فومنی

گاه نوشته های محمد پور خوش سعادت

فومنی

گاه نوشته های محمد پور خوش سعادت

فومنی

بسم رب الحسین (ع)
وما تدری نفس ماذا تکسب غدا و ما تدری نفس بای ارض تموت ان الله علیم خبیر
محمد پور خوش سعادت هستم .
در اینجا مقالات و دغدغه هایم را منتشر می کنم


۲۶ مطلب در تیر ۱۴۰۴ ثبت شده است

 پان‌ترک‌اللهی‌ها؛ نقاب مذهبی بر چهره‌ی قوم‌گرایی خطرناک  

محمد پور خوش سعادت

در دل رخدادهای سیاسی و ژئوپلتیکی اخیر در قفقاز جنوبی، آن‌چه در ظاهر می‌تواند کم‌اهمیت به‌نظر برسد، گاه خطرناک‌ترین تهدیدات را در دل خود نهفته دارد. یکی از همین پدیده‌ها، ظهور نوعی جریان قوم‌گرای افراطی با نقاب مذهبی است که این روزها در ادبیات ناظر به امنیت ملی، از آن با عنوان پان‌ترک‌اللهی یاد می‌شود. این پدیده، آمیخته‌ای است از پان‌ترکیسم  که سابقه‌ای دیرینه در پروژه‌های مهندسی هویتی در منطقه دارد  با بهره‌گیری از شعائر و ظواهر شیعی، برای ایجاد رخنه در بافت مذهبی-ملی جمهوری اسلامی ایران.

 پان‌ترکیسم ایدئولوژی‌ای است که از اواخر قرن نوزدهم، با هدف پیوند دادن اقوام ترک‌زبان از آناتولی تا سین‌کیانگ، بر مبنای اشتراک زبانی و نژادی پایه‌ریزی شد. اما آن‌چه امروز به نام پان‌ترک‌اللهی در فضای ایران فعال شده، تلاش تازه‌ای است برای تطهیر این ایدئولوژی با پوشش مذهبی، به‌ویژه تشیّع، تا در دل جامعه مذهبی آذری‌زبان ایران نیز نفوذ کند. این گرایش، به ظاهر مدافع مذهب است، اما در عمل به تضعیف مبانی وحدت ملی، بازتعریف هویت شیعی به نفع باکو و نهایتاً بهره‌برداری سیاسی از مؤلفه‌های قومی منجر می‌شود.

 امروز دیگر نمی‌توان با ساده‌انگاری از کنار لابی‌های وابسته به دولت جمهوری آذربایجان در فضای رسانه‌ای، دانشگاهی و حتی نهادهای فرهنگی ایران عبور کرد. سرمایه‌گذاری‌های کلان از سوی باکو در حمایت از تولیدات رسانه‌ای، محتوای شبکه‌های اجتماعی، و حتی پرداخت مستقیم به افراد و گروه‌هایی با ظاهر دینی و مضمون قومی، بخشی از پازلی بزرگ‌تر برای مهندسی ژئوپلتیک ذهنی در شمال ایران است. این لابی‌ها، با برساختن مفاهیمی مانند آذربایجان جنوبی و ملت واحد ترک، عملاً در جهت تضعیف تمامیت ارضی ایران گام برمی‌دارند.

 

 نکته قابل تأمل آن است که در حالی که دولت باکو در درون مرزهای خود از ساده‌ترین حقوق مذهبی شیعیان جلوگیری می‌کند، در ایران، برخی عناصر وابسته به همان ساختار، خود را مدافع تشیّع و اهل‌بیت(ع) معرفی می‌کنند. این دوگانگی و نفاق ساختاری، تنها در سایه غفلت دستگاه‌های مسئول از تحلیل عمیق رفتارهای ژئوپلتیکی ممکن شده است. چگونه می‌توان پذیرفت که در دل جمهوری اسلامی، جریانی شکل گیرد که در عین حال که خود را شیعه می‌نامد، به آرمان‌های پان‌ترکیسم ضدایرانی وفادار است؟

   خطر اصلی در آینده، نه از مرزها، بلکه از میدان‌های ذهنی و مفهومی خواهد آمد. غفلت از نفوذ هویتی، واگذاری مفاهیم و نمادهای فرهنگی به جریان‌هایی با اهداف قومی و فراسرزمینی، ما را در وضعیتی مشابه سیاست‌های لیبرال‌مآبانه‌ی سوریه پیش از بحران یا انفعال فرهنگی عراق پیش از نفوذ داعش قرار خواهد داد.

سیاست‌گذاران باید بدانند که مقابله با این تهدید، صرفاً با برخورد امنیتی ممکن نیست. ما نیازمند بازتعریف گفتمان وحدت‌آفرین ایرانی-اسلامی برای ترک‌زبانان کشور هستیم؛ گفتمانی که ضمن حفظ هویت محلی و زبانی، آنان را به جمهوری اسلامی و تمدن ایرانی-اسلامی وفادار نگه دارد. مقابله با پان‌ترک‌اللهی‌ها، نه فقط مسئله امنیت ملی، بلکه مسئله‌ی تمدنی ماست.

 پان‌ترکیسم متظاهر به تشیع، همانند گرگی در لباس میش، با استفاده از ظواهر دینی، در پی استحاله معنایی هویت مذهبی ترک‌زبانان ایران و تبدیل آن به پیاده‌نظام ژئوپلتیک باکو در ایران است. بی‌تفاوتی به این روند، در بلندمدت می‌تواند بهای سنگینی برای ساختار وحدت ملی ما داشته باشد. مسئولان فرهنگی، نهادهای دینی، و نهادهای امنیتی باید پیش از آن‌که دیر شود، این رخنه را ببندند.

 


http://foumani.ir/post/122

https://eitaa.com/foumani

۰ نظر ۳۱ تیر ۰۴ ، ۱۳:۲۹
محمد پور خوش سعادت

ضرورت بازنگری  خط پدافند غیرعامل  در حوزه دریای خزر

محمد پور خوش سعادت

تحولات ژئوپلیتیکی اخیر در پیرامون مرزهای شمالی جمهوری اسلامی ایران، به‌ویژه جنگ دوازده‌روزه‌ای که بخش‌هایی از حوزه قفقاز و مجاور خزر را درگیر ساخت، بار دیگر لزوم بازنگری بنیادین در راهبردهای ملی پدافند غیرعامل کشور را آشکار ساخت. در شرایطی که تکیه سنتی کشور بر بنادر جنوبی و سواحل خلیج فارس امری موجه و تاریخی است، اما تحولات نوین و پیچیدگی‌های نوظهور در معادلات امنیت انرژی و امنیت غذایی، اقتضا می‌کند که کشور، بویژه در حوزه شمالی خود، تنفس‌گاهی راهبردی و ایمن طراحی نماید.

 

جنگ دوازده‌روزه در منطقه و امکان سناریوهای بدیل از قبیل تداوم درگیری‌ها، گسترش بحران به منطقه خزر یا انسداد احتمالی تنگه هرمز از سوی بازیگران تهاجمی مانند رژیم صهیونیستی یا ایالات متحده آمریکا، به وضوح نشان داد که تمرکز بیش از حد بر بنادر جنوبی، کشور را در معرض تهدیدات پنهان و تهدیدات ترکیبی قرار می‌دهد. انفجار در بندر شهید رجایی، اگر ابعاد پیچیده‌تری به خود می‌گرفت، می‌توانست شریان حیاتی واردات مواد غذایی، دارویی، نهاده‌های دامی و سایر کالاهای اساسی را مختل ساخته و امنیت معیشتی مردم را در معرض تهدید فوری قرار دهد.

در چنین شرایطی، فعال‌سازی خطوط پشتیبانی و تنفسی جایگزین از طریق بنادر شمالی کشور در حاشیه دریای خزر، نه یک انتخاب اختیاری، بلکه ضرورتی عاجل در چارچوب پدافند غیرعامل و الزامات حکمرانی ملی است. بندر امیرآباد، بندر انزلی و بنادر دیگر در سواحل مازندران و گیلان ظرفیت‌های ژئوپلیتیکی و ژئواکونومیکی ممتازی دارند که می‌توانند در صورت برنامه‌ریزی هوشمندانه، بخشی از بار وارداتی کشور را در شرایط اضطراری یا بحران‌های ژئوپلیتیکی به دوش بکشند.

 

تجربه بحران اوکراین، تضعیف کریدورهای غربی، و شکل‌گیری مسیرهای جایگزین مانند کریدور شمال-جنوب (INSTC) و خط لوجستیکی شرق خزر، بر این گزاره صحه می‌گذارد که ایران می‌تواند با سرمایه‌گذاری هدفمند در زیرساخت‌های بندری شمالی، نه‌تنها آسیب‌پذیری خود را در برابر تحریم‌ها، تهدیدات نظامی یا بحران‌های اقلیمی کاهش دهد، بلکه به یک هاب ترانزیتی منطقه‌ای در عرصه اوراسیا تبدیل شود.

امنیت غذایی به‌عنوان یکی از ارکان چهارگانه امنیت ملی، نیازمند بازتعریف در سطوح راهبردی است. در شرایطی که جمعیت کشور به مرز ۹۰ میلیون نفر نزدیک می‌شود، تأمین زنجیره پایدار واردات کالاهای اساسی نه صرفاً یک الزام اقتصادی، بلکه امری امنیتی و در تراز با دفاع ملی تلقی می‌شود. اینجاست که اصول پدافند غیرعامل ایجاب می‌کند، دولت و مجلس شورای اسلامی در فرآیندی هم‌افزا و فراسازمانی، راهبردی کلان برای توانمندسازی بنادر شمالی کشور تدوین و عملیاتی کنند.

در نگاه کلان، ما نیازمند یک چشم‌انداز ملی برای دریای خزر هستیم؛ چشم‌اندازی که در آن بنادر شمالی ایران نه‌فقط ایستگاه‌های مبادله کالا، بلکه کانون‌هایی از تاب‌آوری اقتصادی، تعاملات منطقه‌ای، و استقرار خطوط پشتیبانی حیاتی کشور در دوران بحران باشند.

باور به امنیت ملی، بدون توجه به پراکندگی ژئوپلتیکی زیرساخت‌ها، تنها یک گزاره ذهنی باقی خواهد ماند. راه آینده، از مسیر توسعه موزون و چندوجهی پدافند غیرعامل می‌گذرد؛ و این توسعه، باید در سواحل شمالی کشور، از بندر انزلی تا بندر امیرآباد، تجسم عینی یابد.

 

http://foumani.ir/post/121

https://eitaa.com/foumani

 

 

۰ نظر ۳۱ تیر ۰۴ ، ۰۱:۴۰
محمد پور خوش سعادت

خطای محاسبه در ژئوپلیتیک شرقی ایران

محمد پور خوش سعادت

در هندسه ژئوپلیتیک جمهوری اسلامی ایران، شرق کشور همواره نقطه‌ای استراتژیک و در عین حال شکننده به شمار آمده است. جایگاه افغانستان ـ به‌عنوان همسایه‌ای تاریخی با اشتراکات تمدنی، زبانی و مذهبی ـ همواره در معادلات امنیت ملی و سیاست خارجی ایران نقش‌آفرین بوده است. اما تحولات پس از فروپاشی دولت جمهوری در کابل و به‌قدرت‌رسیدن طالبان، صحنه سیاست منطقه‌ای را دستخوش دگرگونی‌های ژرف کرد؛ تحولی که بخشی از نهادهای تصمیم‌گیر در داخل، با تکیه بر ملاحظات امنیت‌محور و رویکردهای کوتاه‌مدت، در تحلیل و مواجهه با آن دچار خطای محاسبه شدند.

واقع‌گرایی دیپلماتیک اقتضا دارد که قدرت‌های منطقه‌ای، از جمله جمهوری اسلامی ایران، در برابر تحولات ساختارشکنانه از جمله سقوط دولت پیشین افغانستان، با نگاه چندبعدی، نه صرفاً امنیت‌گرا، واکنش نشان دهند. با این حال، بخشی از دستگاه‌های امنیتی در تهران، در همان نخستین روزهای سلطه طالبان بر کابل، آن را فرصتی راهبردی برای ایران پنداشتند و تلاش کردند از طریق تعامل تاکتیکی با این گروه، خلأ ناشی از خروج آمریکا را به نفع تهران پر کنند.

اما زمان، داور صادقی است. اکنون، پس از گذشت بیش از سه سال، شواهد میدانی و تحولات امنیتی منطقه‌ای ـ به‌ویژه در جریان جنگ ۱۲ روزه اخیر اسرائیل علیه ایران و شبکه‌های وابسته‌اش ـ نشان می‌دهد که شماری از عناصر طالبان، یا مرتبط با آنان، به ابزار نفوذ و بهره‌برداری سازمان‌های اطلاعاتی بیگانه چون موساد و RAW بدل شده‌اند. اینک روشن‌تر از همیشه است که نهادینه‌سازی اعتماد راهبردی به گروهی که فاقد انسجام نهادی، مشروعیت مردمی و پایبندی به معاهدات بین‌المللی است، بازی با حاصل‌ضرب صفر بوده است.

از منظر تاریخی، جمهوری اسلامی ایران همواره تلاش کرده است با همسایگان خود، فارغ از ماهیت ایدئولوژیک یا ساختار حکومتی آنها، روابطی بر پایه منافع مشترک و احترام متقابل برقرار کند. اما طالبان، در موارد متعدد، نه‌تنها به این قواعد پایبند نبوده‌اند، بلکه آشکارا رویکردهایی ضدایرانی را در پیش گرفته‌اند.

رفتار تحقیرآمیز طالبان در موضوع حقابه هیرمند و بی‌اعتنایی آنها به توافقات تاریخی آبی، پیام روشنی به تهران بود: ادبیات تهدید، انکار و لجاجت، جایگزین منطق مذاکره شده است.

در سطح میدانی نیز، توهین به زائران ایرانی، محدودیت برای شیعیان هزاره، تعطیلی مراکز فرهنگی نزدیک به ایران، و حتی اقدامات ایذایی در امتداد مرزهای شرقی، گواه آن است که این گروه نه‌تنها در مدار دوستی حرکت نمی‌کند، بلکه در مواردی به‌طور سیستماتیک، منافع ملی ایران را هدف قرار داده است.

یاست خارجی باید با معیار منافع ملی و واقعیات ژرف ساختاری سنجیده شود، نه صرفاً نشانه‌های ظاهری. دولت پیشین افغانستان، علی‌رغم نزدیکی به ایالات متحده، در حوزه‌هایی چون مدیریت آب، مهار داعش، همکاری مرزی و رواداری نسبت به اقلیت‌ها، با ایران تعامل‌پذیرتر بود و امکان اعمال نفوذ هوشمندانه برای تهران فراهم بود.

طالبان اما نه‌تنها فاقد این ظرفیت‌اند، بلکه با حذف فیزیکی یا حاشیه‌راندن نیروهای مستقل، نهادهای مدنی و گروه‌های قومی، افغانستان را به لبه‌ی یک بحران درون‌ساختاری سوق داده‌اند؛ بحرانی که نه به موازنه منطقه‌ای کمک می‌کند و نه امنیت ایران را تضمین می‌نماید.

آنچه امروز بیش از هر زمان دیگر ضروری می‌نماید، بازتعریف راهبرد جمهوری اسلامی در قبال افغانستان و شرق کشور است. ایران باید از سیاست همکاری یک‌جانبه با طالبان فاصله گرفته و به‌سوی دیپلماسی چندلایه و چندبازیگره حرکت کند. تقویت ارتباط با رهبران محلی، نخبگان مذهبی و قومی، جامعه مدنی و دانشگاهی افغانستان، و تسهیل گفت‌وگوهای بین‌الافغانی، می‌تواند جایگاه ایران را از بازیگری منفعل به معمار توازن در منطقه شرق ارتقا دهد.

