فومنی

گاه نوشته های محمد پور خوش سعادت

فومنی

گاه نوشته های محمد پور خوش سعادت

فومنی

بسم رب الحسین (ع)
ما تدری نفس ماذاتکسب غدا و ما تدری نفس بای ارض تموت
محمد پور خوش سعادت هستم .
در اینجا مقالات و دغدغه هایم را منتشر می کنم


۲۶ مطلب در تیر ۱۴۰۴ ثبت شده است

 پان‌ترک‌اللهی‌ها؛ نقاب مذهبی بر چهره‌ی قوم‌گرایی خطرناک  

محمد پور خوش سعادت

در دل رخدادهای سیاسی و ژئوپلتیکی اخیر در قفقاز جنوبی، آن‌چه در ظاهر می‌تواند کم‌اهمیت به‌نظر برسد، گاه خطرناک‌ترین تهدیدات را در دل خود نهفته دارد. یکی از همین پدیده‌ها، ظهور نوعی جریان قوم‌گرای افراطی با نقاب مذهبی است که این روزها در ادبیات ناظر به امنیت ملی، از آن با عنوان پان‌ترک‌اللهی یاد می‌شود. این پدیده، آمیخته‌ای است از پان‌ترکیسم  که سابقه‌ای دیرینه در پروژه‌های مهندسی هویتی در منطقه دارد  با بهره‌گیری از شعائر و ظواهر شیعی، برای ایجاد رخنه در بافت مذهبی-ملی جمهوری اسلامی ایران.

 پان‌ترکیسم ایدئولوژی‌ای است که از اواخر قرن نوزدهم، با هدف پیوند دادن اقوام ترک‌زبان از آناتولی تا سین‌کیانگ، بر مبنای اشتراک زبانی و نژادی پایه‌ریزی شد. اما آن‌چه امروز به نام پان‌ترک‌اللهی در فضای ایران فعال شده، تلاش تازه‌ای است برای تطهیر این ایدئولوژی با پوشش مذهبی، به‌ویژه تشیّع، تا در دل جامعه مذهبی آذری‌زبان ایران نیز نفوذ کند. این گرایش، به ظاهر مدافع مذهب است، اما در عمل به تضعیف مبانی وحدت ملی، بازتعریف هویت شیعی به نفع باکو و نهایتاً بهره‌برداری سیاسی از مؤلفه‌های قومی منجر می‌شود.

 امروز دیگر نمی‌توان با ساده‌انگاری از کنار لابی‌های وابسته به دولت جمهوری آذربایجان در فضای رسانه‌ای، دانشگاهی و حتی نهادهای فرهنگی ایران عبور کرد. سرمایه‌گذاری‌های کلان از سوی باکو در حمایت از تولیدات رسانه‌ای، محتوای شبکه‌های اجتماعی، و حتی پرداخت مستقیم به افراد و گروه‌هایی با ظاهر دینی و مضمون قومی، بخشی از پازلی بزرگ‌تر برای مهندسی ژئوپلتیک ذهنی در شمال ایران است. این لابی‌ها، با برساختن مفاهیمی مانند آذربایجان جنوبی و ملت واحد ترک، عملاً در جهت تضعیف تمامیت ارضی ایران گام برمی‌دارند.

 

 نکته قابل تأمل آن است که در حالی که دولت باکو در درون مرزهای خود از ساده‌ترین حقوق مذهبی شیعیان جلوگیری می‌کند، در ایران، برخی عناصر وابسته به همان ساختار، خود را مدافع تشیّع و اهل‌بیت(ع) معرفی می‌کنند. این دوگانگی و نفاق ساختاری، تنها در سایه غفلت دستگاه‌های مسئول از تحلیل عمیق رفتارهای ژئوپلتیکی ممکن شده است. چگونه می‌توان پذیرفت که در دل جمهوری اسلامی، جریانی شکل گیرد که در عین حال که خود را شیعه می‌نامد، به آرمان‌های پان‌ترکیسم ضدایرانی وفادار است؟

   خطر اصلی در آینده، نه از مرزها، بلکه از میدان‌های ذهنی و مفهومی خواهد آمد. غفلت از نفوذ هویتی، واگذاری مفاهیم و نمادهای فرهنگی به جریان‌هایی با اهداف قومی و فراسرزمینی، ما را در وضعیتی مشابه سیاست‌های لیبرال‌مآبانه‌ی سوریه پیش از بحران یا انفعال فرهنگی عراق پیش از نفوذ داعش قرار خواهد داد.

سیاست‌گذاران باید بدانند که مقابله با این تهدید، صرفاً با برخورد امنیتی ممکن نیست. ما نیازمند بازتعریف گفتمان وحدت‌آفرین ایرانی-اسلامی برای ترک‌زبانان کشور هستیم؛ گفتمانی که ضمن حفظ هویت محلی و زبانی، آنان را به جمهوری اسلامی و تمدن ایرانی-اسلامی وفادار نگه دارد. مقابله با پان‌ترک‌اللهی‌ها، نه فقط مسئله امنیت ملی، بلکه مسئله‌ی تمدنی ماست.

 پان‌ترکیسم متظاهر به تشیع، همانند گرگی در لباس میش، با استفاده از ظواهر دینی، در پی استحاله معنایی هویت مذهبی ترک‌زبانان ایران و تبدیل آن به پیاده‌نظام ژئوپلتیک باکو در ایران است. بی‌تفاوتی به این روند، در بلندمدت می‌تواند بهای سنگینی برای ساختار وحدت ملی ما داشته باشد. مسئولان فرهنگی، نهادهای دینی، و نهادهای امنیتی باید پیش از آن‌که دیر شود، این رخنه را ببندند.

 


http://foumani.ir/post/122

https://eitaa.com/foumani

۰ نظر ۳۱ تیر ۰۴ ، ۱۳:۲۹
محمد پور خوش سعادت

ضرورت بازنگری  خط پدافند غیرعامل  در حوزه دریای خزر

محمد پور خوش سعادت

تحولات ژئوپلیتیکی اخیر در پیرامون مرزهای شمالی جمهوری اسلامی ایران، به‌ویژه جنگ دوازده‌روزه‌ای که بخش‌هایی از حوزه قفقاز و مجاور خزر را درگیر ساخت، بار دیگر لزوم بازنگری بنیادین در راهبردهای ملی پدافند غیرعامل کشور را آشکار ساخت. در شرایطی که تکیه سنتی کشور بر بنادر جنوبی و سواحل خلیج فارس امری موجه و تاریخی است، اما تحولات نوین و پیچیدگی‌های نوظهور در معادلات امنیت انرژی و امنیت غذایی، اقتضا می‌کند که کشور، بویژه در حوزه شمالی خود، تنفس‌گاهی راهبردی و ایمن طراحی نماید.

