی برند فرهنگی استان بدرخشد.


http://foumani.ir/post/132

 

https://eitaa.com/foumani

 

۰ نظر ۱۸ مرداد ۰۴ ، ۱۵:۱۵
محمد پور خوش سعادت

از زنگزور تا هرمز

محمد پورخوش سعادت

تحولات پیرامون کریدور زنگزور، دیگر یک مناقشه مرزی میان ارمنستان و جمهوری آذربایجان نیست؛ بلکه بخشی از طرحی کلان برای بازترسیم نقشه اراده‌ها در اوراسیاست. بر اساس گزارش‌ها، پیش‌نویس توافقی میان ایروان و باکو، با میانجی‌گری واشنگتن، در آستانه امضاست که طی آن کریدور سیونیک به مدت ۹۹ سال در اختیار ایالات متحده قرار می‌گیرد؛ اقدامی که همچون تیغ جراحی، پیوندهای ژئواستراتژیک منطقه را قطع خواهد کرد.

این پروژه، جزئی از استراتژی خفگی ژئوپلیتیکی ایران است که از طریق طراحی پنج کریدور به پیش می‌رود:

          1.      کریدور زنگزور (شمال‌غرب): قطع ارتباط ایران و ارمنستان و مسدودسازی مسیر شمال–جنوب میان روسیه، ایران و هند.

          2.      کریدور لاجورد (شرق و شمال‌شرق): حذف ایران از مسیر آسیای مرکزی–قفقاز–اروپا.

          3.      کریدور آیمک (جنوب): کاهش نقش ایران در آبراه‌های جنوبی از دریای سرخ تا اقیانوس هند.

          4.      کریدور راه توسعه (غرب): اتصال ترکیه به جهان عرب از مسیر عراق و سوریه بدون عبور از ایران.

          5.      کریدور داوود (قلب محور مقاومت): ایجاد گسست راهبردی با تثبیت حضور امنیتی–اطلاعاتی اسرائیل در کردستان عراق.

پیامد این راهبرد، همزمان ضربه به سه قدرت کلیدی نظم نوظهور چندقطبی — ایران، چین و روسیه — و مهار ساختار نوپای بریکس است.

          •       برای ایران: تضعیف موقعیت ژئواکونومیک، کاهش وابستگی انرژی خلیج فارس به تنگه هرمز و تحکیم کمربند امنیتی–اطلاعاتی رقبای منطقه‌ای در پیرامون مرزها.

          •       برای چین: محدودسازی دسترسی به منابع آسیای مرکزی و مهار «کمربند و جاده» از مسیر قفقاز.

          •       برای روسیه: قطع مسیر ارتباطی راهبردی با ایران و حذف تدریجی از زیرساخت‌های حیاتی قفقاز.

این روند، مرز اراده‌ها را تغییر می‌دهد. اگر امروز سیونیک واگذار شود، فردا نوبت به حوزه‌های ژئوپلیتیکی حساس‌تر چون جزایر سه‌گانه، تنگه هرمز و خلیج فارس خواهد رسید. طرف مقابل با تکیه بر پیش‌بینی‌پذیری رفتار ما، سناریوهای غافلگیرکننده و پرریسک طراحی می‌کند.

زنگزور صرفاً یک کریدور ترانزیتی نیست؛ بلکه خط مقدم نبرد اراده‌هاست. در چنین میدانی، تداوم نقش  بچه خوب و قابل محاسبه ، به معنای افتادن در دام غفلت و فریب استراتژیک است. راه برون‌رفت، بهره‌گیری هوشمندانه از دیپلماسی پنهان برای تغییر معادلات پشت پرده و دیپلماسی نهضتی برای ایجاد شبکه‌ای از هم‌پیمانان منطقه ای و دیپلماسی رسمی برای مواضع اعلانی ,  راهبردی که می‌تواند ابتکار عمل را بازگرداند و مانع تکرار این سناریو از زنگزور تا هرمز شود.


http://foumani.ir/post/131

 

https://eitaa.com/foumani

 

۰ نظر ۱۸ مرداد ۰۴ ، ۱۳:۲۰
محمد پور خوش سعادت

تاملات ریالیسم روسی و ملاحظات ایرانی

محمد پور خوش سعادت

در روزهای پرتنش جنگ اخیر ایران و اسرائیل، بار دیگر این پرسش تاریخی با تمام وزن خود بر افکار نخبگان سنگینی کرد:

چرا روسیه، با آن‌همه ادعای مشارکت و شراکت، در حساس‌ترین لحظات، سیاست سکوت و تماشاگر بودن را برگزید؟

پاسخ، نه در عرصه اتفاقات روز، که در عمق تاریخ و در ذاتِ ریالیسم روسی نهفته است؛ منطقی که گاه سکوتش از فریاد، گویاتر است.

روسیه، از دیروز تزاری تا امروز پوتینی، همواره بازیگری بوده است که سیاست خارجی‌اش را نه بر مبنای دوستی، که بر اساس میزان نفع راهبردی تعریف کرده است.

ریالیسم روسی اگرچه در ادبیات آکادمیک جهان کم‌تر به‌عنوان یک مکتب مجزا معرفی شده در عمل، ترکیبی است از وسواس ژئوپلیتیکی، بی‌اعتمادی تاریخی به غرب، و توازن‌گرایی انعطاف‌پذیر.

در این منظومه فکری، اتحادها پایدار نیستند و اخلاقیات، تابع تراز سود و زیان است. از نگاه کرملین، ایران نه یک متحد حیاتی، که یک شریک ژئوپلیتیکی موقتی است که در صورت تغییر معادلات، جایگزین‌پذیر خواهد بود.

اگر بخواهیم رفتار روسیه را در چارچوبی تطبیقی بررسی کنیم، چهار بحران منطقه‌ای سال‌های اخیر تصویری روشن از این منطق ارائه می‌دهند:

          •       سوریه (۲۰۱۵): مداخله تمام‌عیار برای نجات دولت دمشق، زیرا سقوط اسد به معنای پایان نفوذ روسیه در مدیترانه بود؛

          •       اوکراین (۲۰۱۴ تا امروز): جنگی هویتی برای حفظ  حیاط خلوت  و جلوگیری از گسترش ناتو؛

          •       قره‌باغ (۲۰۲۰): سکوت در برابر شکست ارمنستان و ایفای نقش میانجی پس از پایان درگیری؛

          •       جنگ اخیر ایران–اسرائیل: بی‌طرفی فعال، تماس با هر دو طرف، و عدم تحویل سامانه‌های دفاعی پیشرفته، در عین افزایش صادرات گاز به اروپا.