امروز، پس از تجربه‌های تلخ میدان، دیگر جایی برای توجیه اعتماد بدون ضمانت به طالبان وجود ندارد. امنیت ایران، نه در گرو مماشات با بازیگرانی غیرقابل پیش‌بینی، بلکه در سایه تدبیر، بازتعریف سیاست همسایگی، و احیای نقش تاریخی ایران به‌عنوان قدرتی تمدنی و موازنه‌ساز در منطقه محقق خواهد شد.

http://foumani.ir/post/120

https://eitaa.com/foumani

۰ نظر ۳۱ تیر ۰۴ ، ۰۱:۳۵
محمد پور خوش سعادت

کریدور داوود؛ برای بازتعریف ژئوپلیتیک منطقه

محمد پور خوش سعادت

در سپهر پرآشوب سیاست بین‌الملل، آن‌گاه که معادلات ژئوپلیتیکی نه از دل گفت‌وگوهای دیپلماتیک، بلکه از بطن بحران‌ها و پروژه‌های مهندسی‌شده قدرت‌های مداخله‌گر متولد می‌شوند، هر نشانه‌ای از تغییر آرایش بازیگران و میدان‌ها، سزاوار تأملی ژرف و نگاهی فراتر از سطح است. یکی از این نشانه‌های نوظهور، مفهومی است موسوم به کریدور داوود عنوانی که به‌تازگی در ادبیات برخی محافل تحلیلی وابسته به رژیم صهیونیستی راه یافته و واجد بار استراتژیک قابل ملاحظه‌ای است. هرچند این طرح، در نگاه نخست، ممکن است در هیاهوی رسانه‌ای و پیچیدگی‌های روایت‌های امنیتی، رنگی از اغراق یا سناریوسازی به خود گیرد، اما در واقع بازتاب تداوم همان منطق ژئوپلیتیکی است که طی دهه‌های گذشته، از جنوب لبنان تا اقلیم کردستان، از جولان تا جنوب سوریه، با هدف انقطاع در پیوست‌های راهبردی جهان اسلام و تضعیف محورهای پیوند ژئوفرهنگی و ژئواکونومیک در منطقه دنبال شده است. تمرکز این پروژه بر استان سویدا در جنوب سوریه با اکثریتی دروزی، ساختاری اجتماعی خاص و فاصله‌ای نسبی از دولت مرکزی دمشق نه تصادفی، بلکه کاملاً معنادار است. این منطقه که در نقطه اتصال جغرافیایی میان جولان اشغالی، درعا، بادیه شام و مرزهای اردن قرار دارد، می‌تواند به‌عنوان یک گره ژئوپلیتیکی عمل کند؛ گرهی که در صورت گشودن آن توسط بازیگر خارجی، نه‌تنها تعادل داخلی سوریه، بلکه پیوست راهبردی باقیمانده مقاومت نیز به خطر خواهد افتاد. در چنین چارچوبی، طرح کریدور داوود را باید نه‌ به‌عنوان یک گذرگاه فیزیکی، بلکه به‌مثابه پروژه‌ای ژئواستراتژیک تلقی کرد؛ تلاشی برای خلق نظمی موزاییکی، متکثر و گسسته در منطقه، که به‌جای پیوندهای تمدنی و اتحادهای فراگیر منطقه‌ای، بر تفاوت‌های قومی، مذهبی و محلی تکیه دارد؛ نظمی که در آن نهادهای محلی وابسته، پیمان‌های خرد امنیتی و هویت‌های واگرا، جایگزین انسجام جغرافیایی و حاکمیتی کشورهای منطقه می‌شوند. این سناریو، بازخوانی مدرن‌تر و پیچیده‌تر پروژه‌هایی چون خاورمیانه جدید یا تجزیه خلاق است، با این تفاوت که در آن، ابزارها نرم‌تر، روایت‌ها بومی‌تر، و اجراها خزنده‌تر شده‌اند. قدرت‌هایی که امروز با پرهیز از مداخله مستقیم نظامی، به بازی با مؤلفه‌های هویتی و ژئوپلتیکی منطقه روی آورده‌اند، بیش از پیش از ظرفیت خلأهای حکمرانی و شکاف‌های اجتماعی بهره‌برداری می‌کنند؛ مسأله‌ای که در تحولات عراق پس از ۲۰۰۳، سوریه پس از ۲۰۱۱ و یمن در سال‌های اخیر به‌وضوح نمایان شده است. در چنین بستری، نخبگان سیاسی، دانشگاهی و رسانه‌ای منطقه باید از درک خطرِ نهفته در پروژه‌هایی نظیر کریدور داوود غافل نمانند. مقابله با این طرح‌ها، صرفاً در میدان نبرد یا بر بستر گفت‌وگوهای امنیتی ممکن نیست؛ بلکه پیش و بیش از آن، نیازمند هوشیاری ژئوپلیتیکی، انسجام راهبردی، و احیای گفتمان وحدت‌گرای منطقه‌ای است. در نهایت، باید به این واقعیت اذعان کرد که کریدور داوود صرف‌نظر از میزان تحقق‌پذیری آن، نشانه‌ای از تداوم یک اندیشه ژئوپلیتیکی مزمن است؛ اندیشه‌ای که همواره در پی قطعه‌قطعه‌سازی منطقه، بازتعریف مرزهای نفوذ، و تبدیل جغرافیای مقاومت به جزایری منزوی و ناکارآمد بوده است. در برابر چنین طرح‌هایی، منطقه ما چاره‌ای ندارد جز بازاندیشی در مفاهیم اتحاد، بازتعریف پیمان‌های جمعی و پرهیز از فرسایش توان ملی در گرداب منازعات فرعی و بی‌حاصل. زیرا آینده ژئوپلیتیکی غرب آسیا، نه در تصمیمات قدرت‌های بیرونی، بلکه در میزان هوشمندی بازیگران بومی آن رقم خواهد خورد. http://foumani.ir/post/119

https://eitaa.com/foumani

۰ نظر ۳۱ تیر ۰۴ ، ۰۱:۳۳
محمد پور خوش سعادت

انفجار خاموش

محمد پور خوش سعادت 

در روزهای اخیر، هشدار صریح و کم‌سابقه محمود المشهدانی، رئیس پارلمان عراق، مبنی بر امکان فروپاشی امنیتی، شکل‌گیری اعتراضات سراسری و حتی تشکیل دولت اضطراری در بغداد، موجی از نگرانی را در میان ناظران منطقه‌ای و بین‌المللی ایجاد کرده است. این هشدار نه‌تنها ناشی از تحلیلی سیاسی، بلکه نتیجه قرائت دقیقی از ترکیب تهدیداتی است که امروز، عراق را در معرض یک فروپاشی تدریجی و شاید غیرقابل بازگشت قرار داده‌اند.

آنچه اکنون در عراق جریان دارد، تنها یک بحران داخلی نیست؛ بلکه بروز مرحله‌ای نو از اختلال ژئوپلیتیکی در قلب جهان عرب و منطقه غرب آسیاست. عراق، با وجود تمامی آسیب‌پذیری‌های ساختاری‌اش، به‌واسطه موقعیت جغرافیایی، منابع زیرزمینی و جایگاه فرهنگی و مذهبی‌اش، یک گره ژئوپلیتیکی است که هر لرزش در آن، به زلزله‌ای در پیرامونش می‌انجامد.

آن‌چه امروز عراق را به آستانه اضطراب ملی رسانده، نه حاصل یک رخداد مشخص، بلکه محصول انباشت و امتداد چند شکست مزمن است:

          •        شکست در ملت‌سازی: عراقِ پساصدام، با وجود تلاش‌های بین‌المللی و حمایت نهادهای جهانی، هرگز موفق به خلق یک هویت ملی مشترک نشد. شکاف‌های قومی، مذهبی و فرقه‌ای، هم‌چنان بر سیاست سایه افکنده و انسجام اجتماعی را ناممکن ساخته است.

          •        شکست در دولت‌سازی: نظام سیاسی عراق، علی‌رغم برگزاری انتخابات‌های پیاپی، در تولید مشروعیت، کارآمدی و پاسخگویی ناتوان مانده است. ساختار دولت، گرفتار فساد سیستماتیک، سهم‌خواهی جناحی، و ضعف مزمن در ارائه خدمات عمومی است.

          •        شکست در مهار عوامل خارجی: عراق در سال‌های اخیر، به میدانی برای رقابت و تقابل منافع قدرت‌های منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای تبدیل شده است. از حضور نظامی آمریکا و نفوذ امنیتی اسرائیل گرفته تا مداخلات اقتصادی ترکیه، تنش با اقلیم کردستان، و سرریز ناامنی از سوریه.

 از منظر جامعه‌شناسی سیاسی، عراق امروز با جامعه‌ای مواجه است که فاقد ستون فقرات انسجام اجتماعی است. شکاف‌های درون‌شیعی، واگرایی سنی‌ها، بحران در اقلیم کردستان، و میل بازماندگان حزب بعث به بازگشت پنهانی به معادله قدرت، همگی نشان از یک نظام سیاسی بدون پشتوانه اجتماعی پایدار دارد.

 

گروه‌های شیعی، که اکثریت جمعیت کشور را تشکیل می‌دهند، به‌دلیل اختلافات جدی میان جریان صدر و چارچوب هماهنگی، به یک نیروی متفرق تبدیل شده‌اند. در این میان، سنی‌ها هنوز با میراث انزوای پس از ۲۰۰۳ و طرد ساختاری دست‌وپنجه نرم می‌کنند و کردها نیز در حال عبور از وحدت درونی به سمت گسست‌های حزبی و اقتصادی هستند.

تحولات احتمالی پیش‌رو در عراق می‌تواند نقشه ژئوپلیتیکی منطقه را مجدداً بازچینی کند. سناریوهای محتمل عبارتند از:

          1.      تشدید ناامنی و بازگشت گروه‌های تروریستی؛ بستر اجتماعی و امنیتی برای احیای داعش و جریان‌های افراطی فراهم شده است.

          2.      تقویت مداخلات خارجی؛ آمریکا، ترکیه و عربستان در حال بازطراحی نقش خود هستند و بی‌ثباتی، فرصتی برای بازگشت مؤثر آنان خواهد بود.

          3.      تهدید زنجیره‌ای برای ایران و محور مقاومت؛ انسداد ژئوپلیتیکی مسیر تهران – بغداد – دمشق – بیروت، مهم‌ترین پیامد فروپاشی عراق برای ایران خواهد بود.

          4.      تشدید گسست درون‌اقلیمی و خطر تجزیه نرم؛ روابط بغداد با اربیل، رمادی، موصل و بصره در معرض فروپاشی اعتماد هستند.

اکنون، عراق نه در آستانه یک «بحران گذرا»، بلکه در تقاطع یک «بحران بنیان‌برانداز» قرار دارد؛ بحرانی که عناصر آن نه‌فقط سیاسی، بلکه هویتی، امنیتی، اقتصادی و زیست‌محیطی است. تداوم این وضع، ممکن است عراق را در وضعیت اضطراری مشابه سال‌های ۲۰۱۴–۲۰۱۵، یا حتی فراتر از آن، قرار دهد.

برای جمهوری اسلامی ایران، به‌عنوان همسایه راهبردی، ضروری است که نقش خود را از مداخله‌گر صرف، به کنشگر تثبیت‌ساز ارتقاء دهد. این مهم جز از طریق دیپلماسی فعال منطقه‌ای، حمایت از گفت‌وگوی بین‌گروهی در عراق، بازتعریف رابطه با گروه‌های داخلی، و تقویت پیوندهای اقتصادی پایدار ممکن نخواهد بود.

 

http://foumani.ir/post/118

 

https://eitaa.com/foumani

 

۰ نظر ۲۶ تیر ۰۴ ، ۰۰:۲۸
محمد پور خوش سعادت

 خواب ناتمام آمریکایی در قفقاز جنوبی

محمد پور خوش سعادت

در میانه منازعات تاریخی قفقاز جنوبی، که همچون زخمی کهنه در بافت ژئوپلیتیک منطقه سرباز کرده، ایالات متحده با طرحی بی‌سابقه، باری دیگر سودای میانجی‌گری در جامه سلطه را به نمایش گذاشته است. پیشنهاد اجاره صد ساله کریدور زنگزور به مثابه کوششی است برای بازتعریف نقش آمریکا در منطقه‌ای که از دیرباز میدان رقابت روسیه، ترکیه، ایران بوده است.

کریدور زنگزور، نوار باریکی در جنوب ارمنستان، نه صرفاً گذرگاهی جغرافیایی که شاه‌راهی ژئواستراتژیک است. مسیری که اتصال خاک اصلی آذربایجان به نخجوان را ممکن می‌سازد و در سطحی کلان‌تر، اتصال چین به اروپا از رهگذر قفقاز جنوبی را در دستور کار قرار می‌دهد. چنین موقعیتی، این گذرگاه را به گلوگاه منافع متعارض بدل کرده است.

پیشنهاد واشنگتن – با همه رنگ و لعاب صلح‌طلبانه ‌اش  در واقع تلاشی هوشمندانه برای ورود به ترتیبات امنیتی قفقاز جنوبی است؛ منطقه‌ای که تاکنون در چنبره نفوذ روسیه، ایران و تا حدودی ترکیه باقی مانده. سخن گفتن ازاجاره این کریدور به مدت یک قرن، یادآور همان سنت استعماری است که پیش‌تر در هنگ‌کنگ، پاناما و جبل‌الطارق نیز رخ نموده بود؛ با تفاوتی بارز: این بار، ایالات متحده نقش میانجی ثالث را برگزیده تا سلطه را در قالب اعتمادسازی عرضه کند.

ارمنستان، با حافظه تاریخی پر از زخم، به‌درستی از پذیرش این پیشنهاد سر باز زده است. پذیرش چنین طرحی ولو با حفظ حاکمیت اسمی، به معنای تضعیف استقلال راهبردی و فروکاستن جایگاه ایروان در معادلات منطقه‌ای خواهد بود. از سوی دیگر، جمهوری آذربایجان نیز در معادله‌ای پیچیده گرفتار آمده است: از یک‌سو وسوسه اتصال مستقیم به نخجوان و ترکیه، و از سوی دیگر بیم از واگذاری بخشی از خاک – ولو به صورت موقت  به رقیب ژئوپلیتیک متحدش، ترکیه.

ایران، بی‌تردید، بیش از هر بازیگر دیگری، نگران این تحولات است. کریدور زنگزور در حکم مرز حیاتی ایران با ارمنستان است؛ مرزی که نه‌فقط گذرگاهی تجاری، بلکه تکیه‌گاهی ژئواستراتژیک در مواجهه با ناتوی قفقاز محسوب می‌شود. هر گونه حضور فیزیکی آمریکا – حتی در قالب میانجی صلح – به‌مثابه تهدیدی مستقیم برای امنیت ملی ایران ارزیابی خواهد شد.

 

روسیه نیز که در گیرودار بحران اوکراین مجال مانور کمتری در قفقاز یافته، این تحرک را بی‌تردید مداخله در حوزه نفوذ سنتی خود تلقی خواهد کرد. ورود آمریکا به کریدور زنگزور، می‌تواند شعله‌های یک جنگ سرد نوین را در قلب قفقاز برانگیزد؛ این بار نه از منظر بلوک‌بندی نظامی، بلکه در قالب نبرد کریدورها و کنترل بر خطوط حیاتی حمل‌ونقل.

از این منظر، طرح اجاره صدساله نه یک پیشنهاد ساده‌ی فنی برای کاهش تنش، بلکه بخشی از ژئوپلیتیک نرم آمریکاست؛ همان الگویی که از اوکراین تا تایوان، تلاش دارد از طریق ثالث بی‌طرف، زمین بازی را به نفع واشنگتن تغییر دهد.

در جهانِ پیچیده امروز، که مرز میان میانجی‌گری و مداخله نازک‌تر از همیشه است، باید هوشمندانه میان صلح واقعی و صلح ساختگی تفاوت نهاد. کریدور زنگزور نه صرفاً موضوعی بین ارمنستان و آذربایجان، که گره‌گاه رقابت ژئوپلیتیکی بازیگران بزرگ است. باز کردن آن، بدون درک ظرافت‌های تاریخی، فرهنگی و امنیتی منطقه، نه به صلح، که به شکاف ژرف‌تری در قفقاز خواهد انجامید.

 


http://foumani.ir/post/117

 

https://eitaa.com/foumani

 

 

۰ نظر ۲۶ تیر ۰۴ ، ۰۰:۱۹
محمد پور خوش سعادت

ورود به منطقه قرمز

محمد پور خوش سعادت

تحولات اخیر  در جمهوری آذربایجان، بیانگر یک دگرگونی ساختاری در نقش منطقه‌ای باکو است. این کشور عملاً به بخشی از آرایش امنیتی جدید علیه جمهوری اسلامی ایران بدل شده است. ورود رسمی ابومحمد الجولانی به باکو، نقطه عطفی در این فرایند بود؛ نقطه‌ای که از آن به بعد، مرز میان همکاری سیاسی و هم‌راستایی عملیاتی با دشمنان ایران عملاً از بین رفته است.

اسناد و شواهد متعدد از سال‌های اخیر، نشان‌دهنده همکاری رو‌به‌گسترش میان جمهوری آذربایجان و رژیم اسرائیل بوده‌اند؛ از انتقال فناوری‌های پهپادی و سایبری، تا ساخت پایگاه‌های شنود و استقرار تجهیزات نظامی در سیتالچای و زنگیلان. شلیک پهپادهایی با منشأ آذربایجانی اسرائیلی به خاک ایران، دیگر محل تردید نیست. در همان حال، بیش از ۶۰ درصد از نیاز انرژی اسرائیل از طریق خط لوله باکو جیحان تأمین می‌شود؛ و این یعنی، باکو در عمل به ستون انرژی‌بخش امنیت اسرائیل بدل شده است.

ورود الجولانی به باکو حامل پیام روشنی است: جمهوری آذربایجان در حال تبدیل شدن به نقطه پیوند رژیم صهیونیستی، گروه‌های تکفیری و برخی دولت‌های خلیج فارس است.

با توجه به گزارش منابع میدانی و منطقه‌ای، انتقال تدریجی نیروهای تکفیری از شمال سوریه و افغانستان به مرزهای شمال‌غربی ایران آغاز شده است. اسناد منتشرشده در رسانه‌های رسمی و امنیتی، از استقرار قریب به ۲۰ هزار نیروی آموزش‌دیده در مناطق خاص قفقاز جنوبی خبر می‌دهند. این انتقال، نه یک اقدام موردی، بلکه بخشی از یک بازطراحی امنیتی فرامنطقه‌ای است: حذف تهدیدهای معارض در سوریه، و چرخش آن‌ها به‌سوی مرزهای ایران.

در این میان، انعقاد تفاهم‌نامه همکاری میان شرکت نفت دولتی آذربایجان (سوکار) با نهادهای وابسته به «دولت موقت جولانی»، آن‌هم با نقش‌آفرینی غیررسمی امارات و اسرائیل، مؤید این سناریو است. آذربایجان به حلقه اتصال قفقاز، شام و تل‌آویو بدل شده است.

در کنار تهدیدات امنیتی، تهدیدی بلندمدت‌تر نیز در حال رشد است: تحریف هویت تاریخی ایران در نظام آموزشی باکو. مفاهیمی چون «آذربایجان جنوبی»، «اشغال تبریز توسط ایران» و نمایش همدان، زنجان و اردبیل به‌عنوان «قلمرو تاریخی باکو» در کتاب‌های درسی رسمی آذربایجان، بیانگر پروژه‌ای ساختاری در نهادینه‌سازی ادعای ارضی علیه ایران است.