 

جنگ دوازده‌روزه در منطقه و امکان سناریوهای بدیل از قبیل تداوم درگیری‌ها، گسترش بحران به منطقه خزر یا انسداد احتمالی تنگه هرمز از سوی بازیگران تهاجمی مانند رژیم صهیونیستی یا ایالات متحده آمریکا، به وضوح نشان داد که تمرکز بیش از حد بر بنادر جنوبی، کشور را در معرض تهدیدات پنهان و تهدیدات ترکیبی قرار می‌دهد. انفجار در بندر شهید رجایی، اگر ابعاد پیچیده‌تری به خود می‌گرفت، می‌توانست شریان حیاتی واردات مواد غذایی، دارویی، نهاده‌های دامی و سایر کالاهای اساسی را مختل ساخته و امنیت معیشتی مردم را در معرض تهدید فوری قرار دهد.

در چنین شرایطی، فعال‌سازی خطوط پشتیبانی و تنفسی جایگزین از طریق بنادر شمالی کشور در حاشیه دریای خزر، نه یک انتخاب اختیاری، بلکه ضرورتی عاجل در چارچوب پدافند غیرعامل و الزامات حکمرانی ملی است. بندر امیرآباد، بندر انزلی و بنادر دیگر در سواحل مازندران و گیلان ظرفیت‌های ژئوپلیتیکی و ژئواکونومیکی ممتازی دارند که می‌توانند در صورت برنامه‌ریزی هوشمندانه، بخشی از بار وارداتی کشور را در شرایط اضطراری یا بحران‌های ژئوپلیتیکی به دوش بکشند.

 

تجربه بحران اوکراین، تضعیف کریدورهای غربی، و شکل‌گیری مسیرهای جایگزین مانند کریدور شمال-جنوب (INSTC) و خط لوجستیکی شرق خزر، بر این گزاره صحه می‌گذارد که ایران می‌تواند با سرمایه‌گذاری هدفمند در زیرساخت‌های بندری شمالی، نه‌تنها آسیب‌پذیری خود را در برابر تحریم‌ها، تهدیدات نظامی یا بحران‌های اقلیمی کاهش دهد، بلکه به یک هاب ترانزیتی منطقه‌ای در عرصه اوراسیا تبدیل شود.

امنیت غذایی به‌عنوان یکی از ارکان چهارگانه امنیت ملی، نیازمند بازتعریف در سطوح راهبردی است. در شرایطی که جمعیت کشور به مرز ۹۰ میلیون نفر نزدیک می‌شود، تأمین زنجیره پایدار واردات کالاهای اساسی نه صرفاً یک الزام اقتصادی، بلکه امری امنیتی و در تراز با دفاع ملی تلقی می‌شود. اینجاست که اصول پدافند غیرعامل ایجاب می‌کند، دولت و مجلس شورای اسلامی در فرآیندی هم‌افزا و فراسازمانی، راهبردی کلان برای توانمندسازی بنادر شمالی کشور تدوین و عملیاتی کنند.

در نگاه کلان، ما نیازمند یک چشم‌انداز ملی برای دریای خزر هستیم؛ چشم‌اندازی که در آن بنادر شمالی ایران نه‌فقط ایستگاه‌های مبادله کالا، بلکه کانون‌هایی از تاب‌آوری اقتصادی، تعاملات منطقه‌ای، و استقرار خطوط پشتیبانی حیاتی کشور در دوران بحران باشند.

باور به امنیت ملی، بدون توجه به پراکندگی ژئوپلتیکی زیرساخت‌ها، تنها یک گزاره ذهنی باقی خواهد ماند. راه آینده، از مسیر توسعه موزون و چندوجهی پدافند غیرعامل می‌گذرد؛ و این توسعه، باید در سواحل شمالی کشور، از بندر انزلی تا بندر امیرآباد، تجسم عینی یابد.

 

http://foumani.ir/post/121

https://eitaa.com/foumani

 

 

۰ نظر ۳۱ تیر ۰۴ ، ۰۱:۴۰
محمد پور خوش سعادت

خطای محاسبه در ژئوپلیتیک شرقی ایران

محمد پور خوش سعادت

در هندسه ژئوپلیتیک جمهوری اسلامی ایران، شرق کشور همواره نقطه‌ای استراتژیک و در عین حال شکننده به شمار آمده است. جایگاه افغانستان ـ به‌عنوان همسایه‌ای تاریخی با اشتراکات تمدنی، زبانی و مذهبی ـ همواره در معادلات امنیت ملی و سیاست خارجی ایران نقش‌آفرین بوده است. اما تحولات پس از فروپاشی دولت جمهوری در کابل و به‌قدرت‌رسیدن طالبان، صحنه سیاست منطقه‌ای را دستخوش دگرگونی‌های ژرف کرد؛ تحولی که بخشی از نهادهای تصمیم‌گیر در داخل، با تکیه بر ملاحظات امنیت‌محور و رویکردهای کوتاه‌مدت، در تحلیل و مواجهه با آن دچار خطای محاسبه شدند.

واقع‌گرایی دیپلماتیک اقتضا دارد که قدرت‌های منطقه‌ای، از جمله جمهوری اسلامی ایران، در برابر تحولات ساختارشکنانه از جمله سقوط دولت پیشین افغانستان، با نگاه چندبعدی، نه صرفاً امنیت‌گرا، واکنش نشان دهند. با این حال، بخشی از دستگاه‌های امنیتی در تهران، در همان نخستین روزهای سلطه طالبان بر کابل، آن را فرصتی راهبردی برای ایران پنداشتند و تلاش کردند از طریق تعامل تاکتیکی با این گروه، خلأ ناشی از خروج آمریکا را به نفع تهران پر کنند.

اما زمان، داور صادقی است. اکنون، پس از گذشت بیش از سه سال، شواهد میدانی و تحولات امنیتی منطقه‌ای ـ به‌ویژه در جریان جنگ ۱۲ روزه اخیر اسرائیل علیه ایران و شبکه‌های وابسته‌اش ـ نشان می‌دهد که شماری از عناصر طالبان، یا مرتبط با آنان، به ابزار نفوذ و بهره‌برداری سازمان‌های اطلاعاتی بیگانه چون موساد و RAW بدل شده‌اند. اینک روشن‌تر از همیشه است که نهادینه‌سازی اعتماد راهبردی به گروهی که فاقد انسجام نهادی، مشروعیت مردمی و پایبندی به معاهدات بین‌المللی است، بازی با حاصل‌ضرب صفر بوده است.