 

در همه این بحران‌ها، میزان مداخله روسیه تابع این سؤال بوده است:  آیا منافع حیاتی ما در خطر است یا خیر؟

و آن‌گاه که پاسخ منفی بوده، روسیه ترجیح داده در سایه بایستد و بازی را از بیرون میدان تماشا کند.

 این نخستین بار نیست که روس‌ها در لحظات سرنوشت‌ساز، راه ضدما را برگزیده‌اند. از گلستان و ترکمانچای تا اشغال شمال ایران در جنگ جهانی دوم، از عدم همراهی در ملی شدن صنعت نفت تا محدودسازی همکاری دفاعی در دهه‌های اخیر، روسیه بارها نشان داده است که در بزنگاه، منافع خود را بر همراهی با تهران مقدم می‌دارد.

حتی در حوزه‌هایی که تصور می‌رفت اتحاد استراتژیک حاکم است  نظیر قراردادهای دفاعی یا پروژه‌های بزرگ اقتصادی روسیه همواره جانب احتیاط را نگه داشته و هرگاه مصالح بلندمدت‌اش اقتضا کرده، از تعهداتِ نانوشته یا حتی مکتوب عدول کرده است.

 واقع‌گرایی ایرانی اگر بخواهد به بلوغ برسد باید این درس ساده اما بنیادین را بپذیرد: در جهانی که دوستی‌ها سیال و رقابت‌ها بی‌امان است، هیچ قدرتی به جای ما، از منافع ما دفاع نخواهد کرد.

سیاست خارجی ما، در امتداد تجربه و برآمده از حافظه تاریخی، باید بر سه اصل استوار باشد:

۱. استقلال در تصمیم،۲. تنوع در شراکت،۳. اتکا به توانمندی داخلی در تأمین امنیت.

روسیه، چنان‌که هست، قابل فهم است. مشکلی از آن‌رو ایجاد می‌شود که تصور ما از روسیه، با واقعیت رفتارش فاصله دارد.

اگر کرملین در بحران اخیر سکوت کرد، نه از سر خصومت، که از جنس همان عقل مصلحت‌اندیشی است که در سراسر تاریخ خود بدان وفادار بوده است.

و ما به عنوان کشوری که در پی تثبیت جایگاه خویش در منطقه و جهان است باید این واقعیت را نه با گلایه، که با تدبیر پاسخ دهیم.

در جهان پرآشوب امروز، جغرافیا سرنوشت نیست؛

بلکه فهم دقیق از دیگران، و اتکای سنجیده به خود، است که آینده را می‌سازد.

 

 

http://foumani.ir/post/130

 

https://eitaa.com/foumani

۰ نظر ۱۶ مرداد ۰۴ ، ۰۱:۰۹
محمد پور خوش سعادت

جنگ انرژی باکو و تنگنای ژئوپلیتیکی ایران

محمد پور خوش سعادت

پس از پایان جنگ ۱۲روزه , شاهد سه اقدام هدفمند اقتصادی ـ امنیتی از سوی دولت آذربایجان بوده‌ایم:

۱. ورود رسمی به پروژه میدان گازی «تامار» اسرائیل

سرمایه‌گذاری ۱.۲۵ میلیارد دلاری شرکت انرژی آذربایجان (SOCAR) در میدان گازی تامار، به معنای شراکت رسمی با اسرائیل در یکی از خطوط استراتژیک انتقال انرژی به اروپا است. این سرمایه‌گذاری صرفاً یک اقدام اقتصادی نیست، بلکه نوعی مشارکت ژئوپلیتیکی در مهار محور مقاومت و حمایت از زیرساخت‌های انرژی رژیم صهیونیستی تلقی می‌شود.

برای ایران، این اقدام حامل دو پیام روشن است: نخست، نزدیک‌تر شدن باکو به سیاست‌های منطقه‌ای تل‌آویو، و دوم، بهره‌گیری از درآمدهای انرژی برای تقویت محورهای ژئوپلیتیک ضدایرانی.

۲. صدور گاز به اوکراین از مسیر ترانس‌بالکان

در شرایطی که جنگ اوکراین به یک بحران تمام‌عیار انرژی در اروپا تبدیل شده، باکو توانسته است از مسیر ترانزیت ترانس‌بالکان، نخستین محموله گاز خود را به کی‌یف برساند. این اقدام عملاً در هماهنگی با استراتژی انرژی ناتو و اتحادیه اروپا برای کاهش وابستگی به گاز روسیه انجام شده است.

این مسئله بیش از آنکه یک تحول تجاری باشد، حامل پیام ژئوپلیتیکی روشنی برای مسکو و تهران است: باکو، شریک غرب در مهار منابع انرژی اوراسیاست

۳. صادرات گاز به سوریه برای تأمین نیروگاه ۱۲۰۰ مگاواتی

شاید در نگاه اول، این اقدام حرکتی انسان‌دوستانه یا در راستای بازسازی سوریه تلقی شود. اما واقعیت آن است که ورود باکو به زیرساخت انرژی سوریه، گامی بلند در راستای حضور ژئوپلیتیکی در یکی از مناطق کلیدی نفوذ محور مقاومت و همپیمان سابق روسیه است.

این حضور می‌تواند مقدمه‌ای باشد برای پروژه‌های بلندمدت در حوزه انرژی، بازسازی و حتی نفوذ اطلاعاتی ـ امنیتی در ساختار سوریه.

در کنار این سه تحول کلیدی، نباید از پروژه موسوم به کریدور زنگزورغافل شد؛ مسیری که باکو، آنکارا و تل‌آویو درصدد تحمیل آن به ارمنستان هستند و برخی بازیگران داخلی نیز به‌اشتباه از آن به‌عنوان فرصت ترانزیتی یاد می‌کنند.