در زمانی که بیش از ۸۰ درصد جمعیت جمهوری آذربایجان شیعه هستند، اما مناسک مذهبی در این کشور سرکوب می‌شود و حتی نصب پرچم‌های حسینی مجازات دارد، این رویکرد ایدئولوژیک نشان می‌دهد که باکو نه صرفاً بازیگر سیاسی، بلکه بخشی از پروژه‌ای فراتر از مرزها و مذهب است.

دیپلماسی ایران، سنتاً بر اصل همسایگی، پرهیز از تنش، و تقویت وحدت منطقه‌ای استوار بوده است. اما وضعیت کنونی، مستلزم بازنگری هوشمندانه اما قاطعانه در این سیاست است. در برابر آرایش امنیتی تازه‌ای که ایران را از شمال‌غرب هدف گرفته، تهران نمی‌تواند صرفاً ناظر باقی بماند.

آنچه امروز در قفقاز جنوبی جریان دارد، فقط منازعه‌ای مرزی یا رقابتی انرژی‌محور نیست؛ بلکه بخشی از طرح بازمهندسی موازنه قوا در پیرامون ژئوپلیتیکی ایران است. باکو در این صحنه، نقش خود را انتخاب کرده؛ اکنون نوبت تهران است که پاسخ متناسب با واقعیت‌ها را ارائه دهد. دیپلماسی ایران باید این بار نه با لبخند، که با اقتدار، در قفقاز سخن بگوید.

 

http://foumani.ir/post/116

 

https://eitaa.com/foumani

 

۰ نظر ۲۳ تیر ۰۴ ، ۱۷:۰۳
محمد پور خوش سعادت

جامعه شناسی انتخاباتی عراق

محمد پور خوش سعادت

در آستانه دور تازه‌ای از انتخابات پارلمانی در عراق، جامعه‌ی سیاسی و اجتماعی این کشور وارد مرحله‌ای شده که دیگر صرفاً با مفاهیم کلاسیکی چون “رقابت حزبی”، “ائتلاف‌های سیاسی” یا “منافع قومی ـ مذهبی” قابل توضیح نیست. عراق، اکنون بیش از هر زمان دیگری، به میدان بازاریابی سیاسی مدرن و مهندسی گفتمان‌ها بدل شده است؛ انتخاباتی که صندوق‌های آن محل تلاقی “هویت مقاومت” و “پروژه نفوذ” شده‌اند.

جامعه عراق، برخلاف ظاهر سه‌قطبی (شیعه، سنی، کرد)، دچار شکاف‌هایی عمیق‌تر و چندلایه‌تر است: شکاف‌های نسلی، هویتی، اقتصادی، منطقه‌ای و ادراکی. پس از دهه‌ها تجربه جنگ، اشغال، داعش، فساد ساختاری و فقر مزمن، جامعه عراق با نوعی سردرگمی هویتی و اضطراب وجودی مواجه است. در چنین بستر بحرانی، افکار عمومی، خصوصاً طبقه جوان و بیکار، به ابزار اصلی بازیگری قدرت‌های خارجی تبدیل شده‌اند؛ نه از طریق زور، بلکه با روایت‌سازی، برندینگ سیاسی و بازنمایی‌های روانی.

در عراق امروز، رقابت انتخاباتی دیگر نه بر سر چهره‌ها یا برنامه‌ها، بلکه بر سر برندهای سیاسی و گفتمان‌های متضاد است:

          •        از یک سو، الاطار التنسیقی، با محوریت مقاومت و حاکمیت ملی، سعی دارد تصویر یک نیروی منسجم و وفادار به مرجعیت را حفظ کند.

          •        در مقابل، جریان صدر، با برندسازی مردمی و ضد فساد، در عین تناقضات سیاسی‌اش، عملاً به ابزار ناپایدار مهندسی قدرت از سوی غرب بدل شده است.

          •        احزاب کرد و ائتلاف‌های سنی نیز، در قالب پروژه‌های برند‌سازی منطقه‌ای (با حمایت ترکیه، آمریکا، عربستان)، در حال بازتعریف نقش خود در ساختار قدرت‌اند.

          •        نیروهای مدنی و تشرینی‌ها، با شعارهای جذاب اما محتوایی تهی از استقلال، بسته‌های وارداتی برندینگ غربی‌اند؛ سوپاپ‌هایی برای خالی کردن فشار اجتماعی و هدایت نارضایتی به مسیرهای کنترل‌شده.

با عقب‌نشینی مقاومت در سوریه، محدود شدن حزب‌الله در لبنان، تضعیف موقعیت حماس، و حمله آمریکا و اسرائیل به زیرساخت‌های هسته ای و نظامی ایران، پروژه خلع سلاح نرم محور مقاومت از جغرافیای عراق با شدت بیشتری  پیگیری میشود

 ابزارها عبارت‌اند از:

          •        ترندسازی دروغین در فضای توییتر و اینستاگرام با استفاده از ربات‌ها

          •        ساخت اینفلوئنسرهای مدنی با بودجه سفارت‌ها و NGOهای وابسته

          •        بازسازی چهره‌های غرب‌گرا با برندهای جدید و شعارهای اصلاح‌طلبانه

          •        سانسور نقش مقاومت و تحریف دستاوردهای آن

          •        محو تدریجی مرجعیت شیعه از گفتمان عمومی

اینجا، عراق فقط صحنه سیاست نیست، بلکه آزمایشگاه روان‌شناسی اجتماعی و نبرد نرم است.

گفتمان “مقاومت” در عراق، برخلاف دست بالا در میدان نظامی، در میدان روایت، تحت فشار شدید رسانه‌ای است. از سوی دیگر، گفتمان “نجات‌بخشی لیبرال”، “شفافیت مدنی”، “جوان‌گرایی” و “دموکراسی بدون مرجعیت” با بسته‌بندی‌های غربی در حال تثبیت شدن است. این گفتمان‌ها اگرچه شعارهای انسانی دارند، اما عملاً بخشی از پروژه‌ی استعمار نرم و مهندسی ملت از درون هستند. در این میان، مرجعیت شیعه در نجف، به‌ویژه آیت‌الله سیستانی، همچنان تنها قدرت گفتمانی بازدارنده است که می‌تواند میدان را به نفع هویت مستقل عراقی تغییر دهد. از همین‌رو، پروژه‌های غربی با شدت تلاش می‌کنند نجف را بی‌اثر، پیر یا بی‌صداتر از قبل جلوه دهند.

بازیگران خارجی و هدف نهایی پروژه‌ها

آمریکا به‌دنبال حذف عمق استراتژیک ایران در عراق و شکل‌دهی به دولت همسو با نظم آمریکایی است.بریتانیا، هوشمندانه‌تر، بر نهادهای فرهنگی، نسل نو و روایت‌سازی مدنی متمرکز شده.عربستان و امارات، با سرمایه‌گذاری در ساختارهای اهل‌سنت، در پی احیای جایگاه خود هستند.ترکیه، در شمال عراق، نه‌تنها اهداف امنیتی بلکه نفوذ اقتصادی در اقلیم را دنبال می‌کند.ایران، در این میان، در تلاش است با حفظ وحدت، حمایت از مرجعیت و پرهیز از قطبی‌سازی افراطی، پروژه مقاومت را زنده نگه دارد.

انتخابات آینده عراق، دیگر صرفاً رقابتی میان ائتلاف‌های سیاسی نیست. این یک همه‌پرسی هویتی است میان دو گفتمان:

          •        گفتمان “مقاومت، مرجعیت، حاکمیت ملی و وحدت درون‌زا

          •        در برابر گفتمان “نفوذ نرم، برندهای وارداتی، دولت تابع، و ملت بازمهندسی‌شده

اگر نیروهایی بی‌ریشه و بسته‌بندی‌شده بر ساختار قدرت بغداد مسلط شوند، پیامد آن نه‌تنها برای عراق، بلکه برای کل معادلات منطقه‌ای (از سوریه تا لبنان و یمن) یک چرخش ژئوپلیتیکی خواهد بود.

 “وقتی جامعه دچار شکاف‌های هویتی و بحران معنا شود، انتخابات به میدان جنگ روایت‌ها و بازاریابی هویت‌ها تبدیل می‌شود. عراق اکنون در این نقطه ایستاده است: نقطه‌ای که رأی مردم، تصمیمی درباره بودن یا نبودن یک هویت تاریخی و جبهه تمدنی است.”

http://foumani.ir/post/115

 

https://eitaa.com/foumani

 

۰ نظر ۲۱ تیر ۰۴ ، ۱۹:۴۰
محمد پور خوش سعادت

بازگشت داعش 

محمد پورخوش‌سعادت

با  آتش‌بس میان ایران و اسرائیل و تحولات ژئوپلیتیکی تازه در عراق و سوریه، بار دیگر موضوع بازگشت داعش به‌عنوان یک تهدید امنیتی در محافل تحلیلی داغ شده است. اما آنچه باید مورد توجه قرار گیرد، این است که بازگشت داعش نه صرفاً پدیده‌ای امنیتی ، بلکه نشانه‌ای از بحران‌های ریشه‌دار اجتماعی، فرقه‌ای و هویتی در جامعه عراق است.

تحرکات اخیر داعش در استان‌هایی چون دیالی، کرکوک، الانبار و صلاح‌الدین، گویای آن است که این گروه تروریستی تلاش دارد با بهره‌گیری از شکاف‌های ساختاری، بار دیگر خود را بازسازی کند. شکل‌گیری سلول‌های خفته، جذب نیروهای جدید و اجرای حملات ایذایی نشان می‌دهد که داعش دیگر آن خلافت آشکار ۲۰۱۴ نیست، بلکه به شکلی پنهان، در قالب شبکه‌های چریکی و اجتماعی، در حال بازگشت است.

این بازگشت اما بیش از آنکه ناشی از ضعف امنیتی صرف باشد، محصول بی‌ثباتی سیاسی، طرد هویتی و فروپاشی سرمایه اجتماعی در عراق است.

  امنیت واقعی زمانی محقق می‌شود که جامعه از ثبات هویتی، انسجام اجتماعی و مشروعیت سیاسی برخوردار باشد. در عراقِ امروز، بسیاری از این مؤلفه‌ها تضعیف شده‌اند.

به‌ویژه پس از تجربه سیاه خلافت داعش، اهل سنت عراق نه به‌عنوان قربانیان، بلکه به‌مثابه مظنونان

دائمی دیده شدند. این نگاه امنیتی به یک اقلیت، باعث حذف آنان از سپهر سیاسی، کاهش مشارکت مؤثر و انزوای اجتماعی‌شان شد. چنین فضایی زمینه‌ساز گرایش برخی جوانان سنی به ایدئولوژی‌های افراطی شده است.

در مناطقی که دولت عراق قادر به ارائه خدمات پایه‌ای، عدالت و امنیت نیست، گروه‌هایی مانند داعش می‌توانند نقش «نظام معنابخش جایگزین» را ایفا کنند. در بستر محرومیت، طردشدگی و خلأ معنا، افراد به‌دنبال چارچوب‌هایی برای تعریف هویت و منزلت خود می‌گردند. داعش، ولو به‌صورت خیالی، وعده عدالت، کرامت و بازگشت به هویت اسلامی اصیل را می‌دهد؛ و در فقدان آلترناتیو اجتماعی، می‌تواند مجدداً معنا ببخشد.

نمونه بارز بازتولید خشونت را می‌توان در اردوگاه الهول در شمال سوریه دید. ، این اردوگاه‌ها فقط مکان نگهداری نیستند، بلکه به کارخانه‌های تولید رادیکالیسم بدل شده‌اند. کودکان و نوجوانانی که در این فضاهای بی‌ثبات رشد می‌کنند، نه از آموزش و نه از بازپروری بهره‌مندند و در معرض شدیدترین نوع شست‌وشوی مغزی قرار دارند. این نسل، ممکن است بازیگر موج بعدی خشونت باشد.

در سایه آتش‌بس  ایران و اسرائیل، وزن موازنه منطقه‌ای دستخوش تغییر شده است. اگرچه این آتش‌بس به کاهش موقت درگیری مستقیم منجر شده، اما در عمل نوعی  بازتوزیع بحران  را رقم زده است. یکی از پیامدهای این وضعیت، افزایش فشارهای نیابتی و اطلاعاتی بر محور مقاومت در عراق است.

برخی تحلیل‌ها حاکی از آنند که اسرائیل و برخی بازیگران منطقه‌ای با هدف تضعیف نفوذ ایران، ممکن است به تقویت جریان‌های افراطی در قالب پروژه‌های چندلایه امنیتی دست بزنند؛ از جمله تحت فشار قرار دادن حشد الشعبی، دامن زدن به اختلافات شیعه–سنی، و بازتعریف تهدیدها بر اساس منافع ژئوپلیتیکی

. حذف نام هیئت تحریرالشام از فهرست گروه‌های تروریستی آمریکا نمونه‌ای از این بازتعریف است.

بازگشت داعش را باید نه فقط بازگشت فیزیکی، بلکه بازگشت اجتماعی، روانی و هویتی دانست. تکرار فاجعه ۲۰۱۴، زمانی ممکن می‌شود که بحران‌های طرد هویتی، ناامنی هستی‌شناختی، خلأ معنا و بی‌عدالتی اجتماعی نادیده گرفته شوند. هرگونه راه‌حل پایدار باید از مسیر جامعه عبور کند، نه فقط اسلحه.

عراق امروز در تقاطع خطرناک گذشته و آینده ایستاده است. اگر تجربه‌های تلخ داعش را صرفاً با راه‌حل‌های امنیتی پاسخ دهیم و بحران‌های اجتماعی را نادیده بگیریم، در واقع راه را برای بازتولید همان الگوی خشونت‌زا هموار کرده‌ایم. امنیت در عراق، اگر به پروژه‌ای اجتماعی بدل نشود، هر آتش‌بسی، هر عملیات نظامی‌ای و هر توافق منطقه‌ای‌ای تنها فرصتی موقت برای تنفس خواهد بود، نه آرامشی پایدار.

 

http://foumani.ir/post/114

 

https://eitaa.com/foumani

۰ نظر ۲۱ تیر ۰۴ ، ۱۲:۵۲
محمد پور خوش سعادت

پاشینیان و بازی ژئوپلیتیکی در قفقاز جنوبی

محمد پور خوش سعادت

اظهارات اخیر مناتساکان صافاریان، معاون وزیر خارجه ارمنستان، مبنی بر عدم مخالفت اصولی با واگذاری کریدور از مسیر سیونیک، نشانه‌ای نگران‌کننده از تغییر راهبردی در سیاست خارجی ایروان است؛ تغییری که می‌تواند تبعات ژئوپلیتیکی و امنیتی گسترده‌ای برای کل منطقه، به‌ویژه ایران، به‌دنبال داشته باشد. این موضع‌گیری در ادامه رویکرد دولت نیکول پاشینیان برای تقویت پیوندهای استراتژیک با غرب، به‌ویژه ایالات متحده، قابل تحلیل است؛ رویکردی که در ماه‌های اخیر با امضای توافق‌نامه‌های دفاعی، رزمایش‌های مشترک با ناتو، و کاهش تدریجی وابستگی به روسیه، شتاب بیشتری گرفته است. در واقع، پاشینیان با پذیرش پروژه‌هایی چون کریدور زنگزور، به‌نوعی در حال باج‌دهی ژئوپلیتیکی به آمریکا و ترکیه است تا ضمن کسب حمایت‌های بین‌المللی، پایه‌های متزلزل قدرت خود را در داخل تقویت کند. از سوی دیگر، جمهوری آذربایجان با حمایت ترکیه و در چارچوب پروژه موسوم به محور تورانی، در پی تحقق اتصال زمینی مستقیم با نخجوان و فراتر از آن، آسیای میانه است؛ مسیری که در صورت تحقق، جایگاه ژئوپلیتیک ایران را به‌عنوان پل ارتباطی شرق به غرب و شمال به جنوب به‌شدت تضعیف می‌کند. کریدور زنگزور نه صرفاً یک مسیر ترانزیتی، بلکه ابزار تغییر موازنه قدرت در قفقاز جنوبی و بازی بزرگ اوراسیاست. از منظر امنیت ملی، واگذاری این کریدور به معنی حضور فیزیکی ترکیه و احتمالاً ناتو در نزدیکی مرزهای شمال‌غربی ایران است؛ تحولی که با ملاحظات تاریخی، قومی و راهبردی کشور در تضاد است. همچنین، کاهش وابستگی باکو به مسیرهای عبوری از خاک ایران، دست تهران را در تعاملات آینده با آذربایجان کوتاه‌تر خواهد کرد. در چنین شرایطی، لازم است سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران با درک دقیق از تغییرات در هندسه قدرت منطقه‌ای، دیپلماسی فعال و بازدارنده‌ای را در پیش گیرد. هرگونه انفعال در برابر سناریوی زنگزور می‌تواند به معنای پذیرش تدریجی خفگی ژئوپلیتیک ایران در قفقاز جنوبی باشد. http://foumani.ir/post/113

https://eitaa.com/foumani

 
 

۰ نظر ۲۱ تیر ۰۴ ، ۱۲:۴۹
محمد پور خوش سعادت

با خودمان نجنگیم

محمد پورخوش‌سعادت

ایران در موقعیت پسا آتش‌بس، در یکی از تاریخی‌ترین برهه‌های حیات سیاسی و امنیتی خود قرار گرفته است. تحولات منطقه‌ای، فشارهای خارجی و پیچیدگی‌های داخلی، نیازمند سطحی از عقلانیت، انسجام و وحدت است که بتواند کشتی کشور را از میان امواج متلاطم عبور دهد. آنچه در این میان بیش از همه نگران‌کننده است، جنگ قدرت در داخل است؛ نبردی فرساینده میان جریان‌هایی که گاه فراموش می‌کنند امنیت ملی، خط قرمزی است که نباید با هیچ مصلحت جناحی معامله شود.