از منظر تاریخی، جمهوری اسلامی ایران همواره تلاش کرده است با همسایگان خود، فارغ از ماهیت ایدئولوژیک یا ساختار حکومتی آنها، روابطی بر پایه منافع مشترک و احترام متقابل برقرار کند. اما طالبان، در موارد متعدد، نه‌تنها به این قواعد پایبند نبوده‌اند، بلکه آشکارا رویکردهایی ضدایرانی را در پیش گرفته‌اند.

رفتار تحقیرآمیز طالبان در موضوع حقابه هیرمند و بی‌اعتنایی آنها به توافقات تاریخی آبی، پیام روشنی به تهران بود: ادبیات تهدید، انکار و لجاجت، جایگزین منطق مذاکره شده است.

در سطح میدانی نیز، توهین به زائران ایرانی، محدودیت برای شیعیان هزاره، تعطیلی مراکز فرهنگی نزدیک به ایران، و حتی اقدامات ایذایی در امتداد مرزهای شرقی، گواه آن است که این گروه نه‌تنها در مدار دوستی حرکت نمی‌کند، بلکه در مواردی به‌طور سیستماتیک، منافع ملی ایران را هدف قرار داده است.

یاست خارجی باید با معیار منافع ملی و واقعیات ژرف ساختاری سنجیده شود، نه صرفاً نشانه‌های ظاهری. دولت پیشین افغانستان، علی‌رغم نزدیکی به ایالات متحده، در حوزه‌هایی چون مدیریت آب، مهار داعش، همکاری مرزی و رواداری نسبت به اقلیت‌ها، با ایران تعامل‌پذیرتر بود و امکان اعمال نفوذ هوشمندانه برای تهران فراهم بود.

طالبان اما نه‌تنها فاقد این ظرفیت‌اند، بلکه با حذف فیزیکی یا حاشیه‌راندن نیروهای مستقل، نهادهای مدنی و گروه‌های قومی، افغانستان را به لبه‌ی یک بحران درون‌ساختاری سوق داده‌اند؛ بحرانی که نه به موازنه منطقه‌ای کمک می‌کند و نه امنیت ایران را تضمین می‌نماید.

آنچه امروز بیش از هر زمان دیگر ضروری می‌نماید، بازتعریف راهبرد جمهوری اسلامی در قبال افغانستان و شرق کشور است. ایران باید از سیاست همکاری یک‌جانبه با طالبان فاصله گرفته و به‌سوی دیپلماسی چندلایه و چندبازیگره حرکت کند. تقویت ارتباط با رهبران محلی، نخبگان مذهبی و قومی، جامعه مدنی و دانشگاهی افغانستان، و تسهیل گفت‌وگوهای بین‌الافغانی، می‌تواند جایگاه ایران را از بازیگری منفعل به معمار توازن در منطقه شرق ارتقا دهد.

امروز، پس از تجربه‌های تلخ میدان، دیگر جایی برای توجیه اعتماد بدون ضمانت به طالبان وجود ندارد. امنیت ایران، نه در گرو مماشات با بازیگرانی غیرقابل پیش‌بینی، بلکه در سایه تدبیر، بازتعریف سیاست همسایگی، و احیای نقش تاریخی ایران به‌عنوان قدرتی تمدنی و موازنه‌ساز در منطقه محقق خواهد شد.

http://foumani.ir/post/120

https://eitaa.com/foumani

۰ نظر ۳۱ تیر ۰۴ ، ۰۱:۳۵
محمد پور خوش سعادت

کریدور داوود؛ برای بازتعریف ژئوپلیتیک منطقه

محمد پور خوش سعادت

در سپهر پرآشوب سیاست بین‌الملل، آن‌گاه که معادلات ژئوپلیتیکی نه از دل گفت‌وگوهای دیپلماتیک، بلکه از بطن بحران‌ها و پروژه‌های مهندسی‌شده قدرت‌های مداخله‌گر متولد می‌شوند، هر نشانه‌ای از تغییر آرایش بازیگران و میدان‌ها، سزاوار تأملی ژرف و نگاهی فراتر از سطح است. یکی از این نشانه‌های نوظهور، مفهومی است موسوم به کریدور داوود عنوانی که به‌تازگی در ادبیات برخی محافل تحلیلی وابسته به رژیم صهیونیستی راه یافته و واجد بار استراتژیک قابل ملاحظه‌ای است. هرچند این طرح، در نگاه نخست، ممکن است در هیاهوی رسانه‌ای و پیچیدگی‌های روایت‌های امنیتی، رنگی از اغراق یا سناریوسازی به خود گیرد، اما در واقع بازتاب تداوم همان منطق ژئوپلیتیکی است که طی دهه‌های گذشته، از جنوب لبنان تا اقلیم کردستان، از جولان تا جنوب سوریه، با هدف انقطاع در پیوست‌های راهبردی جهان اسلام و تضعیف محورهای پیوند ژئوفرهنگی و ژئواکونومیک در منطقه دنبال شده است. تمرکز این پروژه بر استان سویدا در جنوب سوریه با اکثریتی دروزی، ساختاری اجتماعی خاص و فاصله‌ای نسبی از دولت مرکزی دمشق نه تصادفی، بلکه کاملاً معنادار است. این منطقه که در نقطه اتصال جغرافیایی میان جولان اشغالی، درعا، بادیه شام و مرزهای اردن قرار دارد، می‌تواند به‌عنوان یک گره ژئوپلیتیکی عمل کند؛ گرهی که در صورت گشودن آن توسط بازیگر خارجی، نه‌تنها تعادل داخلی سوریه، بلکه پیوست راهبردی باقیمانده مقاومت نیز به خطر خواهد افتاد. در چنین چارچوبی، طرح کریدور داوود را باید نه‌ به‌عنوان یک گذرگاه فیزیکی، بلکه به‌مثابه پروژه‌ای ژئواستراتژیک تلقی کرد؛ تلاشی برای خلق نظمی موزاییکی، متکثر و گسسته در منطقه، که به‌جای پیوندهای تمدنی و اتحادهای فراگیر منطقه‌ای، بر تفاوت‌های قومی، مذهبی و محلی تکیه دارد؛ نظمی که در آن نهادهای محلی وابسته، پیمان‌های خرد امنیتی و هویت‌های واگرا، جایگزین انسجام جغرافیایی و حاکمیتی کشورهای منطقه می‌شوند. این سناریو، بازخوانی مدرن‌تر و پیچیده‌تر پروژه‌هایی چون خاورمیانه جدید یا تجزیه خلاق است، با این تفاوت که در آن، ابزارها نرم‌تر، روایت‌ها بومی‌تر، و اجراها خزنده‌تر شده‌اند. قدرت‌هایی که امروز با پرهیز از مداخله مستقیم نظامی، به بازی با مؤلفه‌های هویتی و ژئوپلتیکی منطقه روی آورده‌اند، بیش از پیش از ظرفیت خلأهای حکمرانی و شکاف‌های اجتماعی بهره‌برداری می‌کنند؛ مسأله‌ای که در تحولات عراق پس از ۲۰۰۳، سوریه پس از ۲۰۱۱ و یمن در سال‌های اخیر به‌وضوح نمایان شده است. در چنین بستری، نخبگان سیاسی، دانشگاهی و رسانه‌ای منطقه باید از درک خطرِ نهفته در پروژه‌هایی نظیر کریدور داوود غافل نمانند. مقابله با این طرح‌ها، صرفاً در میدان نبرد یا بر بستر گفت‌وگوهای امنیتی ممکن نیست؛ بلکه پیش و بیش از آن، نیازمند هوشیاری ژئوپلیتیکی، انسجام راهبردی، و احیای گفتمان وحدت‌گرای منطقه‌ای است. در نهایت، باید به این واقعیت اذعان کرد که کریدور داوود صرف‌نظر از میزان تحقق‌پذیری آن، نشانه‌ای از تداوم یک اندیشه ژئوپلیتیکی مزمن است؛ اندیشه‌ای که همواره در پی قطعه‌قطعه‌سازی منطقه، بازتعریف مرزهای نفوذ، و تبدیل جغرافیای مقاومت به جزایری منزوی و ناکارآمد بوده است. در برابر چنین طرح‌هایی، منطقه ما چاره‌ای ندارد جز بازاندیشی در مفاهیم اتحاد، بازتعریف پیمان‌های جمعی و پرهیز از فرسایش توان ملی در گرداب منازعات فرعی و بی‌حاصل. زیرا آینده ژئوپلیتیکی غرب آسیا، نه در تصمیمات قدرت‌های بیرونی، بلکه در میزان هوشمندی بازیگران بومی آن رقم خواهد خورد. http://foumani.ir/post/119