در صورتی که این کریدور بدون نظارت و مشارکت ایران شکل بگیرد، با پیامدهای زیر مواجه خواهیم بود:

  • حذف ایران از بخشی از ترانزیت قفقاز جنوبی
  • ایجاد اتصال زمینی ناتو به خزر و آسیای مرکزی
  • افزایش فشار بر ارمنستان و محدودسازی عمق استراتژیک ایران
  • تقویت نقش اسرائیل در قفقاز از طریق هم‌پیمانی با باکو و آنکارا

 

در شرایطی که جنگ انرژی به این سطح از پیچیدگی رسیده، سکوت یا ابهام در موضع‌گیری دیپلماتیک و رسانه‌ای، نه تنها منفعتی ندارد بلکه فضا را برای تحکیم ائتلاف ضدایرانی باز می‌گذارد.

بر این باورم که سیاست‌گذاری انرژی و دیپلماسی اقتصادی ما باید دستخوش تحولاتی جدی شود تحولات اخیر در حوزه انرژی، اثبات می‌کند که قفقاز جنوبی نه‌تنها میدان نزاع قومیتی یا نظامی، بلکه جغرافیای جدید جنگ انرژی و ژئوپلیتیک است. سکوت، تأخیر یا خوش‌باوری، در این میدان پرهزینه است


http://foumani.ir/post/129

https://eitaa.com/foumani

 

۰ نظر ۱۶ مرداد ۰۴ ، ۰۰:۲۹
محمد پور خوش سعادت

 

تأملی بر تحولات رسانه‌ای در روابط تهران–باکو

محمد پورخوش‌سعادت

در فضای پرتحول منطقه قفقاز، تحرکات ژئوپلتیک همواره با تحرکات ادراکی همراه بوده‌اند. تغییر در الگوهای ادراک عمومی و نخبگانی، در بسیاری از موارد، زمینه‌ساز دگرگونی‌های سیاسی و امنیتی می‌شود. بر این مبنا، آنچه اخیراً از سوی یکی از رسانه‌های رسمی جمهوری آذربایجان پخش شد اشاراتی به شهرهای تبریز، اردبیل و زنجان در قالب گفتمان سرزمین‌های از دست‌رفته نمی‌تواند صرفاً به‌عنوان خطای فردی یا بی‌دقتی رسانه‌ای تلقی شود.

این پدیده، نشانه‌ای از تحولی نرم و چندلایه در ساحت ذهن و روایت است؛ تحولی که اگر به‌درستی درک و مدیریت نشود، در بلندمدت می‌تواند بر ثبات منطقه‌ای و امنیت ادراکی تأثیرگذار باشد. رویکرد حاکم در برخی محافل رسمی و رسانه‌ای جمهوری آذربایجان را می‌توان مبتنی بر سه مؤلفه محوری دانست:

1. بازتعریف روایت تاریخی از قفقاز در سال‌های اخیر، نهادهای رسانه‌ای و پژوهشی در باکو با تمرکز بر تاریخ‌نگاری جدید، در پی ارائه خوانشی نو از گذشته‌اند؛ خوانشی که نقش تمدنی ایران در قفقاز را کم‌رنگ و جایگاه فرهنگی خود را پررنگ جلوه می‌دهد. واژگانی چون آذربایجان جنوبی بازتاب همین بازسازی تاریخی است که بیشتر از آن‌که متکی بر واقعیت‌های تاریخی باشد، حامل بار سیاسی است.

2. گسترش گفتمان قوم‌گرایانه با پشتوانه فرهنگی–رسانه‌ای ترکیب رسانه‌های ترکی–آذری، سیاست‌های زبانی هماهنگ با آنکارا، و تولید محتوای قوم‌محور، در واقع نوعی مهندسی فرهنگی را دنبال می‌کند. این روند، در تلاش است تا حس هم‌سرنوشتی فرامرزی میان اقوام ترک‌زبان تقویت شود موضوعی که اگر در چارچوب احترام به مرزهای ملی و تنوع فرهنگی مدیریت نشود، ممکن است دستاوردهای ثبات را تحت‌الشعاع قرار دهد. 3. نفوذ نرم و پیوندهای چندلایه در نهادهای داخلی ایران واقعیتی که باید با دقت و درایت بررسی شود، وجود برخی پیوندهای نرم و لابی‌های فعال جمهوری آذربایجان در نهادهای داخلی کشور ماست. این پیوندها، گاه در پوشش فعالیت‌های فرهنگی، اقتصادی یا مذهبی عمل می‌کنند و تلاش می‌کنند حساسیت‌ها نسبت به تحولات قومیتی و ادراکی را کاهش دهند.

در مواردی حتی، روایت رسمی باکو، در لایه‌هایی از رسانه یا نهادهای غیردولتی ایران، تکرار می‌شود که این خود، نشانه‌ای از نوعی اختلال در روایت ملی است. ایران در مواجهه با جمهوری آذربایجان همواره بر اصل حسن همجواری، تعامل عزتمندانه و احترام متقابل به مرزهای سیاسی و فرهنگی تأکید داشته است. اما در عصر نوین، که روایت‌ها می‌توانند همان اندازه مهم باشند که توافق‌نامه‌ها، ضروری است دیپلماسی نرم جمهوری اسلامی نیز بازتعریف شود. تداوم وضع موجود و بی‌تفاوتی در برابر بازنویسی تدریجی حافظه منطقه‌ای، می‌تواند تبعاتی فراتر از یک اختلاف سیاسی صرف داشته باشد.