انسجام اجتماعی که در طول جنگ تحمیلی دوازده‌روزه و به قیمت خون شهیدان به دست آمد، امروز در معرض تهدیدی از درون قرار گرفته است. در شرایطی که دشمن بیرونی با تمام توان در کمین بی‌ثباتی داخلی است، ما گاه خودمان در نقش دشمن درونی ظاهر می‌شویم؛ با تریبون‌هایی که به جای هم‌افزایی، به میدان حذف و تسویه‌حساب بدل شده‌اند؛ با افشاگری‌هایی که به‌جای مبارزه واقعی با فساد، اعتماد عمومی را مجروح می‌سازند؛ و با اصرار بر اختلاف، آن هم در زمانه‌ای که کشور بیش از همیشه به وحدت نیاز دارد.

یکی از ضرورت‌های اساسی امروز، مدیریت تعارضات داخلی است. جامعه‌ای که در آن هر اختلاف نظری به درگیری رسانه‌ای و دوقطبی خطرناک تبدیل شود، در برابر تهدیدهای واقعی خارجی بی‌دفاع خواهد بود. این وظیفه، هم بر عهده نخبگان سیاسی، فرهنگی و رسانه‌ای است، و هم بر دوش نهادهای مسئول، به‌ویژه دستگاه‌های امنیتی که باید این تعارضات مخرب و سازمان‌یافته را از سطح جامعه پاک کنند.

دیگر جایی برای مماشات با عناصر لجوج و اختلاف‌افکن نیست؛ کسانی که نه با منطق سخن می‌گویند، نه به مصالح ملی می‌اندیشند، و تنها هنرشان دمیدن در آتش کینه و دوگانه‌سازی است. محدود کردن فعالیت این اقلیت پرصدا، نه‌تنها نقض آزادی نیست، بلکه دفاع از امنیت روانی جامعه و وحدت ملی است.

مدیریت یک جامعه ۹۰ میلیونی، آن هم در جهانی ناپایدار و پرتنش، با شعار، جدال درونی و رقابت‌های فرساینده ممکن نیست. می‌توان با دشمنان مذاکره کرد، با فشارها مقابله نمود، و حتی از طوفان‌های بزرگ عبور کرد؛ اما اگر خودمان با خودمان در جنگ باشیم، هیچ پیروزی‌ای به دست نخواهد آمد.

امروز، بیش از هر زمان دیگری باید به این اصل ساده بازگردیم:

حداقل با خودمان نجنگیم.

 

http://foumani.ir/post/112

 

https://eitaa.com/foumani

۰ نظر ۲۰ تیر ۰۴ ، ۱۳:۰۱
محمد پور خوش سعادت

 

تنش‌های خبات  و بازی پیچیده  در کردستان عراق

درگیری‌های اخیر میان نیروهای حزب دموکرات کردستان عراق و عشیره هرکی در منطقه خبات اربیل، صرف‌نظر از ظاهر محلی آن، بار دیگر اقلیم کردستان را به صحنه‌ای از رقابت‌های استراتژیک میان قدرت‌های منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای بدل ساخت. در فضای پسا آتش‌بس تاکتیکی میان ایران و رژیم صهیونیستی  ، تحولات اقلیم کردستان نه صرفاً به عنوان چالش‌های امنیتی موضعی، بلکه به‌مثابه قطعه‌ای کلیدی از پازل ژئوپلیتیک نوین در غرب آسیا دیده می‌شود؛ پازلی که بی‌توجهی به آن می‌تواند هزینه‌های راهبردی جبران‌ناپذیری برای امنیت ملی ایران در پی داشته باشد.

 

 اقلیم کردستان عراق، در تقاطع حساس مرزهای ایران، ترکیه و سوریه، جایگاهی بی‌بدیل در توازن قوا و معادلات امنیتی منطقه دارد. ساختار پیچیده قومی-قبیله‌ای، ترکیب‌ متنوع احزاب و گرایش‌ها، و نفوذ تاریخی قدرت‌های خارجی، این منطقه را به نقطه تلاقی و برخورد نفوذهای متضاد بدل کرده است. ثبات اقلیم، نه‌تنها برای عراق بلکه برای کل منطقه، به‌ویژه ایران، حیاتی است؛ چراکه ناآرامی در این منطقه، مستقیماً به درون مرزهای شمال‌غربی ایران قابل سرایت است.

 

  حضور رژیم صهیونیستی در اقلیم کردستان، پدیده‌ای تازه نیست بلکه بازمانده راهبردهای اطلاعاتی، امنیتی و قومیتی دیرپایی است که از دهه‌های گذشته طراحی شده است. اسرائیل با شناخت دقیق از بافت‌های قومی و شکاف‌های سیاسی در منطقه، به‌ویژه در میان برخی جریان‌های کردی، کوشیده است در قامت بازیگری پنهان، اما تأثیرگذار ظاهر شود.

 

نفوذ این رژیم نه تنها در قالب حمایت‌های اطلاعاتی و لجستیکی از برخی احزاب کردی عراق صورت می‌گیرد، بلکه با پشتیبانی مالی، ارتباطات دیپلماتیک غیررسمی، و آموزش‌های نظامی در مناطقی از دهوک، اربیل و کوهستان‌های مرزی، بستری برای موازنه‌سازی علیه حضور ایران فراهم کرده است. از منظر تل‌آویو، اقلیم کردستان یکی از معدود بسترهای باقی‌مانده برای احاطه‌افکنی پیرامون ایران از جبهه شمالی است.

 

 یکی از ابعاد   راهبردی سیاست نفوذ اسرائیل در اقلیم کردستان، پشتیبانی از برخی گروه‌های اپوزیسیون کردی ایرانی مستقر در این منطقه است. این گروه‌ها، که در پوشش فعالیت‌های فرهنگی و سیاسی و نظامی حضور دارند، در موارد متعدد به‌عنوان ابزارهای فشار در جهت ایجاد ناامنی در مرزهای غربی ایران و تحریک اقلیت‌های قومی عمل کرده‌اند.

 

حمایت‌های مالی، آموزشی و رسانه‌ای اسرائیل از این گروه‌ها در سال‌های اخیر شدت یافته و هدف نهایی آن، فرسایش آرام اما مستمر انسجام ملی ایران از درون است. این روند، همزمان با تقویت دیپلماسی عمومی اسرائیل در رسانه‌های کردی، به‌ویژه در شبکه‌های محلی اربیل، به‌خوبی قابل ردیابی است.

 

 ترکیه با رویکردی تهاجمی و مبتنی بر امنیت‌محوری  درصدد گسترش نفوذ اقتصادی، امنیتی و فرهنگی خود نیز هست. آنکارا رقابت مستقیم با ایران را در میدان کردستان دنبال می‌کند و تلاش می‌کند مانع از تبدیل این منطقه به عمق استراتژیک جمهوری اسلامی شود.

 

در سوی دیگر، آمریکا با حضوری نظامی در شمال سوریه و عراق، هم‌زمان با حمایت از شبه‌نظامیان کردی  نظیر یگان‌های مدافع خلق YPG و شاخه‌های آن ، سعی دارد وزنه‌ای در مقابل ایران و روسیه باقی بماند. نکته مهم آن است که امروز کردهای سوریه عملاً در امتداد اهداف امنیتی آمریکا در منطقه حرکت می‌کنند؛ و نه‌تنها در هماهنگی با واشنگتن، بلکه با جبهه النصره (شاخه جولانی) نیز در برخی مناطق مرزی تعامل تاکتیکی دارند.

 

این اتحادِ به‌ظاهر متناقض، اما در عمل هدفمند، نشان از آن دارد که سیاست آمریکا در سوریه و عراق، به دنبال حفظ ساختار چندپاره و بی‌ثبات است تا کنترل غیرمستقیم را از مسیر بازیگران نیابتی ادامه دهد. در این معادله، جولانی   که روزگاری تحت لوای القاعده می‌جنگید   امروز در امتداد اراده ژئوپلیتیکی آمریکا، به‌عنوان ابزاری برای مهارنفوذ ایران و بی‌ثبات‌سازی محور مقاومت عمل می‌کند.

 

 در پرتو آتش‌بس موقت میان ایران و اسرائیل، جمهوری اسلامی با فرصتی استراتژیک مواجه است تا از مسیر دیپلماسی پنهان و مدیریت هوشمند مرزها، امنیت ملی خود را در برابر پروژه نفوذ و تخریب دشمنان منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای صیانت کند. راهبرد ایران می‌بایست بر ستون‌های زیر استوار باشد:

          •        گسترش تعامل امنیتی و اطلاعاتی با اقلیم کردستان عراق، با هدف مهار تحرکات گروه‌های مسلح و جریان‌های وابسته به دشمنان؛

          •        تعمیق دیپلماسی امنیتی با دولت مرکزی عراق و بازیگران کردی معتدل، به‌منظور ایجاد جبهه مشترک علیه پروژه‌های بی‌ثبات‌ساز؛

          •        مهار دیپلماتیک و نرم نفوذ اسرائیل از طریق افشاگری هدفمند، ارتباطات منطقه‌ای و استفاده از ظرفیت دیپلماسی عمومی در کردستان؛

          •        افزایش توان امنیتی در مرزهای شمال‌غربی و توسعه همکاری‌های مرزی با دولت عراق برای جلوگیری از ترددهای مشکوک و انتقال تسلیحات؛

          •        ایجاد پروژه‌های اقتصادی، عمرانی و خدماتی در مناطق کردی مجاور مرز ایران برای کاهش آسیب‌پذیری اجتماعی و تضعیف بسترهای جذب گروه‌های ضدایرانی؛

          •        مدیریت پرونده گروه‌های اپوزیسیون کردی ایرانی از طریق ترکیب اقدامات امنیتی، دیپلماتیک و رسانه‌ای؛

 

 اقلیم کردستان امروز دیگر تنها یک منطقه خودمختار در عراق نیست؛ بلکه به صحنه رویارویی پنهان و آشکار میان جمهوری اسلامی ایران و ائتلاف متکثر ضدایرانی بدل شده است. نفوذ کهنه و سازمان‌یافته اسرائیل، اتحاد ناپایدار و خطرناک میان نیروهای کردی سوریه و گروه‌های تروریستی مانند النصره تحت چتر حمایتی آمریکا، و بهره‌گیری از اپوزیسیون‌های قومی برای تخریب امنیت ملی ایران، همگی نشانه‌های واضح از پیچیدگی این میدان نبرد ژئوپلیتیکی‌اند.

 

در چنین فضایی، تنها با تلفیق هوشمند دیپلماسی پنهان و آشکار، بهره‌گیری از ظرفیت‌های محلی و منطقه‌ای، و نهادینه‌سازی پیوست‌های امنیتی-اقتصادی در تعامل با اقلیم کردستان، می‌توان از یک تهدید بلندمدت، فرصتی برای تثبیت منافع ملی ساخت.

۰ نظر ۲۰ تیر ۰۴ ، ۰۳:۲۳
محمد پور خوش سعادت

 

بازسازی غرور و برند ملی ایران

محمد پورخوش‌سعادت

در سحرگاهی که قلب ایران آماج حمله رژیم صهیونیستی قرار گرفت، هدف صرفاً  براندازی یا زیرساخت‌های نظامی هسته ای  نبود؛ بخشی از آماج اصلی معطوف به ، بنیان‌های برند قدرت ملی، غرور تاریخی، و سیمای تمدنی ایران بود چرا که اسراییل هفتاد ساله از تمدن چند هزار ساله ایران و هویت تاریخی ایران آگاه بود , حمله‌ای که نه‌تنها سامانه‌های دفاعی را نشانه رفت، بلکه تعادل روانی جامعه را نیز هدف گرفت.

اما پرسش بنیادین این است: آیا این یورش، پایان برندایران قوی بود؟

حمله  نمونه‌ای کلاسیک از یک جنگ ترکیبی بود. در سطح سخت، مراکز حساس دفاعی را هدف گرفت. در سطح نرم، با جنگ روانی و عملیات رسانه‌ای، روایت دیپلماسی نهضتی و مقاومت را تخریب کرد. و در سطح شناختی، باور عمومی به توان دفاعی، انسجام ملی و امید به آینده را متزلزل ساخت. مهم ترین نکته اینکه رژیم ادراک بازدارندگی را هدف گرفت.

ادراک بازدارندگی در ذهن ایرانیان، طی سال‌ها بر چهار مؤلفه استوار بود:

نخست، باور به این‌که دشمن جرأت حمله ندارد؛ دوم، اعتماد به دستگاههای چند لایه اطلاعاتی کشور؛ سوم، اطمینان به امنیت نخبگان و شخصیت‌های کلیدی؛ و چهارم، تصویر ایران به‌عنوان یکی از امن‌ترین کشورهای منطقه.

حمله ۲۳ خرداد، همه این ارکان را به چالش کشید. نه‌تنها اقتدار دفاعی را خدشه‌دار کرد، بلکه احساس ناامنی را در میان نخبگان و مردم دامن زد و تصوری از بی‌پناهی در برابر تهدید خارجی پدید آورد.

 

با این حال، در ادبیات راهبردی، هر شوک، آغازی بالقوه برای یک روایت نوین است؛ به شرط آنکه مدیریت پس از بحران، هوشمند، شفاف و آینده‌نگر باشد.

پاسخ ایران، بی‌سابقه و چندلایه بود: از موشک‌های نقطه‌زن و حملات سایبری، تا اختلال در سامانه‌های هشدار دشمن. ( بدون استفاده تاکتیکی از همپیمانان نهضتی )

 اما فراتر از آن، پیامی در دل این واکنش نهفته بود:

قدرت ایران، صرفاً در پاسخ نیست؛ در توانایی خلق توازن نوین منطقه‌ای است( توازن وحشت)

این واکنش، نه صرفاً انتقام، بلکه تثبیت جایگاه ژئوپلیتیکی ایران بود. موشک‌ها، حامل پیامی نرم بودند: بازدارندگی، بدون پاسخ، مفهومی ندارد.

اگرچه این پاسخ، بخشی از غرور آسیب‌دیده ملی را ترمیم کرد، اما ترمیم نهایی، تنها از مسیر اعتماد عمومی، روایت هوشمندانه و همبستگی ملی می‌گذرد.

برای بازسازی برند ملی «ایران قوی»، به معماری چندسطحی نیازمندیم:

در سطح داخلی:

بازتعریف مفهوم قدرت ضروری است. قدرت ایران، صرفاً در بُرد موشک نیست، بلکه در تاب‌آوری، توان بازسازی، و تبدیل تهدید به فرصت است.

شهیدان ، نباید تنها در قاب سوگ باشند؛ باید به نمادهای هویت آینده بدل شوند.

ضروری‌ترین پروژه ملی، بازسازی اعتماد میان ملت و حاکمیت است؛ اعتمادی که با شفافیت، صداقت، پذیرش کاستی‌ها و اثبات کارآمدی احیا می‌شود.

 

در سطح منطقه‌ای و جهانی:

ایران باید به‌مثابه قربانی مقاوم تمدنی بازتعریف شود؛ کشوری که زیر آتش ائتلاف زور، همچنان توسعه‌خواه و فرهنگ‌مدار و حامی مظلوم مانده است.

دیپلماسی عمومی در کنار دیپلماسی نهضتی  باید فعال شود؛ دعوت از خبرنگاران، نخبگان و مستندسازان خارجی برای روایت ایران از درون، ضرورتی راهبردی است. الان وقت یاری گرفتن از دوستان نهضتی  ماست .

همچنین، مشروعیت حقوقی پاسخ ایران باید در نهادهای بین‌المللی با صراحت تبیین شود تا روشن گردد این اقدام، نه تجاوزگرانه، بلکه دفاعی و در چارچوب حفظ کرامت ملی بوده است.

آنچه امروز در برابر ایران قرار دارد، نه پیروزی کامل است و نه شکست مطلق. این یک وضعیت خاکستری است، که اگر دقت و مدیریت شود ، فرصتی تاریخی است:

فرصتی برای بازتعریف برند ملی در هم‌افزایی قدرت سخت و نرم؛

فرصتی برای گذار از ادبیات شعاری به گفتمان عقلانی قدرت؛

و فرصتی برای تثبیت ایران به‌مثابه کشوری مسئول، مقاوم و توسعه‌محور در نظم جدید منطقه‌ای.

برند «ایران قوی» اکنون در بزنگاهی بی‌سابقه قرار دارد؛ آزمونی که نه در میدان نبرد، بلکه در میدان روایت، اعتماد، و هویت ملی تعیین تکلیف خواهد شد.در عصر پساجنگ، اگر ایران بتواند:

از شهادت نخبگان، نماد بسازد نه خسارت؛

از ضعف‌ها، صداقت بیرون بکشد نه انکار؛

و از حمله دشمن، پیشرانی برای بازسازی تمدنی خلق کند؛

آنگاه برند «ایران قوی»، نه‌تنها ترمیم، بلکه در سطحی والاتر، بازتعریف خواهد شد:

برندی برخاسته از آتش، خون، و ایستادگی.