https://eitaa.com/foumani

۰ نظر ۳۱ تیر ۰۴ ، ۰۱:۳۳
محمد پور خوش سعادت

انفجار خاموش

محمد پور خوش سعادت 

در روزهای اخیر، هشدار صریح و کم‌سابقه محمود المشهدانی، رئیس پارلمان عراق، مبنی بر امکان فروپاشی امنیتی، شکل‌گیری اعتراضات سراسری و حتی تشکیل دولت اضطراری در بغداد، موجی از نگرانی را در میان ناظران منطقه‌ای و بین‌المللی ایجاد کرده است. این هشدار نه‌تنها ناشی از تحلیلی سیاسی، بلکه نتیجه قرائت دقیقی از ترکیب تهدیداتی است که امروز، عراق را در معرض یک فروپاشی تدریجی و شاید غیرقابل بازگشت قرار داده‌اند.

آنچه اکنون در عراق جریان دارد، تنها یک بحران داخلی نیست؛ بلکه بروز مرحله‌ای نو از اختلال ژئوپلیتیکی در قلب جهان عرب و منطقه غرب آسیاست. عراق، با وجود تمامی آسیب‌پذیری‌های ساختاری‌اش، به‌واسطه موقعیت جغرافیایی، منابع زیرزمینی و جایگاه فرهنگی و مذهبی‌اش، یک گره ژئوپلیتیکی است که هر لرزش در آن، به زلزله‌ای در پیرامونش می‌انجامد.

آن‌چه امروز عراق را به آستانه اضطراب ملی رسانده، نه حاصل یک رخداد مشخص، بلکه محصول انباشت و امتداد چند شکست مزمن است:

          •        شکست در ملت‌سازی: عراقِ پساصدام، با وجود تلاش‌های بین‌المللی و حمایت نهادهای جهانی، هرگز موفق به خلق یک هویت ملی مشترک نشد. شکاف‌های قومی، مذهبی و فرقه‌ای، هم‌چنان بر سیاست سایه افکنده و انسجام اجتماعی را ناممکن ساخته است.

          •        شکست در دولت‌سازی: نظام سیاسی عراق، علی‌رغم برگزاری انتخابات‌های پیاپی، در تولید مشروعیت، کارآمدی و پاسخگویی ناتوان مانده است. ساختار دولت، گرفتار فساد سیستماتیک، سهم‌خواهی جناحی، و ضعف مزمن در ارائه خدمات عمومی است.

          •        شکست در مهار عوامل خارجی: عراق در سال‌های اخیر، به میدانی برای رقابت و تقابل منافع قدرت‌های منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای تبدیل شده است. از حضور نظامی آمریکا و نفوذ امنیتی اسرائیل گرفته تا مداخلات اقتصادی ترکیه، تنش با اقلیم کردستان، و سرریز ناامنی از سوریه.

 از منظر جامعه‌شناسی سیاسی، عراق امروز با جامعه‌ای مواجه است که فاقد ستون فقرات انسجام اجتماعی است. شکاف‌های درون‌شیعی، واگرایی سنی‌ها، بحران در اقلیم کردستان، و میل بازماندگان حزب بعث به بازگشت پنهانی به معادله قدرت، همگی نشان از یک نظام سیاسی بدون پشتوانه اجتماعی پایدار دارد.

 

گروه‌های شیعی، که اکثریت جمعیت کشور را تشکیل می‌دهند، به‌دلیل اختلافات جدی میان جریان صدر و چارچوب هماهنگی، به یک نیروی متفرق تبدیل شده‌اند. در این میان، سنی‌ها هنوز با میراث انزوای پس از ۲۰۰۳ و طرد ساختاری دست‌وپنجه نرم می‌کنند و کردها نیز در حال عبور از وحدت درونی به سمت گسست‌های حزبی و اقتصادی هستند.

تحولات احتمالی پیش‌رو در عراق می‌تواند نقشه ژئوپلیتیکی منطقه را مجدداً بازچینی کند. سناریوهای محتمل عبارتند از:

          1.      تشدید ناامنی و بازگشت گروه‌های تروریستی؛ بستر اجتماعی و امنیتی برای احیای داعش و جریان‌های افراطی فراهم شده است.

          2.      تقویت مداخلات خارجی؛ آمریکا، ترکیه و عربستان در حال بازطراحی نقش خود هستند و بی‌ثباتی، فرصتی برای بازگشت مؤثر آنان خواهد بود.

          3.      تهدید زنجیره‌ای برای ایران و محور مقاومت؛ انسداد ژئوپلیتیکی مسیر تهران – بغداد – دمشق – بیروت، مهم‌ترین پیامد فروپاشی عراق برای ایران خواهد بود.

          4.      تشدید گسست درون‌اقلیمی و خطر تجزیه نرم؛ روابط بغداد با اربیل، رمادی، موصل و بصره در معرض فروپاشی اعتماد هستند.