مسیرهای پیشنهادی

1. تقویت روایت تاریخی و فرهنگی ایران از قفقاز، با استفاده از ظرفیت دانشگاه‌ها، مراکز مطالعاتی و رسانه‌های عمومی؛

2. بازبینی در سازوکارهای نظارتی بر ارتباطات فرهنگی، مذهبی و اقتصادی با نهادهای خارجی، با هدف صیانت از انسجام هویتی کشور؛

3. توسعه دیپلماسی عمومی و روایت‌محور، به‌ویژه در قفقاز جنوبی، آسیای مرکزی و جوامع ترک‌زبان؛ 4. بازتعریف روابط با باکو بر مبنای واقع‌گرایی انتقادی، نه خوش‌بینی احساسی یا بدبینی امنیتی صرف. تحولات اخیر را نه باید بزرگ‌نمایی کرد و نه نادیده گرفت. امنیت پایدار در عصر جدید، فقط از مسیر نظامی نمی‌گذرد؛ بلکه از مسیر شناخت، روایت، و ادراک شکل می‌گیرد. تبریز، اردبیل و زنجان فراتر از جغرافیا بخش‌های زنده‌ای از حافظه تاریخی ملت ایران‌اند. صیانت از آن‌ها، بیش و پیش از هر چیز، نیازمند تقویت روایت ملی، گفت‌وگوی فرهنگی اصیل، و هوشیاری در برابر پروژه‌های آرام و خزنده بازتعریف هویت است.

http://foumani.ir/post/128

https://eitaa.com/foumani

۰ نظر ۱۴ مرداد ۰۴ ، ۰۹:۱۰
محمد پور خوش سعادت

 

آش شور نفوذ

محمد پور خوش‌سعادت

در فضای پرهیاهوی این روزهای کشور، مفهومی که بیش از هر زمان دیگری دست‌مایه غوغاسالاری، برچسب‌زنی و مهندسی افکار عمومی شده، نفوذ است. واژه‌ای که تا دیروز معنایی دقیق و تخصصی در ادبیات امنیتی داشت، امروز با تورم معنایی و سوءمصرف سیاسی، به ابزاری برای تضعیف ساختار، تشویش روان عمومی و تخریب اعتماد ملی بدل شده است.

 

از شکدم تا ادعاهای سریالی درباره رخنه در نهادهای عالی نظامی و امنیتی، جریانی در فضای مجازی و بعضی رسانه‌های داخلی در حال القای این گزاره خطرناک است که نظام از رأس تا قاعده دچار نفوذ است. گفتمانی که ظاهراً با داعیه شفافیت سخن می‌گوید، اما در حقیقت، زبان عملیات روانی دشمن را بازتولید می‌کند. به‌عبارت روشن‌تر: آش نفوذ آن‌قدر شور شده که حتی دشمن نیز دیگر نیازی به روایت‌سازی مستقل ندارد.

 

در دکترین جنگ شناختی رژیم صهیونیستی، دشمن نیازی ندارد برای برهم‌زدن امنیت ذهنی یک ملت، حتماً عامل نفوذی در درون نهادها داشته باشد؛ کافی‌ست واژگان را دستکاری کند و بگذارد دشمنان داخلی یا ناآگاهان داخلی، همان کار را با چاشنی هیجان رسانه‌ای ادامه دهند.

 

امروز نفوذ دیگر به معنای ورود فیزیکی نیست؛ به معنای ورود به میدان تصویر، روایت و احساسات عمومی است. هنگامی که جامعه‌ای به این باور برسد که هیچ نهادی از خیانت در امان نیست، و هیچ تصمیمی بی‌دست نفوذ اتخاذ نمی‌شود، دیگر نیازی به عملیات نظامی نیست. آن جامعه پیشاپیش دچار بی‌اعتمادی فلج‌کننده شده است.

 

هیچ دستگاه امنیتی هوشمندی نفی خطر نفوذ نمی‌کند. نفوذ—در سطوح انسانی، فنی، سایبری و مفهومی—همچنان یک تهدید جدی است و باید با دقت، حساسیت و حکمت با آن مواجه شد. اما مسأله اصلی، بزرگ‌نمایی غیرمستند، تحلیل‌های فانتزی و روایت‌سازی‌های مبتنی بر شایعه و فضا‌سازی رسانه‌ای است.

 

این آش شور، محصول یک خطای راهبردی است: خلط میان نقد امنیتی با برساخت تهدید فراگیر. بسیاری از آنچه امروز با عنوان افشاگری منتشر می‌شود، بدون تکیه بر داده امنیتی معتبر، درواقع یک طراحی هوشمندانه برای تخریب اعتماد به کلیت نظام است—حتی اگر ناخواسته باشد.

 

در شرایطی که کشور با تهدیدات واقعی در ابعاد منطقه‌ای و بین‌المللی مواجه است، ایجاد تصور عمومی از سیطره کامل نفوذ، به نوعی خودتحریمی روانی و ادراکی منجر می‌شود. جامعه‌ای که نسبت به نهادهای امنیتی، تصمیم‌سازان و ساختار حکمرانی بی‌اعتماد شود، حتی در برابر واقعی‌ترین تهدیدات خارجی هم ناتوان از واکنش منسجم خواهد بود.

 

دشمن این را به‌خوبی می‌داند. از همین‌رو، سرمایه‌گذاری اصلی‌اش را بر فروپاشی درونی از طریق عملیات ذهنی و اطلاعات آشکار قرار داده است. بزرگ‌نمایی نفوذ در رسانه‌های فارسی‌زبان خارج از کشور، دقیقاً در امتداد همین راهبرد است. و تأسف‌بارتر آنکه، برخی در داخل نیز—با نیت یا بی‌نیت—در حال تکمیل این پازل هستند.

 

راه مقابله با نفوذ، نه پاک‌سازی ذهنی نهادها از توهم خیانت، و نه میدان دادن بی‌ضابطه به برچسب‌زنی‌های سیاسی است. راه حل، بازگشت به تحلیل حکیمانه، تفکیک دقیق میان مسأله امنیتی واقعی و جنگ ادراکی برساخته، و ارتقای فهم عمومی از مختصات تهدید مدرن است.

 

ما باید بین نفوذ واقعی و نفوذ ادراکی‌شده تمایز قائل شویم. در غیر این صورت، ناخواسته به بازیگر نقشه‌ای تبدیل خواهیم شد که نقطه آغاز آن در اتاق فکر دشمن طراحی شده، اما نقطه اجرا، از زبان رسانه‌های داخلی و در دل جامعه ماست.

 

در جهانی که جنگ‌ها با داده آغاز و با روایت به پایان می‌رسند، امنیت نه فقط مرز فیزیکی، که مرز ادراکی دارد. و پاسداری از مرز ادراک، امروز یکی از مهم‌ترین وظایف نخبگان، مسئولان و تحلیل‌گران حوزه امنیت ملی است.