 


http://foumani.ir/post/110

https://eitaa.com/foumani

۰ نظر ۱۷ تیر ۰۴ ، ۲۰:۱۱
محمد پور خوش سعادت

ایران در میان سه زیست‌ دیجیتال

در عصر پلتفرم، جامعه ایران با نوعی شکاف تازه و عمیق مواجه است؛ شکافی که دیگر صرفاً اقتصادی یا طبقاتی نیست، بلکه در سطح تخیل اجتماعی، زبان ارتباط، و امکان گفت‌وگو شکل گرفته است. ایرانیان امروز، نه در یک جامعه رسانه‌ای مشترک، بلکه در سه زیست‌جهان کاملاً متفاوت زندگی می‌کنند: ایتا، اینستاگرام، و ایکس (توییتر سابق). هر یک از این فضاها، واقعیت خاص خود را می‌سازد، زبان و منطق خاص خود را دارد، و شکلی از جهان‌بینی را بازتولید می‌کند.

این گسست رسانه‌ای را باید فراتر از اختلاف سلیقه دیجیتال دید. آن‌چه در حال فرسایش است، سرمایه نمادین و فرهنگی مشترک ماست؛ پیوندی که لازمه هر نوع همزیستی و پیشرفت جمعی است.

ایتا را نمی‌توان تنها یک پیام‌رسان دانست. این فضا، بستر بازنمایی جریان‌های نهادی و هویتی است که حول محورهایی چون استقلال، امنیت و مقاومت فرهنگی شکل گرفته‌اند. کاربران این میدان دیجیتال، اغلب در پیوند با نهادها، رسانه‌های رسمی یا کنش‌گران فرهنگی‌ای‌اند که از گفتمان‌های رسمی استفاده می‌کنند.

ایتا به‌نوعی بازتاب ساختاری از قدرت نمادین جمهوری اسلامی در فضای آنلاین است. انسجام درونی آن بالاست، اما هم‌زمان ممکن است فاصله‌ای با دیگر میدان‌های اجتماعی و رسانه‌ای کشور ایجاد کند. با این‌حال، نمی‌توان نقش آن را در تولید روایت هویتی و بازتولید سرمایه مشروعیت نادیده گرفت.

در نقطه مقابل، اینستاگرام عرصه بازنمایی فردیت، زیبایی و مصرف است. ظاهراً  غیردولتی است، اما  حامل نوعی قدرت نرم و پنهان است. در این فضا، سوژه‌ها از طریق تصویر و سبک زندگی معنا می‌سازند و در مدار الگوریتم‌ها و احساسات حرکت می‌کنند.

قدرت در این‌جا نه از طریق قانون، بلکه از طریق نُرم‌سازی زیبایی، موفقیت، و نمایشِ لایف استایل و زندگی خوب اعمال می‌شود. اینستاگرام نوعی سیاست‌زدایی نرم را پدید می‌آورد؛ جامعه‌ای که از نزاع‌های گفتمانی خسته است، در مصرف و سبک زندگی پناه می‌گیرد. اما پیامد این پناهگاه دیجیتال، ممکن است نوعی بی‌تفاوتی عمومی و انقطاع از زیست سیاسی باشد.

ایکس اما میدان رزم گفتمان‌هاست؛ فضایی پُرشتاب، سیاسی و ستیزنده که در آن گروه‌های مختلف از کنش‌گران سیاسی و قومیتی تا فمینیست‌ها، عدالت‌خواهان و روشنفکران بر سر تعریف حقیقت، قدرت، و جامعه درگیر می‌شوند.

 

این فضا، امکان شکل‌گیری «زنجیره‌های هم‌ارز» گفتمانی را فراهم می‌آورد, یک روز حول مهسا، فردا درباره عدالت، و پس‌فردا پیرامون ناسیونالیسم یا سلبریتی‌ستیزی. با این حال، ایکس علیرغم پویایی و آزادی‌اش، از انسجام پایدار گفتمانی بی‌بهره است. روایت‌ها می‌آیند و می‌روند؛ بدون آن‌که امکان پیوندی فراگیر ایجاد شود.

مشکل امروز ما فقط تفاوت در پلتفرم‌ها نیست؛ بلکه غیبت زبان مشترک برای گفت‌وگو و درک متقابل است. ما با سه جامعه شکل یافته رسانه‌ای روبه‌رو هستیم که نه فقط یکدیگر را نمی‌فهمند، بلکه گاه عمداً نمی‌خواهند بفهمند. هر یک در منطق خود زیست می‌کند و دیگران را بی‌اعتبار می‌شمارد.

ادامه این وضعیت، به فقدان هژمونی ملی در حوزه دیجیتال  خواهد انجامید. نه ایتا می‌تواند نماینده کل ایران باشد، نه اینستاگرام توان تولید سیاست دارد، و نه ایکس می‌تواند شکاف‌های اجتماعی را به انسجام بدل کند. در چنین شرایطی، قدرت ملی نه در تقابل این فضاها، بلکه در ایجاد پیوندی جدید میان آن‌هاست.

برای برون‌رفت از این وضعیت، ما نیازمند پروژه‌ای ملی و گفت‌وگویی هستیم که «ایران» را به‌مثابه دال مرکزی بازتعریف کند؛ نه صرفاً به‌عنوان مرز جغرافیایی یا هویت ایدئولوژیک، بلکه به‌عنوان بستری برای گفت‌وگو، تفاهم و بازسازی تخیل جمعی ما ایرانیان

تنها از مسیر پیوند دادن این زیست‌جهان‌های گسسته می‌توان به انسجام اجتماعی، سرمایه نمادین و پیشرفت ملی رسید. تقویت زبان مشترک، فهم متقابل و سرمایه اجتماعی، نه فقط ضرورتی فرهنگی، بلکه یک نیاز استراتژیک است. در جهانی که ایران دشمنان بیرونی و بحران‌های درونی دارد، تنها انسجام درونی حول محور ما  می‌تواند ضامن بقا، توسعه و اقتدار ملی باشد.

پلتفرم‌ها میدان‌اند، و میدان‌ها ساختار قدرت‌اند. آینده ایران در گرو آن است که بتواند در دل این میدان‌های متکثر، پروژه‌ای برای زیستنِ باهم خلق کند؛ پروژه‌ای که راه را نه به‌سوی سکوت، بلکه به‌سوی زبان مشترک آینده ایرانیان بگشاید.

 
http://foumani.ir/post/109

https://eitaa.com/foumani

۰ نظر ۱۴ تیر ۰۴ ، ۱۵:۲۵
محمد پور خوش سعادت

ضرورت بازتعریف دیپلماسی ایران در آذربایجان

محمد پور خوش سعادت

تحولات قفقاز جنوبی، به‌ویژه رفتارهای اخیر دولت جمهوری آذربایجان، بار دیگر یک پرسش قدیمی را در دستور کار سیاست خارجی و امنیت ملی ایران قرار داده است: آیا صرف دیپلماسی رسمی می‌تواند پاسخ‌گوی تهدیدهای ترکیبی در حاشیه شمالی ایران باشد؟

آنچه امروز در باکو می‌گذرد، صرفاً یک مناسبات مرزی یا تنش در روابط دوجانبه نیست. ما با دولتی مواجهیم که به پروژه‌ای امنیتی–ژئوپلیتیکی برای بازیگران فرامنطقه‌ای تبدیل شده است. ساختار متمرکز، خالی از مردم‌سالاری، و وابسته به ائتلاف‌های نظامی–اطلاعاتی خارجی، آذربایجان را از یک کشور مستقل به نوعی “پادگان نیابتی” در مرزهای شمالی ایران تبدیل کرده است.

از همین زاویه است که باید به حضور اطلاعاتی اسرائیل، استقرار تجهیزات شنود، و پرواز پهپادهای شناسایی و جنگنده های این رژیم از خاک آذربایجان به‌سمت مرزهای ایران نگاه کرد. این اقدامات، صرفاً مصداق رفتارهای خصمانه نیستند؛ بلکه نشانه‌هایی از تبدیل یک دولت به ابزار مهار منطقه‌ای جمهوری اسلامی است.

از سوی دیگر، نباید جامعه آذربایجان را با دولت آن یکی گرفت. اقشار قابل توجهی از مردم این کشور، زیر فشار فقر ساختاری، سانسور رسانه‌ای، سرکوب مذهبی، و تبعیض‌های نهادینه زندگی می‌کنند. ساختار سیاسی باکو جامعه‌ای بی‌صدا ساخته، اما نه خاموش.

تا اینجای کار، ایران به دلایل راهبردی، با رویکردی صبورانه و رسمی با تحرکات باکو مواجه شده است. اما داده‌های جدید از تحرکات نظامی، تجزیه‌طلبی و اهانت های رسانه‌ای، و تحرکات اطلاعاتی، نشانه‌هایی هستند که وقت عبور از صبر استراتژیک فرارسیده است.

 

دیپلماسی دفاعی–امنیتی ایران باید سطح عملیاتی خود را از تذکرهای رسانه‌ای به سطح بازدارندگی نرم و سخت ارتقا دهد. این به معنای تقویت زیرساخت‌های اطلاعاتی در قفقاز، ارتباط با گروه‌های مدنی سرکوب‌شده، اعمال فشار فرهنگی، و حتی بازآرایی محدود امنیتی در مرزهاست. امنیت، امروز فقط با قدرت نظامی حاصل نمی‌شود؛ بلکه با بازسازی اقتدار نرم در پیرامون ملی، بر پایه پیوندهای تمدنی، مذهبی و تاریخی حاصل می‌شود.

در نهایت، مسأله اصلی نه فقط رفتارهای باکو، بلکه ماهیت ائتلافی است که آذربایجان را به ابزار تهدید بدل کرده است. این همان ائتلافی است که از اوکراین تا سوریه، از غزه تا عراق، به دنبال محاصره راهبردی ایران است. قفقاز، در این پروژه، یک گلوگاه است.

اگر ایران به‌موقع وارد بازتعریف نقش خود در قفقاز نشود، باید منتظر ظهور یک اسرائیل دوم در مرزهای شمالی باشد؛ اسرائیلی بی‌پرچم، اما با همان مأموریت.

 

 

http://foumani.ir/post/108

https://eitaa.com/foumani

۰ نظر ۱۳ تیر ۰۴ ، ۲۰:۵۵
محمد پور خوش سعادت

جنگ روایت‌ها جبهه فراموش شده

در جهان امروز، پیروزی در جنگ‌ها تنها با قدرت نظامی رقم نمی‌خورد؛ آنچه تعیین‌کننده‌ است، میدان تصویر، روایت و اقناع افکار عمومی است. تجاوز نظامی اسرائیل به ایران با عنوان «شیر خیزان» بی‌تردید نقطه عطفی در ژئوپلیتیک منطقه بود و نوعی بازتعریف از توازن وحشت و بازدارندگی. اما در میدان ادراک و روایت، ماجرا شکل دیگری داشت.

 

اسرائیل به شکلی حساب‌شده، ساختاریافته و حرفه‌ای در میدان رسانه‌ای ظاهر شد. این رژیم سال‌هاست که افکار عمومی را به‌مثابه یک جبهه مستقل، مدیریت و مهندسی می‌کند. از تربیت سخنگویان مسلط و برندینگ چهره‌های نظامی گرفته تا استفاده از بازوهای تبلیغاتی در سطوح رسمی و مردمی، همه در خدمت بازآفرینی روایتی از مظلومیت و مشروعیت قرار دارند. حتی شکست نیز، با زبانی روایت می‌شود که مخاطب را سردرگم و در نهایت همراه می‌کند.

 

در مقابل، جمهوری اسلامی در این بزنگاه، بار دیگر در میدان روایت، با فقدان تصویر واحد، صدای همدل‌کننده و چهره‌ای معتبر و مردمی برای ارتباط مؤثر، دچار انفعال شد. نیروهای مسلح کشور، فاقد چهره‌هایی‌اند که پیش از بحران، با افکار عمومی گفت‌وگو کرده و سرمایه اجتماعی رسانه‌ای اندوخته باشند. سخنگوهایی که در اوج بحران معرفی می‌شوند، نمی‌توانند خلأ مزمن ارتباط و روایت‌گری را پر کنند.

 

حتی اقدام اخیر در معرفی سخنگویان رسمی برای ستاد کل و سپاه، نتوانست خلأ فقدان چهره‌های باورپذیر را جبران کند. ما نه روایت‌گری ملی داریم، نه نماد همدلی، نه زبان مردم‌فهم، و نه تصویری قابل باور. این کمبود، در روزهای نخست پس از حمله، به سکوتی تلخ و قابل تأمل انجامید؛ سکوتی که از منظر متخصصان ارتباطات، نشانه‌ای جدی از فروپاشی جبهه ادراک بود.

 

وضعیت صداوسیما نیز بهتر از این نبود. رسانه ملی، به‌مثابه نهاد رسمی روایت‌سازی، آن‌چنان بی‌اثر شده که حتی در شرایط قطع اینترنت نیز، صدایش به مردم نرسید. در کنار موفقیت نظامی، این یک شکست آشکار در عرصه اقناع و همراه‌سازی افکار عمومی است.

 

بی‌اعتمادی عمومی به صداوسیما، حاصل سال‌ها روایت‌ یک‌سویه، نادیده‌گرفتن واقعیت‌ها، و بی‌توجهی به افق فکری جامعه است. امروز، حتی روایت یک نبرد ملی با دشمن خارجی نیز، نمی‌تواند از سوی این رسانه نمایندگی شود.

 

نمونه‌ای مانند خانم سحر امامی، که با حضور رسانه‌ای‌اش نقشی مؤثر ایفا کرد، هرچند بارقه‌ای امید بود، اما یک چهره نمی‌تواند بار کل ساختاری فرسوده، بی‌جان و بی‌اعتبار را به دوش بکشد. صداوسیما برای ایفای نقش مؤثر، نیازمند بازسازی بنیادین سرمایه ارتباطی و اعتماد عمومی است.

 

در این میان، شگفت‌انگیزترین رخداد، واکنش جامعه ایرانی بود؛ واکنشی خودجوش، همدلانه و ملی که فراتر از نهادهای رسمی و برخلاف ناکارآمدی رسانه‌های حکومتی، شکل گرفت. این واکنش را نمی‌توان دستاورد رسانه رسمی دانست، هرچند تلاش‌هایی برای مصادره آن به چشم می‌خورد.

 

بسیاری از منتقدان سیاست‌های رسمی، که خود سال‌ها از روایت‌های غالب زخم خورده بودند، در این لحظه تاریخی، از حیثیت ملی دفاع کردند. این هم‌صدایی، نه نتیجه عملیات تبلیغاتی، بلکه برآمده از حافظه تاریخی، غرور زخمی اما زنده ایرانی، و مؤلفه دیرپای دفاع از مام میهن بود.

 

در این میان، سکوت برخی چهره‌هایی که با سرمایه عمومی برایشان برندینگ رسانه‌ای صورت گرفته بود، و در بزنگاه‌ها خاموش ماندند، جای پرسش دارد؛ سکوتی که فراموش‌شدنی نیست و نمی‌توان از کنار آن به‌سادگی گذشت.

 

در واقع، سرمایه‌ای که در این بحران فعال شد، از دل نهادهای رسمی بیرون نیامد، بلکه از بطن جامعه برآمد؛ از حافظه جمعی، از ناخودآگاه ملی، و از درک خطر تجزیه ایران. جامعه به‌درستی فهمید که عملیات «شیر خیزان» بیش از آن‌که درباره هسته‌ای یا موشکی باشد، برای ضربه به تمامیت ایران بود، و واکنش نشان داد.

 

اکنون، زمان بازنگری است. بیش از هر دوره‌ای، نیازمند بازسازی رسانه ملی، پرورش چهره‌های معتبر و همدل، تعریف الگوهای نوین روایت‌گری، و استفاده از ظرفیت رسانه‌های مستقل هستیم. نمی‌توان همواره بر نفرت از دشمن حساب کرد. باید روایت خود را ساخت، سرمایه رسانه‌ای آفرید، و سخنگویانی تربیت کرد که مردم، پیش از بحران، آن‌ها را بشناسند، باور کنند و بپذیرند.

 

بی‌تردید، تقابل با خصم صهیونیستی ادامه خواهد داشت. اما اگر ندانیم کجا ایستاده‌ایم، و توانایی‌های ادراکی خود را نشناسیم، حتی پیروزی نظامی نیز ممکن است نادیده گرفته شود.

https://eitaa.com/foumani

http://foumani.ir/post/107

۰ نظر ۱۳ تیر ۰۴ ، ۱۹:۴۰
محمد پور خوش سعادت

 دو پرچم، یک ملت

محمد پور خوش‌سعادت

در اوج دفاع مقدس ۱۲روزه و پسا اتش بس اول, موجی از خلاقیت‌های فرهنگی در کشور شکل گرفت؛ از آثار صوتی و تصویری تا شبکه های اجتماعی ، همه نشانی از تلاش جامعه برای بازخوانی هویت جمعی  در تقابل با دشمن داشتند.

 در میان این تولیدات، چهار نمونه برایم جالب تر از دیگران بود :

مداحی «بپا خیزید» از مهدی رسولی، با لحنی حماسی و بیدارگر؛قطعه‌ی «علاج» از محسن چاوشی، با مفاهیمی از شرافت و مقاومت؛  نوحه‌سرایی محمود کریمی با برداشتی نو از سرود ملی «ای ایران»؛ مداحی مصطفی راغب در یزد با محوریت وطن‌دوستی و ایران‌گرایی.

این آثار در قالبی ترکیبی از هنر و آیین مذهبی، تصویری تازه از حماسه ارائه دادند. حماسه‌ای که نه صرفاً دینی است، نه صرفاً ملی؛ بلکه زاده‌ی پیوند دو ریشه‌ی هویتیِ ایرانیان است: عاشورا و ایران‌زمین.