اکنون، عراق نه در آستانه یک «بحران گذرا»، بلکه در تقاطع یک «بحران بنیان‌برانداز» قرار دارد؛ بحرانی که عناصر آن نه‌فقط سیاسی، بلکه هویتی، امنیتی، اقتصادی و زیست‌محیطی است. تداوم این وضع، ممکن است عراق را در وضعیت اضطراری مشابه سال‌های ۲۰۱۴–۲۰۱۵، یا حتی فراتر از آن، قرار دهد.

برای جمهوری اسلامی ایران، به‌عنوان همسایه راهبردی، ضروری است که نقش خود را از مداخله‌گر صرف، به کنشگر تثبیت‌ساز ارتقاء دهد. این مهم جز از طریق دیپلماسی فعال منطقه‌ای، حمایت از گفت‌وگوی بین‌گروهی در عراق، بازتعریف رابطه با گروه‌های داخلی، و تقویت پیوندهای اقتصادی پایدار ممکن نخواهد بود.

 

http://foumani.ir/post/118

 

https://eitaa.com/foumani

 

۰ نظر ۲۶ تیر ۰۴ ، ۰۰:۲۸
محمد پور خوش سعادت

 خواب ناتمام آمریکایی در قفقاز جنوبی

محمد پور خوش سعادت

در میانه منازعات تاریخی قفقاز جنوبی، که همچون زخمی کهنه در بافت ژئوپلیتیک منطقه سرباز کرده، ایالات متحده با طرحی بی‌سابقه، باری دیگر سودای میانجی‌گری در جامه سلطه را به نمایش گذاشته است. پیشنهاد اجاره صد ساله کریدور زنگزور به مثابه کوششی است برای بازتعریف نقش آمریکا در منطقه‌ای که از دیرباز میدان رقابت روسیه، ترکیه، ایران بوده است.

کریدور زنگزور، نوار باریکی در جنوب ارمنستان، نه صرفاً گذرگاهی جغرافیایی که شاه‌راهی ژئواستراتژیک است. مسیری که اتصال خاک اصلی آذربایجان به نخجوان را ممکن می‌سازد و در سطحی کلان‌تر، اتصال چین به اروپا از رهگذر قفقاز جنوبی را در دستور کار قرار می‌دهد. چنین موقعیتی، این گذرگاه را به گلوگاه منافع متعارض بدل کرده است.

پیشنهاد واشنگتن – با همه رنگ و لعاب صلح‌طلبانه ‌اش  در واقع تلاشی هوشمندانه برای ورود به ترتیبات امنیتی قفقاز جنوبی است؛ منطقه‌ای که تاکنون در چنبره نفوذ روسیه، ایران و تا حدودی ترکیه باقی مانده. سخن گفتن ازاجاره این کریدور به مدت یک قرن، یادآور همان سنت استعماری است که پیش‌تر در هنگ‌کنگ، پاناما و جبل‌الطارق نیز رخ نموده بود؛ با تفاوتی بارز: این بار، ایالات متحده نقش میانجی ثالث را برگزیده تا سلطه را در قالب اعتمادسازی عرضه کند.

ارمنستان، با حافظه تاریخی پر از زخم، به‌درستی از پذیرش این پیشنهاد سر باز زده است. پذیرش چنین طرحی ولو با حفظ حاکمیت اسمی، به معنای تضعیف استقلال راهبردی و فروکاستن جایگاه ایروان در معادلات منطقه‌ای خواهد بود. از سوی دیگر، جمهوری آذربایجان نیز در معادله‌ای پیچیده گرفتار آمده است: از یک‌سو وسوسه اتصال مستقیم به نخجوان و ترکیه، و از سوی دیگر بیم از واگذاری بخشی از خاک – ولو به صورت موقت  به رقیب ژئوپلیتیک متحدش، ترکیه.

ایران، بی‌تردید، بیش از هر بازیگر دیگری، نگران این تحولات است. کریدور زنگزور در حکم مرز حیاتی ایران با ارمنستان است؛ مرزی که نه‌فقط گذرگاهی تجاری، بلکه تکیه‌گاهی ژئواستراتژیک در مواجهه با ناتوی قفقاز محسوب می‌شود. هر گونه حضور فیزیکی آمریکا – حتی در قالب میانجی صلح – به‌مثابه تهدیدی مستقیم برای امنیت ملی ایران ارزیابی خواهد شد.

 

روسیه نیز که در گیرودار بحران اوکراین مجال مانور کمتری در قفقاز یافته، این تحرک را بی‌تردید مداخله در حوزه نفوذ سنتی خود تلقی خواهد کرد. ورود آمریکا به کریدور زنگزور، می‌تواند شعله‌های یک جنگ سرد نوین را در قلب قفقاز برانگیزد؛ این بار نه از منظر بلوک‌بندی نظامی، بلکه در قالب نبرد کریدورها و کنترل بر خطوط حیاتی حمل‌ونقل.

از این منظر، طرح اجاره صدساله نه یک پیشنهاد ساده‌ی فنی برای کاهش تنش، بلکه بخشی از ژئوپلیتیک نرم آمریکاست؛ همان الگویی که از اوکراین تا تایوان، تلاش دارد از طریق ثالث بی‌طرف، زمین بازی را به نفع واشنگتن تغییر دهد.

در جهانِ پیچیده امروز، که مرز میان میانجی‌گری و مداخله نازک‌تر از همیشه است، باید هوشمندانه میان صلح واقعی و صلح ساختگی تفاوت نهاد. کریدور زنگزور نه صرفاً موضوعی بین ارمنستان و آذربایجان، که گره‌گاه رقابت ژئوپلیتیکی بازیگران بزرگ است. باز کردن آن، بدون درک ظرافت‌های تاریخی، فرهنگی و امنیتی منطقه، نه به صلح، که به شکاف ژرف‌تری در قفقاز خواهد انجامید.

 


http://foumani.ir/post/117

 

https://eitaa.com/foumani

 

 

۰ نظر ۲۶ تیر ۰۴ ، ۰۰:۱۹
محمد پور خوش سعادت

ورود به منطقه قرمز

محمد پور خوش سعادت

تحولات اخیر  در جمهوری آذربایجان، بیانگر یک دگرگونی ساختاری در نقش منطقه‌ای باکو است. این کشور عملاً به بخشی از آرایش امنیتی جدید علیه جمهوری اسلامی ایران بدل شده است. ورود رسمی ابومحمد الجولانی به باکو، نقطه عطفی در این فرایند بود؛ نقطه‌ای که از آن به بعد، مرز میان همکاری سیاسی و هم‌راستایی عملیاتی با دشمنان ایران عملاً از بین رفته است.