 

باید بپذیریم که بزرگ‌نمایی نفوذ، خود نفوذی‌ست خطرناک‌تر از جاسوس کلاسیک؛ نفوذ به ذهن، نفوذ به احساس، و نفوذ به بنیان‌های اعتماد ملی. اگر مراقب نباشیم، این آش شور، تنها ذائقه سیاست را خراب نمی‌کند؛ ممکن است کل سفره امنیت ملی را برچیند.

http://foumani.ir/post/127

 https://eitaa.com/foumani

۰ نظر ۱۱ مرداد ۰۴ ، ۱۳:۳۵
محمد پور خوش سعادت

تأملی در خط قرمز زنگزور

محمد پور خوش سعادت

در ساحت سیاست خارجی، گاه آنچه در ظاهر جزئی به نظر می‌رسد، در حقیقت حامل دلالت‌هایی کلان و راهبردی است. موضوعات مرزی در شمال‌غرب کشور و تحولات قفقاز جنوبی، از همین سنخ‌اند. به‌ویژه در سال‌های اخیر که روندهای شتابان در مناسبات باکو، آنکارا، و حتی بازیگران فرامنطقه‌ای، شواهد روشنی از بازتعریف ژئوپلیتیک منطقه به‌ضرر ایران ارائه می‌دهند.

دگرگونی موازنه‌ها در قفقاز جنوبی، صرفاً منازعه‌ای ارضی میان دو جمهوری شوروی‌زاده نیست. آنچه امروز تحت عنوان کریدور زنگزور مطرح می‌شود، در واقع تلاشی حساب‌شده برای انقطاع پیوند تاریخی و ژئوپلیتیکی ایران با حوزه اوراسیا و ائتلاف‌های یورآسیایی است. این پروژه، با حمایت پنهان و آشکار بازیگرانی چون ترکیه، رژیم صهیونیستی و برخی شرکای ناتو، ابعادی فراتر از اتصال نخجوان به جمهوری آذربایجان دارد.

سیاست جمهوری اسلامی ایران در قبال قفقاز، همواره بر حفظ تمامیت ارضی کشورها، عدم‌تغییر مرزهای بین‌المللی و تأمین توازن راهبردی در منطقه استوار بوده است. از همین‌رو، کریدور زنگزور ـ اگر به مفهوم تضعیف ارتباط زمینی ایران با ارمنستان و تقویت محور پان‌ترکی تعبیر شود ـ برای تهران نه‌تنها خط قرمز، بلکه تهدیدی علیه موجودیت ژئوپلیتیک آن در شمال‌غرب تلقی می‌گردد.

نمی‌توان از بی‌ادبی‌ها، جسارت‌ها و گزافه‌گویی‌های مقامات باکو ـ که گاه با لحنی خارج از عرف دیپلماتیک همراه است ـ گذشت و همزمان از گسترش تعاملات سازنده سخن گفت، بی‌آن‌که ملاحظات امنیتی و تاریخی خود را لحاظ کنیم. البته تعامل و هم‌زیستی با همسایگان اصلی‌ترین ستون سیاست منطقه‌ای ماست؛ اما هرگونه تعامل، باید در چارچوب حفظ عزت ملی، احترام متقابل و رعایت منافع راهبردی صورت گیرد.

ایران، با وجود شرایط دشوار اقتصادی، تحریم‌ها و فشارهای فزاینده بین‌المللی، نشان داده است که در مقابل پروژه‌های خفگی ژئوپلیتیکی، ایستادگی خواهد کرد. تجربه تاریخی نشان داده که هیچ کشوری با عقب‌نشینی از عمق استراتژیک خود، قادر به حفظ امنیت و استقلال نخواهد بود.

موضوع زنگزور صرفاً یک پرونده فنی ـ ترانزیتی نیست، بلکه مسأله‌ای راهبردی است که باید با صراحت، درایت و قاطعیت در برابر آن موضع‌گیری شود. هرگونه سستی یا ساده‌انگاری در برابر روندهای خزنده‌ای که در ظاهر اقتصادی، ولی در باطن ژئوپلیتیکی‌اند، هزینه‌هایی جبران‌ناپذیر به‌بار خواهد آورد.

ایران نه خواهان تقابل است، نه طالب بحران؛ اما در برابر تغییرات ژئوپلیتیکی تحمیلی، به‌ویژه در مرزهای حساس شمال‌غرب، هرگز بی‌تفاوت نخواهد بود.

قفقاز، میدان مماشات نیست؛ آزمون هشیاری ملی ماست.

http://foumani.ir/post/126

https://eitaa.com/foumani

۰ نظر ۱۱ مرداد ۰۴ ، ۱۳:۳۳
محمد پور خوش سعادت

پرهیز از بحران‌زایی

محمد پور خوش‌سعادت

در پی تجاوز نظامی رژیم اسرائیل به خاک ایران و پیامدهای چندلایه آن، جامعه ایرانی بار دیگر با موجی از تنش روانی، آشفتگی رسانه‌ای، و قطب‌بندی‌های سیاسی مواجه شده است؛ فضایی غبارآلود که به‌جای آنکه بستری برای گفت‌وگوی عقلانی باشد، به میدان نزاع‌های گفتمانی بدل گشته است. این وضعیت، به‌ویژه در بستر شبکه‌های اجتماعی، با شتابی نگران‌کننده در حال گسترش است؛ چنان‌که گویی هر واژه نسنجیده‌ای می‌تواند جرقه‌ای برای التهابی فراگیرتر شود.

بر پایه داده‌های منتشرشده از سوی پلتفرم متا، تمایل عمومی به مقوله مذاکره که بلافاصله پس از حمله یادشده، افت محسوسی یافته بود، طی هفته‌های اخیر با روندی ملایم به حدود ۵۰ درصد بازگشته است. این نوسان نه صرفاً یک عدد آماری، بلکه نشانه‌ای هشدارآمیز از شکل‌گیری یک دوقطبی ناپایدار پیرامون مقوله‌ای راهبردی است؛ آن‌ هم در شرایطی که هنوز چشم‌اندازی شفاف، واقع‌گرایانه و ملی از آینده سیاست خارجی کشور ترسیم نشده و کنشگران سیاسی، بیش از آنکه معطوف به آینده‌ای جمعی باشند، سرگرم تسویه‌حساب‌های تاریخی و تداوم رقابت‌های فرسوده جناحی‌اند.