این تلاقی نشان‌دهنده‌ی گفتمانی موجود در فرهنگ معاصر ایران است؛ گفتمانی که تلاش می‌کند مذهب و ملیت را در یک افق مشترک تعریف کند.

در طول تاریخ، حماسه در ایران همواره نقشی محوری در شکل‌گیری هویت جمعی داشته است. از شاهنامه‌ی فردوسی تا  عاشقانه‌ی نظامی، از داستان سیاوش و آرش گرفته تا پرواز روحانی منطق‌الطیر، همه در خدمت ساختن مفهومی از انسان شریف، وطن‌دوست، و فداکار بوده‌اند.

 این حماسه ها نوعی انرژی فرهنگی و روانی است که در ناخودآگاه جمعی ما ایرانیان جریان دارد.

با ورود تشیع به ایران، این روح حماسی در قالبی تازه بروز کرد(عاشورا) حماسه‌ای که در آن، پیروزی نه در غلبه‌ی ظاهری، بلکه در ایستادگی و فداکاری تعریف می‌شود. از  روضه‌ها و تعزیه‌ها، از متون دینی تا انقلاب و دفاع مقدس، این روایت عاشورایی به بخش جدایی‌ناپذیر هویت ایرانیان تبدیل شد.

در عرصه‌ی سیاست‌گذاری فرهنگی، یک پرسش اساسی وجود دارد: آیا می‌توان حماسه‌ی ملی و حماسه‌ی مذهبی را در یک افق فرهنگی به هم رساند؟

طی چهار دهه‌ی گذشته، تمرکز اصلی  بر گسترش گفتمان عاشورا و مقاومت بوده است؛ با این حال، در این میان، اسطوره‌های ملی ایرانی از کوروش و آرش تا بابک و فردوسی یا به حاشیه رانده شدند یا با سوءظن  مواجه گشتند. این تفکیک، اما با زندگی و احساس مردم ایران هم‌خوانی ندارد.

مردم ایران همان‌هایی هستند که هم در هیئت‌ها سینه می‌زنند، هم شاهنامه را با بغض و افتخار می‌خوانند. هم با حسین (ع) اشک می‌ریزند، هم سیاوش را از خویشان دیرین خود می‌دانند. این نه تناقض است و نه دوگانگی؛ بلکه ظرفیت کم‌نظیر فرهنگی این ملت برای هم‌زیستی ریشه‌های گوناگون هویتی است.

آثاری که اخیراً منتشر شدند، به‌روشنی از تمایل تاریخی و اجتماعی برای پیوند زدن این دو نوع حماسه حکایت دارند

این آثار، هر یک گواه آن‌اند که فرهنگ ایرانی نه می‌خواهد از عاشورا دل بکند و نه از ایران. اما همچنان برخی صداها تلاش دارند یکی را علیه دیگری تعریف کنند: یکی ایران‌دوستی را به ناسیونالیسم افراطی فرو می‌کاهد و دیگری عاشورا را در آیین‌های محدود می‌بیند. این هر دو رویکرد، آگاهانه یا ناآگاهانه، به تضعیف هویت ایرانی دامن می‌زنند.

امروز بیش از هر زمان، ایران به بازنگری در سیاست‌های فرهنگی خود نیاز دارد؛ نگاهی که در آن مذهب در دل فرهنگ ایرانی زنده باشد، و ایران‌دوستی در متن باورهای دینی معنا بگیرد. هویت فرهنگی نه با حذف، بلکه با ترکیب خلاقانه‌ی ریشه‌ها ساخته می‌شود.

در جهانی که بسیاری به دنبال مخدوش کردن چهره‌ی هویت ایرانی‌اند، حفظ و تقویت این هم‌افزایی حیاتی‌تر ازهمیشه است.آینده‌ی ایران به نسلی نیاز دارد که با آگاهی، افتخار، و الهام، این هویت مشترک را پاس دارد.

سپهبد شهید محمد باقری دریک رویداد تاریخی در تخت‌جمشید ایستاد و گفت: «ما آمده‌ایم از این مرز و بوم دفاع کنیم؛ هم با ایمان‌مان، هم با جان‌مان.» او زودتر از بسیاری فهمید که دو پرچم داریم، اما یک ملتیم.

 


http://foumani.ir/post/106

https://eitaa.com/foumani

 

 

۰ نظر ۱۲ تیر ۰۴ ، ۱۹:۱۶
محمد پور خوش سعادت

خیانت، پژواک گسل‌های ماست

محمد پور خوش‌سعادت  

در تاریخ ایران، پیش از آن‌که مرزهای جغرافیایی شکسته شوند، مرزهای اعتماد، عدالت و هویت در درون فرو ریخته‌اند. خیانت، واژه‌ای تلخ و زخمی تاریخی‌ست که از ترکمانچای تا خرمشهر، از سقوط تبریز تا کربلای چهارو جنگ تحمیلی دوازده روزه صهیونیسم با ایران , رد پایش را در حافظه‌ی ما گذاشته است. اما اگر از حصار نگاه‌های احساسی فراتر برویم، خیانت نه یک انحراف فردی، بلکه بازتاب ساختارهای معیوب اجتماعی و شکاف‌های عمیق ملی‌ست.

جامعه‌شناسی خیانت، ما را از تمرکز بر چهره‌های خائن به سمت پرسش‌های بنیادی‌تر می‌برد: چرا خیانت ممکن شد؟ چه گسل‌هایی در دل جامعه آن را تسهیل کردند؟ و چگونه می‌توان از تکرار آن جلوگیری کرد؟

در حافظه‌ی تاریخی ما، چهره‌های خیانت آشنا هستند: فرماندهی که میدان را ترک کرد، وزیری که سند امتیاز فروشی را امضا کرد، یا حزبی که به دامان بیگانه پناه برد. اما این چهره‌ها، نمایندگان دوره‌هایی هستند که در آن، ملت و دولت از یکدیگر گسسته بودند.

پیش از خیانت، همیشه شکافی بوده است؛ گسلی میان مردم و حاکمیت، نابرابری‌های انباشته، تبعیض‌های تاریخی، و فسادی که مشروعیت قدرت را فرو ریخته است. از اشراف ساسانیِ واپس‌نشسته تا درباریان مغولی که با دشمن هم‌پیمان شدند، از امتیازفروشان قاجار تا خائنان جنگ تحمیلی، همه در بستری خیانت کردند که هویت جمعی از هم گسیخته بود.

چهار زمینه‌ٔ تکرارشونده، بستر خیانت را شکل داده‌اند:

          1.      فقدان هویت ملی مشترک

          2.      فقر و فساد و بی‌عدالتی  

          3.      انباشت تبعیض و تحقیر گروه‌های اجتماعی

          4.      ضعف آموزش تاریخی و ناآگاهی مدنی

 

در چنین وضعی، خیانت نه یک استثنا، بلکه واکنشی اجتماعی‌ست. فرد خائن، آینه‌ای‌ست روبه‌روی ما، نه صرفاً شخصی سرکش، بلکه تجسم بحرانی جمعی.

وقتی دولت‌ها صرفا زبان قدرت را می‌فهمند، نخبگان از مردم جدا می‌شوند، شهروندان احساس بی‌تعلقی می‌کنند، و تاریخ در مدارس تحریف یا سانسور می‌شود (گذشتگان همه بد بودند و خراب ! ماخوبیم ! ) ، جامعه به تدریج آمادگی آن را پیدا می‌کند که اگر خوبی اینست پس چه نیازی به وفاداری ! و آمادگی اینکه  از درون خنجر بخوردرا به دست خود فراهم میکنیم .

فردوسی، با صدایی کهن اما زنده، هشدار داده بود:

«نهان با بدان، دوستی کس نکرد / که ناگه به جانش نباید نبرد»

اعتماد به ساختارهایی که میتوانند فاسد بشوند و بخاطر برخی رودربایستی ها با این فساد برخوردی نمیشود ، ساده‌انگاری در برابر وابستگان بی‌ریشه‌ی قدرت که همه را دزد و خیانت کار و وابسته میدانند ، یا خوش‌بینی به بیگانگانِ آشکار و پنهان، دیر یا زود به فاجعه ختم می‌شود. زخم‌هایی که از خیانت بر جای می‌ماند، تنها پیکر دولت یا قوای نظامی را نمی‌درد؛ بلکه اعتماد عمومی و سرمایه ملی را از هم می‌پاشد.

اگر بخواهیم کشور را از تکرار خیانت نجات دهیم، راهش نه فقط مجازات عاملان، بلکه درمان بسترهاست:

          •       در آموزش، با بازنویسی صادقانه‌ی تاریخ، بدون شعار و سانسور.

          •       در نهادهای قدرت، با تقویت پاسخ‌گویی و شفافیتو عدالت و مبارزه بافساد

          •       در رسانه‌ها، با ترویج گفت‌وگو به جای تخریب.

          •       در جامعه، با احیای حس تعلق، مشارکت و اعتماد.

 

پرسش اصلی امروز این است:

آیا ایران، همچنان «سرزمین مشترک» همه‌ی ساکنانش است؟

آیا شنیدن واژه «ایران» حس خوب منتقل میکند ؟

آیا اقوام، طبقات، نخبگان، نسل‌ها و مذاهب، در فضایی مبتنی بر احترام و شنیده‌شدن زندگی می‌کنند؟

اگر پاسخ منفی‌ست، خطر خیانت نه فقط یک گزاره تاریخی ، بلکه یک احتمال تکرارشونده است.

خیانت، در نهایت، نه پایان تاریخ، که نشانه‌ی یک درد عمیق است.

و اگر آن را درست بخوانیم، شاید هنوز فرصتی برای درمان باقی‌ست.

 

http://foumani.ir/post/105

https://eitaa.com/foumani

۰ نظر ۱۲ تیر ۰۴ ، ۱۴:۵۵
محمد پور خوش سعادت

از تمرین ذهنی حمله به تهران تا جهنم فومن

محمد پورخوش‌سعادت

اواخر سال ۱۳۹۰، در پیاده‌روی خیابان انقلاب، نزدیک دانشگاه تهران، جلوی یکی از دستفروش‌ها ایستاده بودم. یکی از دی وی دی ها توجهم را جلب کرد,  بازی (Battlefield 3)خریدمش . فکر نمی‌کردم روزی برسد که بخواهم بیش از چهارده سال بعد ، درباره همان بازی بنویسم؛ نه از زاویه گرافیک و گیم‌پلی، بلکه از منظر راهبردی، ژئوپلیتیکی و آینده‌نگرانه.

 یک بازی تیراندازی که تمرکز آن بر جنگ‌های مدرن و عملیات‌های نظامی پیشرفته است. اما چیزی که این بازی را از سایر مشابه متمایز می‌کند، انتخاب ایران، به‌ویژه تهران و فرودگاه مهرآباد، به‌عنوان یکی از صحنه‌های اصلی نبرد است.

در یکی از مراحل بازی، خلبان آمریکایی از ناو هواپیمابر برخاسته و وارد حریم هوایی ایران می‌شود. او فرودگاه مهرآباد را هدف قرار می‌دهد، سامانه‌های پدافند هوایی را منهدم می‌کند و فرماندهان نظامی (احتمالاً وابسته به سپاه) را از بین می‌برد. در مأموریتی دیگر، بازیکن در منطقه سلیمانیه، در نزدیکی مرز ایران و عراق، با گروه‌های شبه‌نظامی درگیر می‌شود و این عملیات در نهایت به شناسایی تهدیدات هسته‌ای و بازداشت فرمانده یک گروه شبه‌نظامی ختم می‌شود.

در نگاه اول، ممکن است این‌ها فقط صحنه‌هایی دریک بازی جنگی به‌نظر برسند، اما حقیقت چیز دیگری‌ست.

 بازی‌های ویدیویی دیگر فقط ابزار سرگرمی نیستند. آن‌ها به ابزاری برای آموزش غیررسمی جنگ، شبیه‌سازی ذهنی درگیری، و آماده‌سازی روانی نسل جوان برای سناریوهای خاص ژئوپلیتیکی تبدیل شده‌اند.

بازی‌هایی مانند  Battlefield 3  نشان می‌دهند که طراحی و انتخاب صحنه‌ها تصادفی نیست. انتخاب تهران به‌عنوان هدف، در یک بازی بین‌المللی، بخشی از یک روایت بزرگ‌تر است .

ساخت تصویر ذهنی از دشمن، ساده‌سازی جنگ، و نرمال‌سازی حملات پیشگیرانه برای مخاطب نوجوان غربی

نسلی که در سال ۲۰۱۱ پای این بازی‌ها نشست، امروز در سال ۲۰۲۵ در موقعیت‌هایی در ساختارهای اطلاعاتی، نظامی و سایبری قرار دارد. نوجوانی که در گذشته با کنترلر در دست، عملیات تهاجمی علیه ایران را در بازی تمرین می‌کرد، امروز ممکن است در نقش افسر هدایت پهپاد در خاورمیانه، کارشناس سایبری در ناتو یا تحلیلگر اطلاعاتی در واشنگتن یا تلاویو  نشسته باشد. او نه‌تنها با جغرافیای تهران آ شناست، بلکه حمله به فرودگاه مهرآباد را بارها و بارها در ذهن خود تمرین کرده است.وهمچنین کشتن نیروهای دشمن را.

این بازی فقط یک سرگرمی نبود؛ نوعی تمرین نظامی آینده‌نگرانه برای جنگ احتمالی آینده بود. اهداف راهبردی مشخصی پشت این طراحی نهفته بود

شرطی‌سازی نسل نوجوان از مفهوم دشمن ، مهندسی ادراک، تسلط ذهنی بر جغرافیای دشمن و تسهیل توسعه ابزارهای آموزش نظامی

 این بازی اما تنها نمونه نیست, در بازی (Call of Duty) ، چه در نسخه ۲۰۰۷ و چه ۲۰۱۹، بارها با سناریوهایی مواجهیم که حملات نظامی به کشورهای غرب آسیا ، مداخلات پیشگیرانه، عملیات مخفیانه در خاک دشمن و هدف‌گیری افراد یا گروه‌هایی شبیه ایرانی‌ها را ترویج می‌کند.

 در بازی (Six Days in Fallujah)نیز، عملیات نظامی آمریکا در عراق، به‌گونه‌ای روایت می‌شود که خشونت نظامی با پوشش روایتی اخلاقی، پاکیزه و قابل‌دفاع به نوجوان بازیکن غربی ارائه می‌شود. این‌ بازی‌ها، بخش مهمی از یک پروژه فرهنگی عظیم‌اند؛ پروژه‌ای برای پرورش نسل‌هایی که از کودکی با درک ژئوپلیتیکی از دشمن و آمادگی ذهنی برای مشارکت در درگیری‌های آینده رشد می‌کنند.

 

در سال ۲۰۲۵، بسیاری از تهدیداتی که در Battlefield 3 روایت شده بود، با فضای واقعی سیاست جهانی علیه ایران هم‌پوشانی دارد و حملات  و ترورهای سبعانه ۱۲ روزه اسرائیل و آمریکا که تحت عنوان عملیات پیشدستانه علیه زیرساخت‌های ایران و با ترور دانشمندان و فرماندهان ارشد نظامی انجام شده‌اند. گویی ما در حال زندگی در نسخه‌ای واقعی از همان بازی‌ای هستیم که روزی آن را فقط بازی می‌دانستیم.

اما پرسش تلخ اینجاست, ما در برابر این روایت‌سازی قدرتمند فرهنگی راهبردی چه کرده‌ایم؟ نوجوانان آن‌سوی مرز، با دقیق‌ترین شبیه‌سازهای جنگی، با تمرکز بر تحلیل، فناوری، زبان، روایت و درک میدان نبرد تربیت شده‌اند. در داخل اما، پاسخ ما به این آینده‌نگاری پیشرفته، چه بوده است ؟

البته خیلی بد بینانه است ولی من یک نمونه  اخیرا سراغ دارم !

 جهنم نمایشی فومن رویدادی پرهزینه هیجانی و فاقد درک استراتژیک  چنین اقدامات نسنجیده ، وقتی در کنار پروژه‌های پیچیده فرهنگی نظام سلطه قرار می‌گیرند، تفاوت‌ها را فریاد می‌زنند , کمی تامل کنیم .

 

www.foumani.ir

www.instagram.com/pourkhoshsaadat/

telegram.me/mohammadpourkhoshsaadat

https://eitaa.com/foumani

http://foumani.ir/post/104

۰ نظر ۱۱ تیر ۰۴ ، ۲۲:۳۰
محمد پور خوش سعادت

 

بازداشت خبرنگاران اسپوتنیک؛ زنگ بیدارباش برای تهران و مسکو

محمد پور خوش‌سعادت

بازداشت دو خبرنگار ارشد خبرگزاری اسپوتنیک در جمهوری آذربایجان، رخدادی نیست که بتوان آن را صرفاً در چارچوب منازعات رسانه‌ای یا اختلافات دیپلماتیک ساده تحلیل کرد. این اقدام، در واقع نماد یک گسست ژئوپلیتیکی معنادار است؛ نشانه‌ای از تغییر موازنه قدرت در قفقاز جنوبی، و نقطه عطفی در جهت‌گیری استراتژیک باکو از نظم اوراسیایی به سمت ائتلاف‌های غرب‌محور.

طی دو دهه گذشته، سیاست خارجی جمهوری آذربایجان بر مبنای تعادل‌گرایی میان چهار قدرت پیرامونی ایران، روسیه، ترکیه و غرب استوار بوده است. اما امروز، تحولی بنیادین در حال وقوع است: عبور از تعادل به سوی هم‌سویی عملیاتی با آنکارا، تل‌آویو و واشنگتن.