اسناد و شواهد متعدد از سال‌های اخیر، نشان‌دهنده همکاری رو‌به‌گسترش میان جمهوری آذربایجان و رژیم اسرائیل بوده‌اند؛ از انتقال فناوری‌های پهپادی و سایبری، تا ساخت پایگاه‌های شنود و استقرار تجهیزات نظامی در سیتالچای و زنگیلان. شلیک پهپادهایی با منشأ آذربایجانی اسرائیلی به خاک ایران، دیگر محل تردید نیست. در همان حال، بیش از ۶۰ درصد از نیاز انرژی اسرائیل از طریق خط لوله باکو جیحان تأمین می‌شود؛ و این یعنی، باکو در عمل به ستون انرژی‌بخش امنیت اسرائیل بدل شده است.

ورود الجولانی به باکو حامل پیام روشنی است: جمهوری آذربایجان در حال تبدیل شدن به نقطه پیوند رژیم صهیونیستی، گروه‌های تکفیری و برخی دولت‌های خلیج فارس است.

با توجه به گزارش منابع میدانی و منطقه‌ای، انتقال تدریجی نیروهای تکفیری از شمال سوریه و افغانستان به مرزهای شمال‌غربی ایران آغاز شده است. اسناد منتشرشده در رسانه‌های رسمی و امنیتی، از استقرار قریب به ۲۰ هزار نیروی آموزش‌دیده در مناطق خاص قفقاز جنوبی خبر می‌دهند. این انتقال، نه یک اقدام موردی، بلکه بخشی از یک بازطراحی امنیتی فرامنطقه‌ای است: حذف تهدیدهای معارض در سوریه، و چرخش آن‌ها به‌سوی مرزهای ایران.

در این میان، انعقاد تفاهم‌نامه همکاری میان شرکت نفت دولتی آذربایجان (سوکار) با نهادهای وابسته به «دولت موقت جولانی»، آن‌هم با نقش‌آفرینی غیررسمی امارات و اسرائیل، مؤید این سناریو است. آذربایجان به حلقه اتصال قفقاز، شام و تل‌آویو بدل شده است.

در کنار تهدیدات امنیتی، تهدیدی بلندمدت‌تر نیز در حال رشد است: تحریف هویت تاریخی ایران در نظام آموزشی باکو. مفاهیمی چون «آذربایجان جنوبی»، «اشغال تبریز توسط ایران» و نمایش همدان، زنجان و اردبیل به‌عنوان «قلمرو تاریخی باکو» در کتاب‌های درسی رسمی آذربایجان، بیانگر پروژه‌ای ساختاری در نهادینه‌سازی ادعای ارضی علیه ایران است.

در زمانی که بیش از ۸۰ درصد جمعیت جمهوری آذربایجان شیعه هستند، اما مناسک مذهبی در این کشور سرکوب می‌شود و حتی نصب پرچم‌های حسینی مجازات دارد، این رویکرد ایدئولوژیک نشان می‌دهد که باکو نه صرفاً بازیگر سیاسی، بلکه بخشی از پروژه‌ای فراتر از مرزها و مذهب است.

دیپلماسی ایران، سنتاً بر اصل همسایگی، پرهیز از تنش، و تقویت وحدت منطقه‌ای استوار بوده است. اما وضعیت کنونی، مستلزم بازنگری هوشمندانه اما قاطعانه در این سیاست است. در برابر آرایش امنیتی تازه‌ای که ایران را از شمال‌غرب هدف گرفته، تهران نمی‌تواند صرفاً ناظر باقی بماند.

آنچه امروز در قفقاز جنوبی جریان دارد، فقط منازعه‌ای مرزی یا رقابتی انرژی‌محور نیست؛ بلکه بخشی از طرح بازمهندسی موازنه قوا در پیرامون ژئوپلیتیکی ایران است. باکو در این صحنه، نقش خود را انتخاب کرده؛ اکنون نوبت تهران است که پاسخ متناسب با واقعیت‌ها را ارائه دهد. دیپلماسی ایران باید این بار نه با لبخند، که با اقتدار، در قفقاز سخن بگوید.

 

http://foumani.ir/post/116

 

https://eitaa.com/foumani

 

۰ نظر ۲۳ تیر ۰۴ ، ۱۷:۰۳
محمد پور خوش سعادت

جامعه شناسی انتخاباتی عراق

محمد پور خوش سعادت

در آستانه دور تازه‌ای از انتخابات پارلمانی در عراق، جامعه‌ی سیاسی و اجتماعی این کشور وارد مرحله‌ای شده که دیگر صرفاً با مفاهیم کلاسیکی چون “رقابت حزبی”، “ائتلاف‌های سیاسی” یا “منافع قومی ـ مذهبی” قابل توضیح نیست. عراق، اکنون بیش از هر زمان دیگری، به میدان بازاریابی سیاسی مدرن و مهندسی گفتمان‌ها بدل شده است؛ انتخاباتی که صندوق‌های آن محل تلاقی “هویت مقاومت” و “پروژه نفوذ” شده‌اند.

جامعه عراق، برخلاف ظاهر سه‌قطبی (شیعه، سنی، کرد)، دچار شکاف‌هایی عمیق‌تر و چندلایه‌تر است: شکاف‌های نسلی، هویتی، اقتصادی، منطقه‌ای و ادراکی. پس از دهه‌ها تجربه جنگ، اشغال، داعش، فساد ساختاری و فقر مزمن، جامعه عراق با نوعی سردرگمی هویتی و اضطراب وجودی مواجه است. در چنین بستر بحرانی، افکار عمومی، خصوصاً طبقه جوان و بیکار، به ابزار اصلی بازیگری قدرت‌های خارجی تبدیل شده‌اند؛ نه از طریق زور، بلکه با روایت‌سازی، برندینگ سیاسی و بازنمایی‌های روانی.

در عراق امروز، رقابت انتخاباتی دیگر نه بر سر چهره‌ها یا برنامه‌ها، بلکه بر سر برندهای سیاسی و گفتمان‌های متضاد است:

          •        از یک سو، الاطار التنسیقی، با محوریت مقاومت و حاکمیت ملی، سعی دارد تصویر یک نیروی منسجم و وفادار به مرجعیت را حفظ کند.

          •        در مقابل، جریان صدر، با برندسازی مردمی و ضد فساد، در عین تناقضات سیاسی‌اش، عملاً به ابزار ناپایدار مهندسی قدرت از سوی غرب بدل شده است.

          •        احزاب کرد و ائتلاف‌های سنی نیز، در قالب پروژه‌های برند‌سازی منطقه‌ای (با حمایت ترکیه، آمریکا، عربستان)، در حال بازتعریف نقش خود در ساختار قدرت‌اند.