ما امروز با جامعه‌ای مواجه‌ایم که آمادگی بالایی برای جهش‌های عاطفی و تحریکات احساسی دارد؛ جامعه‌ای که در آن، اکسپلور اینستاگرام و اتاق‌های گفت‌وگوی روبیکا و ایتا، بدل به صحنه‌هایی از جدل‌های تند، تحقیر متقابل و حذف‌گرایی رسانه‌ای شده‌اند. در فضای توییتر فارسی نیز، نیش‌ و کنایه‌ها چون آتش زیر خاکستر، لحظه‌به‌لحظه بر التهابات روانی و بی‌اعتمادی جمعی می‌افزایند. تأسف‌بارتر آنکه این جدال‌ها نه بر سر برنامه‌ریزی برای آینده کشور، بلکه عموماً ریشه در خصومت‌های کهنه، رقابت‌های ایدئولوژیک و تعصبات سیاسی دارند. در چنین بزنگاه حساسی، امنیت ملی مستلزم نوعی انضباط در گفتار و عقلانیت در داوری است؛ اصلی که باید نخبگان دانشگاهی، فعالان سیاسی، مسئولان رسانه‌ای و چهره‌های فرهنگی آن را سرلوحه کنش عمومی خود قرار دهند.

واقعیت آن است که آنچه من در این‌ روزها می‌بینم، مهندسی افکار عمومی داخلی از سوی همان دشمن بیرونی است؛ منتها از طریق برخی بازیگران داخلی که آگاهانه یا ناخودآگاه، دوقطبی‌سازی‌های زیان‌بار را بازتولید می‌کنند.

در دوران مسئولیت فرمانداری، بارها به برخی مسئولانی که در تریبون‌های رسمی، سخنانی غلوآمیز، فاقد مستندات و تحریک‌آمیز بر زبان می‌راندند و خود را فراتر از قانون و محاسبه می‌پنداشتند، از طریق مصوبات شورای تأمین، تذکر کتبی داده‌ام. گرچه این تذکرات گاه برای مخاطبان سنگین بود و مقاومت‌هایی پدید آمد، اما منافع شهر، استان و کشور اقتضا می‌کرد که مصالح جمعی بر رضایت فردی ترجیح یابد. امروز نیز، همچنان بر این باورم که با همان منطق و از مسیر مسئولیت‌پذیری گفتاری، می‌توان افکار عمومی را مدیریت کرد. واقعیت آن است که مردم، حوصله دعواهای صدمن‌یک‌غاز سیاسیون را ندارند و به‌قدر کافی، در معرض دشواری‌های معیشتی و روانی قرار گرفته‌اند.

در این میان، رسانه ملی نقشی خطیر و بی‌بدیل دارد. صدا و سیما باید از تریبون‌سپاری به چهره‌هایی که – هرچند ناخواسته – بر آتش اختلاف می‌دمند، پرهیز کند و به‌جای آن، بستری برای گفت‌وگوهای راهبردی، آرام، ملی و اقناعی فراهم آورد. همچنین، نهادهای ناظر بر فضای مجازی نمی‌توانند در برابر گسترش گفتارهای تفرقه‌افکن و روان‌آزار، بی‌تفاوت باشند. در دورانی که یک حساب کاربری گمنام می‌تواند با چند جمله خام، آرامش روانی میلیون‌ها ایرانی را مختل کند، سکوت ناظران به‌منزله همراهی با آشوب‌گران است.

وظیفه ما   آن است که جامعه را از فروغلتیدن به ورطه رؤیاهای بی‌پایه یا سقوط در یأس سیاسی برحذر داریم. اکنون زمان آن نیست که با شعارهای انتزاعی یا فرافکنی‌های کودکانه، بر التهاب عمومی بیفزاییم. بلکه باید با تکیه بر تحلیل‌های واقع‌گرایانه، توان داخلی و ظرفیت‌های تعامل منطقه‌ای و جهانی، راهکاری ملی و آینده‌محور ترسیم کرد.

در پایان، باید تأکید کرد که امنیت ملی، در گرو انضباط رسانه‌ای، گفتار مسئولانه و آگاهی جمعی نسبت به خطر دوگانه‌سازی‌های کاذب است. تجربه تاریخی ملل مختلف به‌روشنی نشان داده است که جوامعی که در مدیریت پس‌لرزه‌های امنیتی دچار لغزش شده‌اند، بیش از آنکه از دشمنان بیرونی ضربه خورده باشند، قربانی شکاف‌های درونی، تشتت گفتاری و ناپختگی نخبگان شده‌اند. ما هنوز فرصت آن را داریم که از این تجربه‌ها بیاموزیم؛ اگر مسئولانه بیندیشیم و در گفتار، عقلانیت را جایگزین شورش کلمات کنیم.


http://foumani.ir/post/125

https://eitaa.com/foumani

 

۰ نظر ۰۳ مرداد ۰۴ ، ۲۳:۵۳
محمد پور خوش سعادت

راهبرد ضدتوسعه باج‌نیوزها

محمد پور خوش سعادت

رسانه‌ها، در منظومه فکری توسعه‌گرا، به‌مثابه ابزار شفاف‌سازی، نظارت مدنی و بسترساز مشارکت عمومی شناخته می‌شوند. آن‌ها واسطه‌هایی میان قدرت و مردم‌اند؛ نهادهایی که در صورت عمل به مسئولیت‌های حرفه‌ای خود، می‌توانند فضای سیاست‌ورزی و حکمرانی را اخلاق‌محور، و مسیر سرمایه‌گذاری و مدیریت عمومی را قابل اعتماد سازند. اما درست همان‌جایی که ساختار تنظیم‌گر رسانه‌ای ناکارآمد یا غایب است، گونه‌ای انحرافی از رسانه شکل می‌گیرد که نه تنها نقش توسعه‌آفرین ایفا نمی‌کند، بلکه عملاً به بازیگری فعال در فرایند انسداد توسعه تبدیل می‌شود. در ادبیات غیررسمی، از این پدیده با عنوان باج‌نیوز یاد می‌شود.