در این معادله، آذربایجان نه‌تنها به شریکی راهبردی برای ترکیه در پروژه  توران بزرگ  بدل شده، بلکه به نقطه فشار چندمنظوره علیه ایران و روسیه نیز تبدیل شده است. حمایت‌های اسرائیل و آمریکا از باکو فراتر از مناسبات نظامی و اقتصادی رفته و به سطح همکاری اطلاعاتی، امنیتی و ایدئولوژیک رسیده است.

از جمله مصادیق این وضعیت جدید می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

          •        استقرار تجهیزات شنود و پایش در نزدیکی مرزهای ایران؛

          •        فروش پهپادهای پیشرفته اسرائیلی و آموزش نظامی؛

          •        حمایت از پروژه‌های انرژی‌ای که روسیه و ایران را دور می‌زنند؛

          •        ترویج گفتمان (آذربایجان جنوبی)  با هدف شکستن انسجام ملی ایران.

این اقدامات، در کنار مشارکت عملیاتی باکو در پروژه‌های ناتو‌محور، نشان از بازتعریف نقش ژئوپلیتیک آذربایجان به‌مثابه یک (پایگاه خط مقدم) در نبردهای نوین منطقه‌ای دارد.

در این میان، ترکیه با ایدئولوژی پان‌ترکیسم و هدف اتصال فرهنگی سیاسی ترک‌زبانان از آناتولی تا ترکستان چین، از آذربایجان به‌عنوان حلقه طلایی زنجیره خود استفاده می‌کند. پروژه کریدور زنگزور نیز عملاً، تلاش برای حذف ایران از معادلات ترانزیتی و اتصال مستقیم ترکیه به دریای خزر و آسیای میانه است.

اما پرسش اساسی این است: ایران و روسیه در برابر این تغییر شتابان چه کرده‌اند؟  

روسیه، گرفتار در باتلاق جنگ اوکراین، به‌تدریج حضور سنتی خود را در قفقاز از دست می‌دهد. جمهوری آذربایجان از این خلأ نهایت بهره‌برداری را می‌برد و مرزهای نفوذ روسیه را به چالش می‌کشد , بازداشت خبرنگاران اسپوتنیک دقیقاً در همین راستاست.

ایران نیز، اگرچه نسبت به تحرکات اخیر باکو آگاه است، اما تاکنون نتوانسته راهبردی منسجم، چندلایه و فعال در پاسخ به این تحولات ارائه دهد. تکیه صرف بر اهرم‌های امنیتی داخلی در برابر پان‌ترکیسم، بدون پاسخ ژئوپلیتیکی و فرهنگی، راه به جایی نمی‌برد.

نگرانی دیگر، نفوذ نحله‌های پان‌ترک مذهبی ( پانترک الهی)  در بدنه داخلی جمهوری اسلامی است؛ جریاناتی که به‌طور ناهمسو با منافع ملی، بعضاً در گفتمان و عمل، با پروژه‌های فرامرزی ترکیه هم‌پوشانی پیدا می‌کنند. این وضعیت، پتانسیل خطرناکی برای تضاد درونی در سیاست قفقازی ایران به‌وجود آورده است.

بازداشت خبرنگاران اسپوتنیک نه فقط پیامی سیاسی به کرملین، بلکه زنگ هشداری برای تهران است: نظم قدیمی قفقاز در حال فروریختن است. جمهوری آذربایجان دیگر نه بازیگر کوچک منطقه‌ای، بلکه به یکی از گره‌گاه‌های نبرد ژئوپلیتیک جهانی بدل شده است.

در چنین شرایطی، تهران و مسکو چاره‌ای جز بازتعریف فوری سیاست قفقازی خود ندارند. این بازتعریف باید تلفیقی از اقدامات اطلاعاتی، دیپلماتیک، اقتصادی، فرهنگی و ائتلاف‌سازی منطقه‌ای باشد. در غیر این صورت، قفقاز جنوبی به زمین بازی دیگران تبدیل خواهد شد؛ زمینی که بازیگران بومی آن دیگر کنش‌گر نیستند، بلکه مهره‌هایی در بازی بزرگ‌تر هستند.

۰ نظر ۱۱ تیر ۰۴ ، ۱۲:۴۰
محمد پور خوش سعادت

بحران نفوذ و ضرورت بازسازی عقلانیت دفاعی–امنیتی

محمد پور خوش سعادت

ترور و شهادت دانشمندان هسته‌ای و فرماندهان ارشد نظامی، و ضربات اطلاعاتی بی‌سابقه‌ای که بر پیکره امنیت ملی ایران  در ماه‌های اخیر و جنگ 12 روزه  وارد شده، این پرسش حیاتی را مطرح می‌کند:

آیا این جنگ را باید صرفاً در میدان نظامی ارزیابی کرد؟ یا مسئله فراتر رفته و به عمق ساختارهای دفاعی، امنیتی و حتی هویتی ما رخنه کرده است؟

در ایران، سنت روایت‌سازی حماسی ریشه‌ای دیرینه دارد؛ بازتاب هزاران سال زیست در فلاتی که همیشه در محاصره دشمنان بوده است. فرهنگ «همیشه پیروز»، ضرورتی تاریخی برای بقا بوده که در آثار مکتوب شاعران و سیاستنامه نویسان به وضوح نمایان است ، اما امروز، اگر این روایت در سطوح اجرایی و عملیاتی  جایگزین تحلیل واقع‌بینانه و بازسازی عقلانیت دفاعی شود، ما را نه به سوی پیروزی، که به سوی خطاهای راهبردی هدایت می‌کند.

جنگ دوازده روزه ، صرفاً مجموعه‌ای از تبادل آتش و عملیات موشکی نبود. بلکه آزمونی برای دکترین دفاعی ما، نظام فرماندهی‌مان، انسجام اطلاعاتی‌مان، و میزان واقعی سرمایه وفاداری درون‌ساختاری انسجام ملی و سرمایه اجتماعی  بود. و در این آزمون، نه‌همه‌چیز سفید بود، نه تماماً سیاه.

آنچه در میدان رخ داد، الگویی کامل از جنگ ترکیبی بود:

ترکیبی از هوش مصنوعی، عملیات روانی، جنگ سایبری، ترور هدفمند و آتش کلاسیک؛ همان‌گونه که سال‌ها در دافوس آموزش داده شده، اما در عمل، پاسخ ما همچنان با ضعف‌های مزمنی همراه بود, از پدافند غیرعامل ناکارآمد و شهری که در دست مافیا گرفتار کید دشمن شد تا فرماندهی چندلایه‌ای کند، از واکنش‌های غیرمتقارن تا کاهش بازدارندگی روانی .تجربه نشان داد، بدون یک طراحی پویا، بومی‌شده و مستقل از کلیشه‌ها، بازدارندگی از یک مفهوم قدرت‌زا به شعاری تهی تبدیل خواهد شد.

متصورم یکی از تلخ‌ترین زوایای بحران اخیر، نفوذ به لایه‌های کلیدی امنیتی بود. نفوذی‌هایی که  احتمالا از درون ساختار برخاستند؛ احتمالا  با پیشینه مذهبی، خانوادگی، و ظاهری مؤمن‌تر از مومن ترین‌ها.

چرا؟ چون اعتماد را به ظاهر سپرده‌ایم و گزینش را به مناسک.

در چنین شرایطی، ریاکاری به ابزار ارتقا تبدیل می‌شود، و صداقت، هزینه‌زا می‌گردد. در چنین بستری، نفوذ دیگر انحراف فردی نیست؛ محصول ساختاری است که خوش روزنه گشایی میکند و کارشناسان کارآمد را هم به حاشیه می راند 

البته این تمام ماجرا نیست , وقتی یک افسرارشد می‌بیند که کارمندان میان‌رده شهرداری، بنادر، تأمین اجتماعی، توانیر یا گاز، چند برابر او دریافتی دارند، نه‌تنها انگیزه، که «احساس ارزشمندی» نیز از بین می‌رود. در چنین وضعیتی، خیانت، نه یک خیانت آشکار، بلکه یک “انتقام مشروع” یا “بازسازی حیثیت شخصی” دیده می‌شود و وفاداری از یک آرمان به یک کالای قابل معامله تبدیل می‌شود.

امنیت در چنین لحظه‌ای فرو می‌ریزد؛ نه با انفجار، بلکه با بی‌عدالتی.

البته نفوذ صرفاً امنیتی نیست. ریشه آن در حاشیه‌نشینی هویت ملی و گسل‌های معرفتی نیز نهفته است.

ما در سال‌های اخیر، زبان مشترک ملی را کمرنگ کرده‌ایم و جای آن را با یک قرائت صرفاً مذهبی و یکنواخت پر کرده‌ایم. نتیجه؟ کاهش حس تعلق، واگرایی میان نسل‌ها و اقوام، و باز شدن راه نفوذ دشمن از دل همین شکاف‌ها.

دشمن اول  با پهپاد و اف سی و پنج  نمی‌آید؛ او اول  با تفرقه، بی‌اعتمادی و بی‌هویتی نفوذ می‌کند.

در این وضعیت، یک ضرورت بیش از همیشه خود را نشان می‌دهد:

بازسازی عقلانیت دفاعی–امنیتی جمهوری اسلامی ایران.

و این بازسازی ممکن نیست، مگر آنکه:

          •       حماسه با عقلانیت پیوند بخورد؛

          •       امنیت با عدالت آمیخته شود؛

          •       و وطن، دوباره از دل مردم برخیزد،

هیچ اصلاح میدانی ممکن نیست، اگر ذهنیت‌ حاکم بر ستادها و نهادها تغییر نکند. در عصر جنگ‌های شناختی، مرزها نه با سیم‌خاردار، که با اعتماد حفاظت می‌شوند.

۰ نظر ۰۹ تیر ۰۴ ، ۱۴:۵۳
محمد پور خوش سعادت

کودتا , پروژه مهار ایران در قفقاز

محمد پور خوش سعادت

در روزهای اخیر، دولت نیکول پاشینیان در ارمنستان اعلام کرد که یک طرح کودتا را خنثی کرده؛ کودتایی که به رهبری اسقف اعظم باگرات گالستانیان   از رهبران جنبش “مبارزه مقدس”   طراحی شده بود. اما آنچه زیر این سطح رسمی جریان دارد، چیزی بسیار فراتر از یک بحران امنیتی داخلی است: تحقق مرحله‌ای از پروژه ژئوپلیتیک غرب برای محاصره استراتژیک ایران، با محوریت ترکیه، آذربایجان و ابزارسازی از دولت ارمنستان.

ادعای کودتا در شرایطی مطرح می‌شود که کلیسای حواری ارمنی و ملی‌گرایان منتقد دولت، به‌شدت با سیاست‌های پاشینیان در واگذاری اراضی مرزی به آذربایجان، بازگشایی مسیرهای ترانزیتی مشکوک، و نزدیکی به غرب مخالفند. دولت با این اتهام‌زنی امنیتی، عملاً راه را برای حذف کامل جریان‌های ضدغربی و ضددالان ترکیه‌ای در ارمنستان باز کرده است.

در واقع، این سناریو بیش از آنکه شبیه یک کودتای واقعی باشد، بوی یک صحنه‌سازی مهندسی‌شده اطلاعاتی را می‌دهد؛ ابزاری برای پاکسازی اپوزیسیون و همراه‌سازی کامل دولت ایروان با نقشه آمریکا و ناتو در قفقاز.

منطقه سیونیک (زنگزور) در جنوب ارمنستان، تنها مانع جغرافیایی میان خاک آذربایجان و نخجوان است. کنترل این منطقه برای ایجاد دالان “تورانی” ترکیه-آذربایجان حیاتی است. این دالان، اگر بدون نظارت ایران و با مدیریت ترکیه‌ـ‌آذربایجان فعال شود، عملاً دست ایران را از قفقاز و اروپا کوتاه می‌کند.

در همین راستا، اقدامات پاشینیان در واگذاری روستاهای مرزی و قبول برخی مفاد طرح‌های ترانزیتی، هدیه ژئوپلیتیک بزرگی به پروژه نئوعثمانی اردوغان و نئوتورانی علی‌اف محسوب می‌شود.

نیکول پاشینیان که در داخل کشور با نارضایتی گسترده روبه‌روست و مشروعیت مردمی‌اش به شدت تحلیل رفته، اکنون راه بقا را در هم‌راستایی کامل با پروژه‌های غربی و تسلیم در برابر خواسته‌های ترکیه و آذربایجان یافته است.

در این شرایط، «کودتا» نه تهدیدی واقعی، بلکه پوششی تبلیغاتی برای حذف جریان‌های مزاحم از سیاست داخلی است. در واقع، دولت با چسباندن برچسب کودتاچی به کلیسا و اپوزیسیون، فضای داخلی را برای اجرای پروژه‌های منطقه‌ای خطرناک پاک‌سازی می‌کند.

 

در حالی که آمریکا و اروپا همواره منتقد اقدامات امنیتی علیه جامعه مدنی بوده‌اند، در این پرونده سکوت اختیار کرده‌اند. این سکوت، اگر نگوییم همراهی، لااقل نشانگر رضایت آن‌ها از حذف مخالفان پروژه اتصال ترکیه به آسیای مرکزی از مسیر زنگزور است.

از سوی دیگر، ترکیه نیز در میانه بحران داخلی ارمنستان، نه‌تنها ابراز نگرانی نکرده، بلکه آشکارا از روند تحولات رضایت دارد؛ چرا که پاشینیان دارد راه را برای تحقق دالانی باز می‌کند که اردوغان سال‌هاست در پی آن است.

این تحولات در شرایطی رخ می‌دهد که ایران به‌دلیل حملات مستقیم اسرائیل، درگیر وضعیت اضطراری امنیتی در جنوب و مرکز کشور است. این فرصت استراتژیک، دقیقاً همان لحظه‌ای است که آمریکا و شرکای منطقه‌ای‌اش برای تکمیل پروژه محاصره شمالی ایران به آن نیاز داشتند.

در شرایطی که نگاه تهران به تهدیدات دریای عمان و پایگاه‌های اسرائیلی معطوف است، در حیاط‌خلوت قفقاز جنوبی، بدون گلوله و با پوشش قانونی، مرزها تغییر می‌کند و حلقه انزوای ژئوپلیتیکی ایران تنگ‌تر می‌شود.

ادعای کودتا در ارمنستان، بیش از آنکه یک بحران امنیتی باشد، بخشی از یک پروژه ژئوپلیتیکی چندلایه به رهبری غرب و با کارگزاری پاشینیان است. ترکیه و آذربایجان در حال بهره‌برداری حداکثری از این موقعیت‌اند، و پاشینیان نیز برای بقای سیاسی، حاضر شده است مرز، دین، و حاکمیت ملی را در سینی ناتو بگذارد.

ایران، اگر امروز در قفقاز ساکت بماند، فردا شاید حتی راه زمینی به ایروان هم نداشته باشد؛ چه رسد به دست بالا در معادلات منطقه.

 

 

۰ نظر ۰۷ تیر ۰۴ ، ۲۱:۵۹
محمد پور خوش سعادت

دوگانه‌سازی بی‌ثمر , هم ملت‌ایم و هم امت

محمد پور خوش سعادت

پس ازآتش بس  جنگ تحملی دوم برخی محافل فکری و سیاسی،با بر ساخت یک دعوای قدیمی  میان دو مفهوم «ملت ایران» و «امت اسلامی»  مجددا تعارضی کاذب ترسیم کرده‌اند؛ گویی پایبندی به یکی، نفی دیگری را می‌طلبد. این خطای مفهومی، نه‌تنها نادرست است، بلکه در عمل به کاهش انسجام ملی، فرسایش سرمایه اجتماعی و تضعیف دیپلماسی نهضتی ایران در منطقه انجامیده است.

ملت ایران

مفهوم «ملت» از تجربه تاریخی، جغرافیایی و فرهنگی ایران سرچشمه می‌گیرد. زبان مشترک پارسی، حافظه تاریخی چند هزار ساله، سرزمینی مستقل و ساختار سیاسی تثبیت‌شده، هویت ملت ایران را شکل داده‌اند. ایران، به‌عنوان یکی از کهن‌ترین ملت‌های جهان، در دوران مدرن نیز توانسته موجودیت مستقل خود را حفظ کند و در جمهوری اسلامی، با گفتمانی نوین، هویتی تازه بیابد.

امت اسلامی

در کنار این، «امت اسلامی» از جهان‌بینی دینی ما برآمده است. امت، جمعی از ملت‌های مسلمان است که با ایمان مشترک و هدف مبارزه با سلطه‌گری و ظلم، به وحدتی عمیق بر محور توحید و عدالت دست یافته‌اند. امت اسلامی، مرزهای قومی و زبانی را درمی‌نوردد و به پیوندی فراتر از جغرافیا می‌اندیشد.

  تعامل راهبردی

این دو هویت، نه در تضاد، بلکه مکمل یکدیگرند. «ملت ایران»، ستون خیمه امت اسلامی  و ام القری جهان اسلام است و «امت اسلامی»، میدان کنش و عمق راهبردی ملت ایران. هویتی که در آن، ملی‌گرایی فرهنگی با آرمان‌گرایی دینی درآمیخته، پروژه‌ای تمدنی را رقم زده است. جمهوری اسلامی ایران، در ذات خود، این ترکیب را نمایندگی می‌کند: از یک‌سو با تکیه بر مشروعیت ملی، ریشه در خواست مردم دارد و از سوی دیگر، خود را بخشی از جبهه بزرگ امت اسلامی می‌داند.

