بحران نفوذ و ضرورت بازسازی عقلانیت دفاعی–امنیتی
بحران نفوذ و ضرورت بازسازی عقلانیت دفاعی–امنیتی
محمد پور خوش سعادت
ترور و شهادت دانشمندان هستهای و فرماندهان ارشد نظامی، و ضربات اطلاعاتی بیسابقهای که بر پیکره امنیت ملی ایران در ماههای اخیر و جنگ 12 روزه وارد شده، این پرسش حیاتی را مطرح میکند:
آیا این جنگ را باید صرفاً در میدان نظامی ارزیابی کرد؟ یا مسئله فراتر رفته و به عمق ساختارهای دفاعی، امنیتی و حتی هویتی ما رخنه کرده است؟
در ایران، سنت روایتسازی حماسی ریشهای دیرینه دارد؛ بازتاب هزاران سال زیست در فلاتی که همیشه در محاصره دشمنان بوده است. فرهنگ «همیشه پیروز»، ضرورتی تاریخی برای بقا بوده که در آثار مکتوب شاعران و سیاستنامه نویسان به وضوح نمایان است ، اما امروز، اگر این روایت در سطوح اجرایی و عملیاتی جایگزین تحلیل واقعبینانه و بازسازی عقلانیت دفاعی شود، ما را نه به سوی پیروزی، که به سوی خطاهای راهبردی هدایت میکند.
جنگ دوازده روزه ، صرفاً مجموعهای از تبادل آتش و عملیات موشکی نبود. بلکه آزمونی برای دکترین دفاعی ما، نظام فرماندهیمان، انسجام اطلاعاتیمان، و میزان واقعی سرمایه وفاداری درونساختاری انسجام ملی و سرمایه اجتماعی بود. و در این آزمون، نههمهچیز سفید بود، نه تماماً سیاه.
آنچه در میدان رخ داد، الگویی کامل از جنگ ترکیبی بود:
ترکیبی از هوش مصنوعی، عملیات روانی، جنگ سایبری، ترور هدفمند و آتش کلاسیک؛ همانگونه که سالها در دافوس آموزش داده شده، اما در عمل، پاسخ ما همچنان با ضعفهای مزمنی همراه بود, از پدافند غیرعامل ناکارآمد و شهری که در دست مافیا گرفتار کید دشمن شد تا فرماندهی چندلایهای کند، از واکنشهای غیرمتقارن تا کاهش بازدارندگی روانی .تجربه نشان داد، بدون یک طراحی پویا، بومیشده و مستقل از کلیشهها، بازدارندگی از یک مفهوم قدرتزا به شعاری تهی تبدیل خواهد شد.
متصورم یکی از تلخترین زوایای بحران اخیر، نفوذ به لایههای کلیدی امنیتی بود. نفوذیهایی که احتمالا از درون ساختار برخاستند؛ احتمالا با پیشینه مذهبی، خانوادگی، و ظاهری مؤمنتر از مومن ترینها.
چرا؟ چون اعتماد را به ظاهر سپردهایم و گزینش را به مناسک.
در چنین شرایطی، ریاکاری به ابزار ارتقا تبدیل میشود، و صداقت، هزینهزا میگردد. در چنین بستری، نفوذ دیگر انحراف فردی نیست؛ محصول ساختاری است که خوش روزنه گشایی میکند و کارشناسان کارآمد را هم به حاشیه می راند
البته این تمام ماجرا نیست , وقتی یک افسرارشد میبیند که کارمندان میانرده شهرداری، بنادر، تأمین اجتماعی، توانیر یا گاز، چند برابر او دریافتی دارند، نهتنها انگیزه، که «احساس ارزشمندی» نیز از بین میرود. در چنین وضعیتی، خیانت، نه یک خیانت آشکار، بلکه یک “انتقام مشروع” یا “بازسازی حیثیت شخصی” دیده میشود و وفاداری از یک آرمان به یک کالای قابل معامله تبدیل میشود.
امنیت در چنین لحظهای فرو میریزد؛ نه با انفجار، بلکه با بیعدالتی.
البته نفوذ صرفاً امنیتی نیست. ریشه آن در حاشیهنشینی هویت ملی و گسلهای معرفتی نیز نهفته است.
ما در سالهای اخیر، زبان مشترک ملی را کمرنگ کردهایم و جای آن را با یک قرائت صرفاً مذهبی و یکنواخت پر کردهایم. نتیجه؟ کاهش حس تعلق، واگرایی میان نسلها و اقوام، و باز شدن راه نفوذ دشمن از دل همین شکافها.
دشمن اول با پهپاد و اف سی و پنج نمیآید؛ او اول با تفرقه، بیاعتمادی و بیهویتی نفوذ میکند.
در این وضعیت، یک ضرورت بیش از همیشه خود را نشان میدهد:
بازسازی عقلانیت دفاعی–امنیتی جمهوری اسلامی ایران.
و این بازسازی ممکن نیست، مگر آنکه:
• حماسه با عقلانیت پیوند بخورد؛
• امنیت با عدالت آمیخته شود؛
• و وطن، دوباره از دل مردم برخیزد،
هیچ اصلاح میدانی ممکن نیست، اگر ذهنیت حاکم بر ستادها و نهادها تغییر نکند. در عصر جنگهای شناختی، مرزها نه با سیمخاردار، که با اعتماد حفاظت میشوند.