باج‌نیوزها رسانه‌هایی نیستند که از مسیر نقد منحرف شده باشند؛ بلکه اساساً باج‌گیری را جایگزین اطلاع‌رسانی، و معامله‌گری را جایگزین حقیقت‌طلبی کرده‌اند. این رسانه‌ها با ایجاد فشار رسانه‌ای برمدیران دولتی , نهادهای عمومی، پروژه‌های اقتصادی و فعالان بخش خصوصی، تلاش می‌کنند امتیاز تبلیغاتی یا مالی کسب کنند. تهدید به انتشار گزارش‌های تخریبی، تیترهای هیجانی، افشاگری‌های بدون مستندات، و پرونده‌سازی‌های موهوم، از جمله تاکتیک‌هایی است که در این راهبرد به‌کار می‌گیرند.

در استان‌هایی مانند گیلان که بسترهای توسعه‌ای وابسته به سرمایه‌گذاری بخش خصوصی و مشارکت مدنی است، ظهور و تکثیر باج‌نیوزها به معضلی ساختاری تبدیل شده است. پروژه‌ای که با ده‌ها مجوز قانونی در حوزه گردشگری یا عمرانی آغاز شده، ناگهان هدف هجمه‌های رسانه‌ای قرار می‌گیرد، با عنوان‌هایی چون فاجعه زیست‌محیطی، فساد میلیاردی، یا مافیای خاموش؛ در حالی‌که اغلب این مطالب، فاقد مستندات حقوقی یا پژوهشی‌اند. در مواردی، همین رسانه‌ها، با دریافت قرارداد تبلیغاتی، بدون هیچ توضیحی سکوت پیشه می‌کنند یا حتی در حمایت از همان پروژه  یا مدیرقلم می‌زنند.

عملکرد این رسانه‌ها، گاه محدود به تهدید مستقیم نیست. در برخی موارد، باج‌نیوزها وارد ائتلاف‌های پنهان با رقبای اقتصادی یا جریانات سیاسی می‌شوند تا پروژه‌های رقیب را از مسیر رسانه‌ای متوقف یا بی‌اعتبار کنند. در نتیجه، رسانه از یک ناظر مستقل، به ابزاری برای تسویه‌حساب‌های اقتصادی و جناحی بدل می‌شود.

 

اینجاست که رسانه دیگر رکن چهارم دموکراسی نیست، بلکه ضلع پنهان معامله‌ای خارج از چشم مردم است.

راهبرد باج‌نیوزها، صرفاً اخلاق رسانه‌ای را مخدوش نمی‌کند؛ بلکه تأثیرات مستقیم بر مسیر توسعه محلی دارد:

          •        فرار سرمایه‌گذاران: هیچ کنشگری حاضر نیست در اقلیمی سرمایه‌گذاری کند که در آن، تداوم فعالیتش به رضایت یا سکوت رسانه‌هایی وابسته است که نه بر اساس واقعیت، بلکه باج‌خواهی رفتار می‌کنند.

          •        توقف یا کندی پروژه‌ها: بسیاری از پروژه‌های عمرانی یا زیربنایی، پیش از ورود به فاز اجرا، در مرحله فضاسازی رسانه‌ای متوقف می‌شوند.

          •        بی‌اعتمادی عمومی: باج‌نیوزها سرمایه اجتماعی رسانه را می‌سوزانند. مخاطب، در معرض اخبار جعلی یا جانبدارانه، به کلیت رسانه‌ها بدبین می‌شود و دیگر نمی‌تواند میان رسانه‌های حرفه‌ای و رسانه‌های معامله‌گر تفکیک قائل شود.

          •        انزوای نخبگان: فعالان دانشگاهی، متخصصان مستقل و روزنامه‌نگاران حرفه‌ای، در چنین فضایی احساس امنیت نمی‌کنند و به تدریج از میدان عمومی کنار می‌کشند.

این وضعیت، نشانه‌ای از یک انحراف عمیق در نسبت رسانه و اخلاق عمومی است. رسانه‌ای که نقد را با تخریب، و گزارش را با تهدید جابه‌جا می‌کند، دیگر رسانه نیست. این رسانه‌ها، ولو مجوز رسمی داشته باشند، فاقد مشروعیت مدنی‌اند. نقد، بنیان رسانه‌گری حرفه‌ای است، اما نقد بدون صداقت، بدون استدلال، و بدون شفافیت، به ابزار باج‌گیری بدل می‌شود. چنین رسانه‌ای نه تنها توسعه‌محور نیست، بلکه در عمل، ریشه توسعه را می‌زند.

برخورد با این وضعیت، مستلزم اقدامی چندلایه است:

          •        شفاف‌سازی اطلاعات توسط نهادهای عمومی و مدیران اجرایی، به‌گونه‌ای که امکان تحریف از رسانه‌های غیرحرفه‌ای گرفته شود؛

          •        تقویت رسانه‌های مستقل و حرفه‌ای، نه صرفاً با حمایت مالی، بلکه با ایجاد بسترهایی برای آموزش، دیده‌شدن و دسترسی به

منابع اطلاعاتی؛

          •        ارتقاء سواد رسانه‌ای در سطح عمومی، تا مخاطب بتواند اخبار واقعی را از اخبار جعلی و تحلیل‌های مغرضانه تشخیص دهد؛

          •        و نهایتاً مقابله قانونی و حقوقی با مصادیق باج‌گیری رسانه‌ای، تا خط قرمز حرفه‌ای در فضای رسانه‌ای ترسیم شود.

رسانه، آینه‌ای از جامعه است. اگر این آینه کدر و مخدوش شود، جامعه نیز راه خویش را گم می‌کند. باج‌نیوزها نه صدا هستند، نه پرسشگر؛ آنان وارونگی رسانه‌اند. در جامعه‌ای که توسعه را میجوید ، نباید اجازه داد رسانه، خود به راهبردی علیه توسعه تبدیل شود.

 

http://foumani.ir/post/124

https://eitaa.com/foumani

۰ نظر ۰۳ مرداد ۰۴ ، ۲۳:۴۲
محمد پور خوش سعادت

گیلان، قربانی خاموش مهاجرت بی‌برنامه

محمد پورخوش‌سعادت

گیلان، این نگین سبز شمال ایران، روزگاری نه‌چندان دور، نمونه‌ای درخشان از توازن میان طبیعت، معیشت و فرهنگ بود؛ سرزمینی که همزیستی انسان و طبیعت در آن، الگویی بومی از توسعه پایدار را رقم زده بود.