چرا دوگانه‌سازی زیان‌بار است؟

دامن زدن به دوگانه‌سازی «ملت‌محور» در برابر «امت‌محور»، جز تضعیف قدرت نرم ایران و ایجاد تفرقه درونی، نتیجه‌ای ندارد. این دعواهای زرگری، نه به سود مردم است، نه به نفع مقاومت و نه حتی در راستای گفتمان‌های نخبگانی. در دورانی که نظم منطقه‌ای در حال بازتعریف است، ایران بیش از هر زمان به عقلانیت وحدت‌بخش نیاز دارد؛ عقلانیتی که ملت و امت را نه در تقابل، بلکه در تعامل راهبردی می‌بیند.

  دو بال یک تمدن

ایران، با تکیه بر ملت باثبات و ریشه‌دار خود، می‌تواند پرچم‌دار امت آگاه و مقاوم باقی بماند. امت اسلامی بدون ملت ایران، تهی می‌شود و ملت ایران بدون افق امت، در معرض انزوا و بی‌افقی قرار می‌گیرد. پس بیایید این جدال‌های بی‌ثمر را کنار بگذاریم. ملت ایران، امت‌گراست و امت اسلامی، ملت‌محور. این دو، دو بال پرواز یک اندیشه‌اند که می‌توانند ایران و جهان اسلام را به سوی آینده‌ای تمدنی هدایت کنند.

۰ نظر ۰۷ تیر ۰۴ ، ۱۶:۰۲
محمد پور خوش سعادت

آسیب شناسی پدیده‌ی همدستی با دشمن

محمد پور خوش سعادت

در جریان جنگ تحمیلی دوازده‌روزه، اقدامی بی‌سابقه از سوی برخی نیروهای سیاسی مخالف جمهوری اسلامی از سلطنت‌طلبان تا سازمان منافقین و برخی اپوزیسیون  مشاهده شد,  حمایت علنی از رژیم اشغالگر صهیونیستی در برابر  تجاوز به ایران . این پدیده، فراتر از یک موضع سیاسی توسط اپوزیسیون ، در داخل کشور نیز نمود های عینی پیدا کرد که میتوان  نشانه‌ای از بحران عمیق هویتی در بخش‌هایی از جامعه‌ی ایرانی است؛ بحرانی که ریشه در فروپاشی معنای «وطن» در ذهن برخی افراد دارد

۱. از مشروعیت تا بحران هویت

اختلاف سیاسی با نظام حاکم امری طبیعی است، اما گذر از انتقاد به همدستی با دشمن متجاوز، تنها از مسیر انفصال هویتی ممکن می‌شود. این اقدام، نه‌تنها ضدیت با جمهوری اسلامی، بلکه به‌نوعی نفی هویت ملی و تاریخی ایران بود. ریشه‌های این گسست را باید در عملکرد بلندمدت نظام حکمرانی جست‌وجو کرد که نتوانسته میان «ایران» به‌عنوان وطن و ایدئولوژی دینی به‌عنوان چارچوب، توازن ایجاد کند.

۲. خطاهای حکمرانی

حکمرانی در دهه‌های اخیر، به‌جای هم‌افزایی میان وطن و ایدئولوژی، اغلب یکی را فدای دیگری کرده است:

تضعیف ملی‌گرایی: تقلیل مفهوم ایران به پایگاه عقیدتی، کم‌رنگ شدن تاریخ  در آموزش، کاهش اولویت زبان فارسی، و تحقیر ناخودآگاه حس ملی.

 • دوگانه‌سازی‌های مخرب: شعارهایی مانند «نه غزه، نه لبنان» در برابر «دفاع از محور مقاومت»، بدون بستر گفت‌وگوی ملی، شکاف هویتی را عمیق‌تر کرد.

 • انحصار مفهوم وطن: هرگونه دفاع از «ایران»، «منافع ملی»، یا ملی‌گرایی اخلاق‌محور، گاه با انگ‌هایی چون «غرب‌زده» یا «ایران گرا » مواجه شده است.

۳. بهره‌برداری دشمن از شکاف‌ها

دشمنان خارجی، به‌ویژه رژیم صهیونیستی، با آگاهی از این گسست‌ها، پروژه‌های خود را بر همین خلأها بنا کرده‌اند:

 • حمایت از گروه‌های اپوزیسیونی که هویت خود را در نفرت از ایران کنونی تعریف می‌کنند.

 • جذب افرادی که حس تعلق ملی‌شان تضعیف شده و «دشمن دشمن» را متحد فرضی می‌پندارند.

 • ترویج دوگانه‌های کاذب مانند «ایران یا فلسطین»، «شیعه یا ایران»، و «مذهب یا وطن» برای تضعیف همگرایی ملی.

۴. انسجام پنهان جامعه

با وجود این چالش‌ها، واکنش اکثریت جامعه ایران به همدستی با دشمن، نفی قاطع آن بوده است. حتی منتقدان جدی نظام نیز میان اعتراض داخلی و همسویی با دشمن خارجی مرز می‌کشند. افکار عمومی، حتی در میان گروه‌های سکولار ، همچنان پیوند احساسی و معرفتی با ایران و مردم منطقه دارد. این انسجام پنهان، سرمایه‌ای ارزشمند برای بازسازی هویت ملی است.

۵. بازتعریف ملی‌گرایی عقلانی

ایران نیازمند ملی‌گرایی اخلاقی و فراگیری است که نه ناسیونالیسم ستیزه‌جو باشد و نه تاریخ انقلاب را نفی کند. این «ایران‌گرایی» باید:

 • وطن‌دوستی را با منافع منطقه‌ای پیوند دهد: حمایت از مقاومت، زمانی جا می افتد که با زبان منافع ملی و شأن ایران تبیین شود.( که اگر سوریه و لینان بودند نیاز به جنگیدن در تهران نبود )

 • تنوع اقوام و مذاهب را به رسمیت بشناسد: از ترکمن تا بلوچ، از کرد تا عرب، همه باید خود را در داستان ایران سهیم بدانند.( در دولت وفاق اتفاقات خوبی افتاد)

 • ریشه در فرهنگ داشته باشد: ملی‌گرایی ایرانی باید از حافظ، سعدی، خیام، و فردوسی تغذیه کند، نه به معنای انزوا یا نژادپرستی، بلکه به‌عنوان پیوند با تاریخ، زبان، و سرزمین.

۶. راهکارهای عملی برای بازسازی هویت ملی

برای خنثی‌سازی پروژه‌ی «بی‌وطن‌سازی» و تقویت همگرایی ملی، اقدامات زیر ضروری است:

 • عقلانیت در سیاست خارجی: تبیین سیاست منطقه‌ای با زبان منافع ملی

 • اصلاح آموزش و رسانه: احیای تاریخ ملی، تقویت زبان فارسی، احترام به فرهنگ اقوام، و ترویج حس  هم‌سرنوشتی

 • تقویت  ملی‌گرایی ذیل پرچم  : دفاع از ایران نباید با انگ‌هایی چون بی‌دینی یا ضدیت با نظام مواجه شود.

 • عدالت اجتماعی و مبارزه با فساد : کاهش فاصله طبقاتی، رفع تبعیض‌های قومی-مذهبی، و گسترش مشارکت همه ایرانیان مبارزه قاطع بافساد

 • ایجاد نهادهای مدنی: پلتفرم‌هایی برای گفت‌وگوی ملی و ترویج روایت‌های مثبت هویت ایرانی در فضای دیجیتال.

ایران، خانه‌ی مشترک

تا زمانی که «ایران» به‌عنوان احساسی مشترک در قلب مردم زنده است، پروژه‌های بی‌وطن‌سازی شکست خواهند خورد. دشمن از شکاف‌ها بهره می‌برد، اما اگر حکمرانی به‌سمت فراگیری و گفت‌وگو حرکت کند، نه سلطنت‌طلب، نه منافق، و نه صهیونیسم قادر به ریشه‌دواندن در این خاک نخواهند بود. ایران، خانه‌ی مشترک همه‌ی ماست؛ بازسازی آن نیازمند عقلانیت، عدالت، و همدلی است.

 

۰ نظر ۰۶ تیر ۰۴ ، ۲۰:۵۷
محمد پور خوش سعادت

 

نیاز به واقع‌گرایی  

محمد پور خوش سعادت 

جامعه‌ی ایرانی، در طول تاریخ، بیش از آن‌که با نگاهی واقع‌گرایانه به وقایع بنگرد، با روحیه‌ای حماسی به استقبال رویدادها رفته است. در بسیاری از بزنگاه‌ها، به‌جای مواجهه‌ی مستقیم با واقعیت‌ها، آن‌ها را در لایه‌هایی از «ماست‌مالی فرهنگی» پیچیده‌ایم؛ رفتاری که به مرور به یک هنجار نهادینه‌شده تبدیل شده و نوعی فرهنگ «همیشه پیروز» را در ذهن جمعی ما تثبیت کرده است. در جریان جنگ تحمیلی دوم با اسرائیل، ما با شکست‌ها و پیروزی‌هایی روبه‌رو شدیم. اکنون، در دوران آتش‌بس، آنچه بیش از هر چیز اهمیت دارد، نگاهی متعادل و منصفانه به آن‌چه گذشته است. تنها از مسیر درک واقعیت، آن‌گونه که هست ـ نه آن‌گونه که می‌خواهیم باشد ـ می‌توان راهبردی عقلانی و متناسب با وضعیت کنونی برای آینده طراحی کرد. چنین نگاهی نه‌تنها در تضاد با روحیه‌ی حماسی نیست، بلکه اگر با عقلانیت و به‌دور از هیاهوی تبلیغاتی همراه باشد، می‌تواند زمینه‌ساز حماسه‌ای اصیل، ریشه‌دار و ماندگار باشد. دشمن شاید ترجیح دهد ما در توهمی شیرین بمانیم؛ در دنیایی که در آن نقد را خیانت می‌دانیم، خطا را نمی‌پذیریم، و خود را همواره در موضع برتر تصور می‌کنیم. اما عقلانیت و آینده‌نگری حکم می‌کند که با چشمی باز، ذهنی بیدار و زبانی صادق، به آن‌چه پشت سر گذاشته‌ایم و آن‌چه در پیش رو داریم بنگریم. در این میان، بازسازی توان امنیتی و نظامی کشور ـ متناسب با ضربه‌هایی که خورده‌ایم و آن ضربه‌هایی که در آینده باید وارد کنیم ـ ضرورتی انکارناپذیر است. بی‌تردید، طراحی هوشمندانه‌ و به‌روزِ قدرت سخت و نرم جمهوری اسلامی، تنها در بستری از صداقت، واقع‌گرایی و پذیرش کاستی‌ها امکان‌پذیر خواهد بود.

چنان‌که فردوسی بزرگ گفت:

خِرَد چشم جان است، چون بنگری

تو بی‌چشم، شادان جهان نسپری

۰ نظر ۰۶ تیر ۰۴ ، ۰۰:۱۰
محمد پور خوش سعادت

بیداری روح ملی در سایه تهدید خارجی

محمد پور خوش سعادت

در پرتو حمله نظامی مستقیم اسرائیل به ایران و پاسخ متقابل و قاطع ایران ، شاهد شکل‌گیری پدیده‌ای هستیم که کمتر در تحلیل‌های رایج از جامعه ایران مورد توجه قرار می‌گیرد: بیداری مجدد روح ملی و همبستگی اجتماعی در مواجهه با تهدید خارجی.

این پدیده برخلاف پیش‌فرض‌های رایج  بدبینانه اکادامیک مبنی بر فروپاشی اجتماعی، مهم ترین نشانه‌  از نوعی بازسازی احساس جمعی و انسجام ملی را  آشکار کرده است .

در شرایطی که  شکاف‌های فرهنگی، اقتصادی و نسلی، تصویر جامعه ایران را در نگاه برخی جامعه شناسان به سمت ازهم‌گسیختگی سوق داده بود، مواجهه با تهدید موجودیت ایران ، بار دیگر سازه «ایران» به‌مثابه یک «ما»ی تاریخی و هویتی را فعال ساخت. این واکنش از منظر جامعه‌شناسی سیاسی، به معنای بیدار شدن لایه‌هایی از حافظه تاریخی ملّی است که  مرز میان «خودی» و «بیگانه» را به شکلی غریزی و درونی تعریف می‌کند.

از منظر روان‌شناسی اجتماعی، این پدیده را می‌توان با نظریه «هویت اجتماعی» تاجفل توضیح داد. بدینگونه که در شرایط بحران، افراد تمایل دارند هویت گروهی خود را پررنگ‌تر کرده و مرز میان «خودی» و «بیگانه» را تقویت کنند. پدیده  (رالی دور پرچم)  نیز در واکنش‌های اخیر جامعه ایران به تهدید اسرائیل مشهود است، جایی که حتی گروه‌هایی با دیدگاه‌های انتقادی نسبت به نظام، در دفاع از موجودیت ملی هم‌صدا شدند.   این الگو در تاریخ ایران بارها تکرار شده ، از مقاومت در برابر تهاجم مغول تا ایستادگی در برابر فشارهای استعماری بریتانیا و روسیه  . در این شرایط، بسیاری از نیروهای اجتماعی که نسبت به نظام مواضع انتقادی دارند، در برابر ایده فروپاشی یا حمله خارجی سکوت نکردند، بلکه موضعی مستقل و میهن‌گرایانه گرفتند چون درک کردند این تهاجم به جمهوری اسلامی نیست بلکه تهاجم به کلیت ایران بزرگ و خطر اصلی نیز تجزیه ایران  است .

جریان‌های  هم‌پیمان با اتاق‌های فکر صهیونیستی که به ‌طور عیان با دشمنان ایران ظاهر شدند,نه تنها جایگاه اجتماعی پیدا نکردند، بلکه در افکار عمومی داخلی به عنوان نمادهای “ضدملی” شناخته شدند. تحلیل محتوای پست‌های منتشرشده در شبکه‌های اجتماعی نشان می‌دهد که پس از حمله اسرائیل، هشتگ‌هایی نظیر(ایران_قوی) یا (وحدت_ملی) به طور گسترده توسط کاربران عادی و غیرسیاسی ترند شدند. محتوای مرتبط با اپوزیسیون وابسته، مانند حمایت از  یا هم‌صدایی با رسانه‌های صهیونیستی، با واکنش‌های منفی گسترده‌ای مواجه شد که نشان‌دهنده طرد اجتماعی این جریان‌ در افکار عمومی است. در واقع، بخش بزرگی از جامعه ایران، حتی اگر نسبت به سیاست‌های رسمی گله‌مند باشد، حاضر نیست سرنوشت ملی خود را به دست جریاناتی بسپارد که عملاً در نقطه تقاطع منافع با دشمنان موجودیت ایران قرار گرفته‌اند

این موقعیت یک فرصت تاریخی برای نظام سیاسی ایران ایجاد کرده است. درک لحظه‌ای که در آن «امنیت ملی» و «همبستگی اجتماعی» در هم تنیده شده‌اند.

حمایت ورزشکاران هنرمندان و برخی سلبریتی ها  از وحدت ملی، و تولید آثار فرهنگی با مضامین میهن‌پرستانه، نمونه‌هایی از مشارکت جامعه مدنی در این بیداری ملی هستند. این اقدامات نشان‌دهنده ظرفیت بالای جامعه ایران برای خودسازمان‌دهی در شرایط بحران است

 این سرمایه بزرگ به قیمت خون شهدای جنگ تحمیلی دوم به دست امده میبایست حفظ شود و این موضوع  نیازمند پرهیز از اقدامات ناپخته، محدودنگر و کوتاه‌بینانه است. نظام میبایست با طراحی درست  از برخوردهای شعاری، بی‌تدبیری در مدیریت نارضایتی‌های مشروع، و ندیدن لایه‌های در حال تحول جامعه،با فقر فساد و تبعیض مبارزه کرده و رفتارهای به سود دشمن را محدود نماید  از جمله برخی تریبون دارهای بی ملاحظه که بر روان مردم خش میکشند را محدود نماید تا این سرمایه‌ اجتماعی تازه‌احیاشده  فرسوده و تخریب نگردد .

 از میان انبوهی از سناریو های پیش رو دو سناریو قابل ذکر است ,سناریوی اول: تقویت سرمایه اجتماعی از دل تهدید مشترک.

 در این مسیر، نظام با درک عمیق از افکار عمومی و اولویت‌های مردم، می‌کوشد تا از فرصت شکل‌گیری همبستگی ملی برای اصلاحات  ، بازسازی اعتماد عمومی، و گفت‌وگو با لایه‌های ناراضی و مبارزه با فقر و فساد و احیای توسعه ایران  بهره ببرد.

 سناریوی دوم: بازگشت به الگوی امنیتی-اقتداری کلاسیک. در این حالت، انسجام حاصل از تهدید بیرونی با  بی‌توجهی به مطالبات داخلی، به سرعت به فرسایش منجر می‌شود و “روح ملی” بار دیگر به انفعال یا مقاومت خاموش سوق داده می‌شود 

ما اکنون در لحظه‌ای هستیم که «امنیت ملی» دیگر صرفاً مفهومی نظامی یا امنیتی نیست، بلکه پیوندی وثیق با «همبستگی اجتماعی» و «هویت جمعی» یافته است. تهدید خارجی، در عین مخاطره، می‌تواند آغازگر بازتعریف رابطه مردم و حاکمیت باشد.

روح ملی ایرانیان امروز جز برای ایران نمیتپد و شایسته است حاکمیت نیز با اتخاذ روش درست  این بستر اجتماعی مناسب را برای توسعه و پیشرفت و  بالندگی و قدرت افزایی و سعادت مردم ایران  بکارگیرد 

 

 

۰ نظر ۰۴ تیر ۰۴ ، ۱۲:۳۳
محمد پور خوش سعادت