          •        نیروهای مدنی و تشرینی‌ها، با شعارهای جذاب اما محتوایی تهی از استقلال، بسته‌های وارداتی برندینگ غربی‌اند؛ سوپاپ‌هایی برای خالی کردن فشار اجتماعی و هدایت نارضایتی به مسیرهای کنترل‌شده.

با عقب‌نشینی مقاومت در سوریه، محدود شدن حزب‌الله در لبنان، تضعیف موقعیت حماس، و حمله آمریکا و اسرائیل به زیرساخت‌های هسته ای و نظامی ایران، پروژه خلع سلاح نرم محور مقاومت از جغرافیای عراق با شدت بیشتری  پیگیری میشود

 ابزارها عبارت‌اند از:

          •        ترندسازی دروغین در فضای توییتر و اینستاگرام با استفاده از ربات‌ها

          •        ساخت اینفلوئنسرهای مدنی با بودجه سفارت‌ها و NGOهای وابسته

          •        بازسازی چهره‌های غرب‌گرا با برندهای جدید و شعارهای اصلاح‌طلبانه

          •        سانسور نقش مقاومت و تحریف دستاوردهای آن

          •        محو تدریجی مرجعیت شیعه از گفتمان عمومی

اینجا، عراق فقط صحنه سیاست نیست، بلکه آزمایشگاه روان‌شناسی اجتماعی و نبرد نرم است.

گفتمان “مقاومت” در عراق، برخلاف دست بالا در میدان نظامی، در میدان روایت، تحت فشار شدید رسانه‌ای است. از سوی دیگر، گفتمان “نجات‌بخشی لیبرال”، “شفافیت مدنی”، “جوان‌گرایی” و “دموکراسی بدون مرجعیت” با بسته‌بندی‌های غربی در حال تثبیت شدن است. این گفتمان‌ها اگرچه شعارهای انسانی دارند، اما عملاً بخشی از پروژه‌ی استعمار نرم و مهندسی ملت از درون هستند. در این میان، مرجعیت شیعه در نجف، به‌ویژه آیت‌الله سیستانی، همچنان تنها قدرت گفتمانی بازدارنده است که می‌تواند میدان را به نفع هویت مستقل عراقی تغییر دهد. از همین‌رو، پروژه‌های غربی با شدت تلاش می‌کنند نجف را بی‌اثر، پیر یا بی‌صداتر از قبل جلوه دهند.

بازیگران خارجی و هدف نهایی پروژه‌ها

آمریکا به‌دنبال حذف عمق استراتژیک ایران در عراق و شکل‌دهی به دولت همسو با نظم آمریکایی است.بریتانیا، هوشمندانه‌تر، بر نهادهای فرهنگی، نسل نو و روایت‌سازی مدنی متمرکز شده.عربستان و امارات، با سرمایه‌گذاری در ساختارهای اهل‌سنت، در پی احیای جایگاه خود هستند.ترکیه، در شمال عراق، نه‌تنها اهداف امنیتی بلکه نفوذ اقتصادی در اقلیم را دنبال می‌کند.ایران، در این میان، در تلاش است با حفظ وحدت، حمایت از مرجعیت و پرهیز از قطبی‌سازی افراطی، پروژه مقاومت را زنده نگه دارد.

انتخابات آینده عراق، دیگر صرفاً رقابتی میان ائتلاف‌های سیاسی نیست. این یک همه‌پرسی هویتی است میان دو گفتمان:

          •        گفتمان “مقاومت، مرجعیت، حاکمیت ملی و وحدت درون‌زا

          •        در برابر گفتمان “نفوذ نرم، برندهای وارداتی، دولت تابع، و ملت بازمهندسی‌شده

اگر نیروهایی بی‌ریشه و بسته‌بندی‌شده بر ساختار قدرت بغداد مسلط شوند، پیامد آن نه‌تنها برای عراق، بلکه برای کل معادلات منطقه‌ای (از سوریه تا لبنان و یمن) یک چرخش ژئوپلیتیکی خواهد بود.

 “وقتی جامعه دچار شکاف‌های هویتی و بحران معنا شود، انتخابات به میدان جنگ روایت‌ها و بازاریابی هویت‌ها تبدیل می‌شود. عراق اکنون در این نقطه ایستاده است: نقطه‌ای که رأی مردم، تصمیمی درباره بودن یا نبودن یک هویت تاریخی و جبهه تمدنی است.”

http://foumani.ir/post/115

 

https://eitaa.com/foumani

 

۰ نظر ۲۱ تیر ۰۴ ، ۱۹:۴۰
محمد پور خوش سعادت

بازگشت داعش 

محمد پورخوش‌سعادت

با  آتش‌بس میان ایران و اسرائیل و تحولات ژئوپلیتیکی تازه در عراق و سوریه، بار دیگر موضوع بازگشت داعش به‌عنوان یک تهدید امنیتی در محافل تحلیلی داغ شده است. اما آنچه باید مورد توجه قرار گیرد، این است که بازگشت داعش نه صرفاً پدیده‌ای امنیتی ، بلکه نشانه‌ای از بحران‌های ریشه‌دار اجتماعی، فرقه‌ای و هویتی در جامعه عراق است.

تحرکات اخیر داعش در استان‌هایی چون دیالی، کرکوک، الانبار و صلاح‌الدین، گویای آن است که این گروه تروریستی تلاش دارد با بهره‌گیری از شکاف‌های ساختاری، بار دیگر خود را بازسازی کند. شکل‌گیری سلول‌های خفته، جذب نیروهای جدید و اجرای حملات ایذایی نشان می‌دهد که داعش دیگر آن خلافت آشکار ۲۰۱۴ نیست، بلکه به شکلی پنهان، در قالب شبکه‌های چریکی و اجتماعی، در حال بازگشت است.

این بازگشت اما بیش از آنکه ناشی از ضعف امنیتی صرف باشد، محصول بی‌ثباتی سیاسی، طرد هویتی و فروپاشی سرمایه اجتماعی در عراق است.

  امنیت واقعی زمانی محقق می‌شود که جامعه از ثبات هویتی، انسجام اجتماعی و مشروعیت سیاسی برخوردار باشد. در عراقِ امروز، بسیاری از این مؤلفه‌ها تضعیف شده‌اند.

به‌ویژه پس از تجربه سیاه خلافت داعش، اهل سنت عراق نه به‌عنوان قربانیان، بلکه به‌مثابه مظنونان

دائمی دیده شدند. این نگاه امنیتی به یک اقلیت، باعث حذف آنان از سپهر سیاسی، کاهش مشارکت مؤثر و انزوای اجتماعی‌شان شد. چنین فضایی زمینه‌ساز گرایش برخی جوانان سنی به ایدئولوژی‌های افراطی شده است.