اما امروز، این توازن تاریخی در سایه غفلت نهادهای سیاست‌گذار و فقدان نگاه آمایشی در برنامه‌ریزی ملی، به‌شدت آسیب دیده و در معرض فروپاشی است. در یک دهه گذشته، گیلان به‌تدریج و بی‌سروصدا، به یکی از مقاصد اصلی مهاجرت داخلی بدل شده است؛ مهاجرتی که عمدتاً از مناطق خشک‌سالی‌زده فلات مرکزی صورت گرفته و بازتابی از بحران‌های اقلیمی، فشارهای اقتصادی و ناکارآمدی سیاست‌های توسعه سرزمینی است. این مهاجرت، گرچه در ظاهر پدیده‌ای اجتناب‌ناپذیر به نظر می‌رسد، اما در نبود برنامه‌ریزی کلان و آمایش سرزمین، به بحرانی تمام‌عیار برای زیرساخت‌ها، منابع طبیعی و انسجام اجتماعی گیلان تبدیل شده است.

 با وجود شدت و گستره این روند، در هیچ‌یک از لوایح بودجه‌ای از سال ۱۳۹۵ تا ۱۴۰۴، حتی یک ردیف مستقل برای «مدیریت پیامدهای مهاجرت داخلی در استان‌های پذیرنده» تعریف نشده است.

نه اعتباری برای بازسازی زیرساخت‌ها، نه طرحی برای ارتقای تاب‌آوری فرهنگی و نه حمایتی برای کاهش فشارهای زیست‌محیطی. این غفلت، نشانه‌ای از یک خلأ مزمن در سیاست‌گذاری و بی‌توجهی آشکار به دینامیسم جمعیتی و آثار چندلایه آن بر استان‌هایی چون گیلان است.

ترکیب مهاجرت دائم با حضور فصلی میلیون‌ها گردشگر، عملاً جمعیتی شناور و چندبرابر ظرفیت را بر گیلان تحمیل کرده است؛ در حالی که زیرساخت‌های این استان از سال‌ها پیش در وضعیت هشدار قرار داشته‌اند.

 نظام سلامت با کمبود شدید نیروی انسانی و تجهیزات تخصصی مواجه است. شبکه فاضلاب در بسیاری از مناطق یا اساساً وجود ندارد یا به‌شدت فرسوده و ناکارآمد است. تأمین آب شرب، به‌ویژه در فصل تابستان و در مناطق شهری و ساحلی، با اختلال جدی روبه‌روست. شبکه برق، به دلیل رشد نامتوازن مصرف و لحاظ نشدن جمعیت غیررسمی در محاسبات سرانه، دچار نوسانات پیاپی است.

 از همه وخیم‌تر، وضعیت مدیریت پسماند است که در حاشیه شهرها و روستاها به آستانه بحران تمام‌عیار زیست‌محیطی رسیده و به تهدیدی مستقیم برای سلامت و کیفیت زندگی بدل شده است.

 این فشار چندوجهی بر منابع محدود، در غیاب برنامه‌ریزی برای توسعه متوازن، گیلان را به میدان مین تنش‌های اجتماعی و محیط‌زیستی آینده تبدیل کرده است. اگر امروز نشانه‌های فروپاشی خدمات عمومی، آلودگی گسترده منابع طبیعی، و فرسایش زیست‌بوم نمایان شده، فردا نوبت به گسل‌های عمیق اجتماعی میان بومیان و مهاجران تازه‌وارد خواهد رسید. زیرا مهاجرت، صرفاً مسئله‌ای خدماتی یا محیط‌زیستی نیست.

ورود گروه‌های جمعیتی با الگوهای فرهنگی متفاوت، فشار مضاعف بر نهادهای آموزشی، تغییر ترکیب بافت اجتماعی و هویتی شهرها و روستاها، و غیبت کامل سازوکارهای تطبیق فرهنگی، بسترساز تعارضاتی تدریجی اما عمیق شده است.

در این میان، وزارت کشور به‌عنوان متولی سیاست‌های جمعیتی، و مجلس به‌مثابه نهاد تنظیم‌گر بودجه، طی یک دهه گذشته در برابر این تحولات سکوت پیشه کرده‌اند. سکوتی که نه از سر ناآگاهی، بلکه بیانگر نوعی بی‌مسئولیتی نهادی است.

کمیسیون‌های تخصصی مجلس نیز، با وجود وظیفه نظارتی خود، نسبت به روند پرشتاب مهاجرت و آثار آن بی‌تفاوت بوده‌اند. اکنون در آستانه تدوین لایحه بودجه ۱۴۰۵، زمان آن فرا رسیده که دولت و مجلس از این خواب غفلت بیدار شوند و با نگاهی مسئولانه و آینده‌نگر، برای نجات گیلان و استان‌های مشابه، اقداماتی مشخص و مؤثر را در دستور کار قرار دهند.

 تعریف ردیف بودجه‌ای مستقل برای مدیریت پیامدهای مهاجرت داخلی، اختصاص منابع مشخص برای بازسازی و نوسازی زیرساخت‌های زیستی گیلان در حوزه‌هایی چون سلامت، پسماند، آب، برق و حمل‌ونقل، تدوین سند ملی تعادل جمعیتی و آمایش مهاجرت، ایجاد کارگروه ملی با اختیارات اجرایی برای مدیریت مهاجرت، و تأمین اعتبار برای مطالعات آینده‌پژوهی و فرهنگی، از جمله گام‌های ضروری در این مسیر است.

به‌عنوان یک گیلانی، مصرّانه از دولت، مجلس و نهادهای مسئول می‌خواهم که به گیلان نه‌تنها به‌مثابه استانی زیبا و گردشگرپذیر، بلکه به‌عنوان یک کانون راهبردی زیست‌محیطی، اجتماعی و امنیتی در شمال کشور بنگرند.

 اگر امروز برای سامان‌دهی مهاجرت و گردشگری بی‌ضابطه چاره‌اندیشی نکنیم، فردا باید تاوانی سنگین در حوزه محیط زیست، انسجام اجتماعی و امنیت عمومی بپردازیم.

 
http://foumani.ir/post/123

https://eitaa.com/foumani



 

۰ نظر ۰۲ مرداد ۰۴ ، ۱۹:۰۸
محمد پور خوش سعادت