در مناطقی که دولت عراق قادر به ارائه خدمات پایه‌ای، عدالت و امنیت نیست، گروه‌هایی مانند داعش می‌توانند نقش «نظام معنابخش جایگزین» را ایفا کنند. در بستر محرومیت، طردشدگی و خلأ معنا، افراد به‌دنبال چارچوب‌هایی برای تعریف هویت و منزلت خود می‌گردند. داعش، ولو به‌صورت خیالی، وعده عدالت، کرامت و بازگشت به هویت اسلامی اصیل را می‌دهد؛ و در فقدان آلترناتیو اجتماعی، می‌تواند مجدداً معنا ببخشد.

نمونه بارز بازتولید خشونت را می‌توان در اردوگاه الهول در شمال سوریه دید. ، این اردوگاه‌ها فقط مکان نگهداری نیستند، بلکه به کارخانه‌های تولید رادیکالیسم بدل شده‌اند. کودکان و نوجوانانی که در این فضاهای بی‌ثبات رشد می‌کنند، نه از آموزش و نه از بازپروری بهره‌مندند و در معرض شدیدترین نوع شست‌وشوی مغزی قرار دارند. این نسل، ممکن است بازیگر موج بعدی خشونت باشد.

در سایه آتش‌بس  ایران و اسرائیل، وزن موازنه منطقه‌ای دستخوش تغییر شده است. اگرچه این آتش‌بس به کاهش موقت درگیری مستقیم منجر شده، اما در عمل نوعی  بازتوزیع بحران  را رقم زده است. یکی از پیامدهای این وضعیت، افزایش فشارهای نیابتی و اطلاعاتی بر محور مقاومت در عراق است.

برخی تحلیل‌ها حاکی از آنند که اسرائیل و برخی بازیگران منطقه‌ای با هدف تضعیف نفوذ ایران، ممکن است به تقویت جریان‌های افراطی در قالب پروژه‌های چندلایه امنیتی دست بزنند؛ از جمله تحت فشار قرار دادن حشد الشعبی، دامن زدن به اختلافات شیعه–سنی، و بازتعریف تهدیدها بر اساس منافع ژئوپلیتیکی

. حذف نام هیئت تحریرالشام از فهرست گروه‌های تروریستی آمریکا نمونه‌ای از این بازتعریف است.

بازگشت داعش را باید نه فقط بازگشت فیزیکی، بلکه بازگشت اجتماعی، روانی و هویتی دانست. تکرار فاجعه ۲۰۱۴، زمانی ممکن می‌شود که بحران‌های طرد هویتی، ناامنی هستی‌شناختی، خلأ معنا و بی‌عدالتی اجتماعی نادیده گرفته شوند. هرگونه راه‌حل پایدار باید از مسیر جامعه عبور کند، نه فقط اسلحه.

عراق امروز در تقاطع خطرناک گذشته و آینده ایستاده است. اگر تجربه‌های تلخ داعش را صرفاً با راه‌حل‌های امنیتی پاسخ دهیم و بحران‌های اجتماعی را نادیده بگیریم، در واقع راه را برای بازتولید همان الگوی خشونت‌زا هموار کرده‌ایم. امنیت در عراق، اگر به پروژه‌ای اجتماعی بدل نشود، هر آتش‌بسی، هر عملیات نظامی‌ای و هر توافق منطقه‌ای‌ای تنها فرصتی موقت برای تنفس خواهد بود، نه آرامشی پایدار.

 

http://foumani.ir/post/114

 

https://eitaa.com/foumani

۰ نظر ۲۱ تیر ۰۴ ، ۱۲:۵۲
محمد پور خوش سعادت

پاشینیان و بازی ژئوپلیتیکی در قفقاز جنوبی

محمد پور خوش سعادت

اظهارات اخیر مناتساکان صافاریان، معاون وزیر خارجه ارمنستان، مبنی بر عدم مخالفت اصولی با واگذاری کریدور از مسیر سیونیک، نشانه‌ای نگران‌کننده از تغییر راهبردی در سیاست خارجی ایروان است؛ تغییری که می‌تواند تبعات ژئوپلیتیکی و امنیتی گسترده‌ای برای کل منطقه، به‌ویژه ایران، به‌دنبال داشته باشد. این موضع‌گیری در ادامه رویکرد دولت نیکول پاشینیان برای تقویت پیوندهای استراتژیک با غرب، به‌ویژه ایالات متحده، قابل تحلیل است؛ رویکردی که در ماه‌های اخیر با امضای توافق‌نامه‌های دفاعی، رزمایش‌های مشترک با ناتو، و کاهش تدریجی وابستگی به روسیه، شتاب بیشتری گرفته است. در واقع، پاشینیان با پذیرش پروژه‌هایی چون کریدور زنگزور، به‌نوعی در حال باج‌دهی ژئوپلیتیکی به آمریکا و ترکیه است تا ضمن کسب حمایت‌های بین‌المللی، پایه‌های متزلزل قدرت خود را در داخل تقویت کند. از سوی دیگر، جمهوری آذربایجان با حمایت ترکیه و در چارچوب پروژه موسوم به محور تورانی، در پی تحقق اتصال زمینی مستقیم با نخجوان و فراتر از آن، آسیای میانه است؛ مسیری که در صورت تحقق، جایگاه ژئوپلیتیک ایران را به‌عنوان پل ارتباطی شرق به غرب و شمال به جنوب به‌شدت تضعیف می‌کند. کریدور زنگزور نه صرفاً یک مسیر ترانزیتی، بلکه ابزار تغییر موازنه قدرت در قفقاز جنوبی و بازی بزرگ اوراسیاست. از منظر امنیت ملی، واگذاری این کریدور به معنی حضور فیزیکی ترکیه و احتمالاً ناتو در نزدیکی مرزهای شمال‌غربی ایران است؛ تحولی که با ملاحظات تاریخی، قومی و راهبردی کشور در تضاد است. همچنین، کاهش وابستگی باکو به مسیرهای عبوری از خاک ایران، دست تهران را در تعاملات آینده با آذربایجان کوتاه‌تر خواهد کرد. در چنین شرایطی، لازم است سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران با درک دقیق از تغییرات در هندسه قدرت منطقه‌ای، دیپلماسی فعال و بازدارنده‌ای را در پیش گیرد. هرگونه انفعال در برابر سناریوی زنگزور می‌تواند به معنای پذیرش تدریجی خفگی ژئوپلیتیک ایران در قفقاز جنوبی باشد. http://foumani.ir/post/113

https://eitaa.com/foumani

 
 

۰ نظر ۲۱ تیر ۰۴ ، ۱۲:۴۹
محمد پور خوش سعادت